گسترش فرهنگ و مطالعات: «تاریخ مختصر مرگ» عنوان کتابی است به قلم داگلاس جی دیویس. کشش اجتنابناپذیر ما به سوی مرگ، چه آن را بیان کنیم چه در مقابلش سکوت کنیم، اغلب با دلبستگیمان به سایر موضوعات تفاوت دارد. این نوع دلبستگی سرشار از احساساتی است که شاید از تجربهی داغداری یا انتظار آن یا تصور میرایی خودمان نشئت بگیرد.
جی دیویس میگوید: در این کتاب میکوشیم برخی از این حالات مندرج در شهر فرنگ تاریخ، دین و فرهنگ بسیاری از جوامع را به اختصار ثبت و ضبط کنیم. من در جایگاه راهنما، علاقهی دانشجویان دورههای مختلف و سایرین به جنبههای خاصی از مرگ را لحاظ کردهام که در دورههای آموزشی، بهویژه در دانشگاههای ناتینگهام و دورهام بدانها پرداختهام. پیشزمینههای مطالعاتی من در انسانشناسی اجتماعی، مطالعات تجربی و الهیات و همچنین دغدغههای بازاندیشانهی آن، کاملاً در متن کتاب مشهود است.
تاریخ مرگ، همان تاریخ خودبازنگری است. ما کیستیم؟ از کجا آمدهایم و پس از مرگ به کجا میرویم؟ اگر پس از مرگ زندگی دیگری باشد، شبیه چیست و چطور میتوانیم خود را برای آن آماده کنیم؟ اما اگر همین زندگی غایت عمر ماست و با علم به اینکه قرار است بمیریم، چطور میتوانیم به بهترین نحو آن را زندگی کنیم؟ تقریباً در طول کل تاریخ بشر، اسطورههای عامه و الهیات رسمی، خاستگاه مرگ و تقدیر زندگی را شرح دادهاند. فلاسفه نیز تأملاتی منسجم به این مضامین میافزایند، حال آنکه در سالهای اخیر، متخصصان حوزههای علوم اجتماعی و طبیعی دستورالعملهای تبیینیِ خاص خود را پیش بردهاند.
بطن تاریخ مرگ نهتنها سرشار از سوگواری، گسست پیوندهای انسانی و جایگاه ما در جهان است، بلکه توأماً امیدِ پاسخ به پرسشها و رفع بیعدالتیهای یک عمر زندگی را به همراه دارد. رفع کاستیهای آشکار زندگی و پایان دادن به جستوجوی مدام برای معنابخشی به چیزها ویژگیهای ثابت اعتقاد به زندگی پس از مرگ بودهاند. گیلگمش، آدم و حوا و عیسی مسیح از دیرینهترین و تأثیرگذارترین روایات دربارهی میراییاند.
مرگ و بهخصوص نحوهی مواجههی انسان با آن، تاریخی دارد که کتاب تاریخ مختصر مرگ شرحی مختصر از این مواجهه است. انسانها از پیشاتاریخ تاکنون درگیر تعریف چیستی مرگ بودهاند و متناسب با پاسخی که به آن دادهاند، ترس از مرگ را تخفیف دادهاند. ازاینرو، تاریخ مرگ در عین حال تاریخ انسان و آیینهای اوست؛ از طرز رفتار با جسد مردگان تا مراسم تشییع و سوگواری و فکر زندگی ابدی و سپس آیندهی خود مرگ. تاریخ مرگ همان تاریخ انسان و نحوهی مواجهه با فقدان خودش و دیگران است. با نگاهی مختصر به فهرست مطالب، دامنهی وسیع این مواجهات روشنتر میشود.
قسمتی از کتاب تاریخ مختصر مرگ:
هیچ تحولی به اندازهی جهنم در ایدهی ابدیت اثر نگذاشته است. متألهان کاتولیک و پروتستان قرنها ایدهی جهنم را تداوم داده بودند تا آموزههای مسیحیت را تقویت و به حفظ ارزشهای اجتماعی کمک کنند. جهنم زیانکاران را تهدید میکرد، حال آنکه آموزههای برزخ بر تعلیم حالتی مبتنی بود که طی آن روح برای ملاقات غایی خود با خداوند از نظر اخلاقی بهبود مییابد. این وعدهی غایی بهشت کمک کرد تا ساختاری برای به جا آوردن نیایش و توبه شکل بگیرد و ازاینرو، دشوار است که به مسیحیت قرون وسطایی بیندیشی، اما تهدید مرگ را که بر زندگی پس از مرگ سایه افکنده بود در نظر نگیریم؛ گرچه آموزههای رسمی حکایت از فیض، عشق و بخشش داشت. با وجود آنکه یکی از پیامدهای دینپیرایی و مسیحیت پروتستان اعتقاد به گریز برگزیدگان خداوند از برزخ بود تا از لذایذ بهشتی پرستش خدا بهرهمند شوند، این امر همیشه دلهرهی ناشی از مرگ و زندگی پس از مرگ را از میان برنمیداشت و بهرهگیری پروتستانها از ایدهی فرجامنهادگی خود گویای این مطلب است.
پروتستانهای سنت کالوینی، که آن را جان کالوین معرفی کرد، به آموزههای فرجامنهادگی دوگانه وفادار ماندند که میگفت خداوند طی فرمانی ابدی بشریت را به نجاتیافتگان و نفرینشدگان تقسیم میکند. هیچچیز نمیتوانست وضعیت فرد را تغییر دهد و هیچکس نمیدانست بهراستی به کدام گروه تعلق دارد. این امر برای مؤمنان متعهد تنشی مسئلهساز به دنبال داشت. راه برونرفت از این ناهماهنگی آموزهای اصول اخلاقی پروتستان بود که ماکس وبر جامعهشناس تشریح کرد؛ طرحی که جنبههای الهیاتی و اخلاقی زندگی را در هم میآمیخت. از یک سو، استدلال الهیاتی افراد این بود که خداوند کسانی را که از آنِ او بودند میآمرزید، چراکه او مسبب رونق گرفتن کار و زندگی ایشان بود. از سوی دیگر، آنها به دنبال زیستن زندگی متعهدی بودند که طی آن نه وقت هدر برود و نه پول، و همین متضمن رونق زندگی آنها بود. با وجود آنکه این دو مسیر فکری پایهای رسمی در منطق آموزههای فرجامنهادگی نداشتند، مردم از نحوهی همنشینی آنها خرسند بودند. بهرغم انتقادات بسیار، برخی چنین ایدههایی را مبنای ظهور کاپیتالیسم در اروپای غربی، خاصه هلند میدانند. در این دیدگاه فردی، تاریخ ترس از مرگ، دستکم تا حدودی، دربردارندهی تاریخ تجارت و توسعهی اجتماعی نیز بود. با آغاز قرن بیستویکم و از طریق آنچه انجیل کامیابی خوانده میشود، تعبیر دیگری از نگرش رحمت الهی به زندگی در میان مسیحیان پنطیکاستال و فرایزدی، بهویژه در امریکای جنوبی، به نحو روزافزونی قوت گرفته است. این تعبیر از هرگونه اعتقاد به فرجامنهادگی دوگانه جداست و بیشتر در اعتقاد به پیروزی خداوند بر مرگ در رستاخیز مسیح ریشه دارد؛ همچنین با تمایل خداوند به پیروزی مؤمنانش بر دشواریهای زندگی، از جمله فقر اقتصادی نسبی، پیوند دارد که باید پیش از زندگی آتی آنان در بهشت عاری از مشکل و به یقین کاملاً مجزا از هر دورهای در برزخ حاصل شود.