کد مطلب: ۲۷۸۷۱
تاریخ انتشار: دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰

داور خوب، مشاهده‌گر است

غزاله صدر منوچهری

هانت آرنت (۱۹۰۶- ۱۹۷۵) از نامی‌ترین متفکران در اندیشه‌ورزی سیاسی و از مطرح‌ترین و پربحث‌شده‌ترین نظریه‌پردازان در سال‌های اخیر است. افق بنای فکری او از امر انسانی تا امر سیاسی را دربرمی‌گیرد. در سال‌های اخیر بیشتر آثار آرنت به فارسی ترجمه و منتشر شده است.


نشست هفتگی شهرکتاب در روز سه‌شنبه  دوم آذر ساعت ۱۴  به سخنرانی دکتر فرهنگ رجایی با عنوان «تصویر آرنت از محبت تا داوری»  اختصاص داشت که به صورت مجازی از اینستاگرام این مرکز پخش شد.

علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: زنان در فلسفه، چه فلسفه‌ی غرب چه فلسفه‌ی اسلامی، جایگاه چندانی نداشته‌اند. در طی قرون کمتر به نام فیلسوف زنی برمی‌خوریم. حتی بسیاری از فیلسوفان با زنان میانه‌ی خوبی نداشته‌اند و از زنان بسیار بدگویی کرده‌اند. اما هانا آرنت استثناء است. او نامورترین فیلسوف سیاسی در قرن بیستم است، در این حوزه آثار بسیار ارزشمندی نوشته و اندیشه‌هایش در دوره‌ی معاصر بسیار تأثیر‌گذار بوده است. بسیاری از آثار این فیلسوف آلمانی-امریکایی از جمله «ریشه‌های توتالیتاریسم»، «بحران‌های جمهوریت»، «وضع بشر»، «آیشمن در اورشلیم»، «انقلاب»، «حیات ذهن» به فارسی ترجمه و با استقبال مخاطبان روبه‌رو شده است. آرنت شاگرد کارل یاسپرس بود و با هایدگر و یاسپرس گفت‌وگوهای علمی داشت.

او افزود: کتاب «محبت و آگوستین قدیس» در اصل پایان‌نامه‌ی دکتری آرنت است که به قلم فرهنگ رجایی ترجمه شده است. دکتر فرهنگ رجایی برای علاقه مندان به کتاب و اندیشه ی سیاسی نامی آشناست. او شاگرد حمید عنایت و قاضی در دانشگاه تهران بوده و دو دهه است در کانادا و امریکا تدریس می کند.

  

  به وقت بازیگر و خود-انسان‌بین شدن

فرهنگ رجایی، دانشور علوم سیاسی و بین‌الملل، سخنان خود را حول محور تصویری که از آرنت در ذهن دارد، مفاهیم کلیدی و بن‌مایگی اندیشه‌ی آرنت (با تأکید بر در دو کتاب «محبت و آگوستین قدیس» و «درس‌گفتارهایی از فلسفه‌ی سیاسی کانت/داوری»)، عبرت این دو کتاب برای امروز ما ارائه کرد و تأکید داشت که روایت او از آرنت در واقع قرائتی از این دانشور و اندیشه‌های او است. همچنین، متذکر شد که تحول و تغییری را در سنت فکری آرنت روایت نمی‌کند، بلکه از دو کلیدمفهوم برای دوجنبه‌ی متفاوت از اندیشه‌ی آرنت سخن می‌گوید. او درباره‌ی این تصویر آرنت گفت: آرنت در خانواده‌ای از طبقه‌ی متوسط بالا در شهر کونیگزبرگ متولد شد و تا سال آخر دبیرستان در آنجا ‌زیست. او از همان آغاز خود و خانواده‌اش را بازیگر می‌پنداشت، اما به‌تدریج دریافت که در شهر کونیگزبرگ، در آلمان و بالاتر از آن، در اروپا خودتعریفی‌ها و جامعه‌‌تعریفی‌های متفاوتی از یهودیان وجود دارد. من با عنایت به «اسرار خودی» و «رموز بی‌خودی» اقبال لاهوری و با بهره‌گیری از مقوله‌ی غیریت در مباحث هویت معاصر این برچسب‌/تعریف‌ها را چنین دسته‌بندی می‌کنم: خود-غیربینان، جامعه-غیربینان و خود‌انسان‌بینان. خود-غیربینان را براساس واژه‌ی فرانسوی «پاروِنو» به‌معنای لغوی غیراصیلان و نوکیسگان ساخته‌ام. اینان عمدتاً خود را جدا از جامعه دانسته و به فکر منافع شخصی، روزمرگی و طرف‌اندوزی بودند و در تعبیر لاهوری با «اسرارخودی» بیگانه بودند. دو نوع سلوک زیست به نمایش می‌گذاشتند: یکی، زیست با مقلدی از جهان بیرون از سنت و فرهنگ یهودی؛ دومی، زیست با مقلدی از جهان سنتی فرهنگی و دینی گذشته‌. طرفداران نوع اول همرنگ‌سازان و خوش‌رقصانی بودند که بر همسان جلوه دادن خود با جامعه‌ی مهمان اصرار می‌ورزیدند و می‌کوشیدند «کاسه‌‌ی داغ‌تر از آش بشوند». طرفداران نوع دوم، حاشیه‌نشین یا «سخت‌کیشان متشرع»، با مهاجرت از کشورهایی که از نظر دینی خود را در مضیقه می‌دیدند و خرسند از اینکه می‌توانند به دور از هر خطری شریعتمدارانه زندگی کنند، به حاشیه‌نشینی تن داده و نگران بازی‌گرفته‌نشدن نبودند.

او توضیح داد: این گروه دومی یهودیان وضعیت خاصی داشتند. جامعه‌ی میهمان آنها را برنمی‌تافت. در‌حالی‌که همرنگ‌سازان و حتی حاشیه‌نشیان پذیرفته یا حداقل تحمل می‌شدند، جامعه گروه دوم را غیر می‌دانست. از‌این‌رو، آنها را جامعه‌-غیربینان می‌خوانم. این‌ گروه یهودیان خود را پیشتاز می‌دانستند و آگاهانه می‌کوشیدند دنیا را عوض کنند و معتقد بودند که می‌توان همه‌ی مرزها را به وجه دیگری تعریف کرد و سامان داد. برنارد لازاره، نویسنده و روشنفکر یهودی مورد توجه آرنت، تعبیر «پِرایا»؛ یعنی «نامطلوب تلقی‌شده»، را برای آنها به‌کارگرفته بود. اینان‌ از نظر شخصی «طردشده» و موردتبعیض بودند یا از نظر جمعی جریان یهودآزاری به صورت نظام‌یافته به آنها ستم می‌کرد. و جالب است که طردشدگان حتی مورد بی‌مهری هم‌کیشان خود، به‌ویژه خود-غیربینان، نیز بوده و هستند. برای آرنت اینان «آدم‌های حقیقی» و افرادی قابل‌تحسین بودند. دراین‌میان، آرنت دو شخصیت تاریخی زن یهودی، روزا لوکزامبورگ و راحل وارنهاگِن، را از این گروه قلمداد می‌کند و درباره‌ی یکی مقاله و درباره‌ی دیگری کتابی می‌نویسد.

او ادامه داد: گروه سوم یا خود-انسان‌بینان ادامه‌ی گروه دوم‌اند، اما از نظر فکری قدری متعادل‌تر. اینان را می‌توان میان پاروِنو و پِرایا دسته‌بندی کرد. این گروه در تعبیر اقبال هم با «اسرار خودی» هم با «رموز بی‌خودی» آشنایند؛ اولی را در خود احیاء و تشویق و دومی را از خود دور می‌کنند. آنها اهتمام می‌ورزند به ورای بازی اکثریت/اقلیت رفته و بازیگرانی منفرد باشند. چون دغدغه‌ی خیرعام دارند. درباره‌ی خود، دیگری و دنیا داوری می‌کنند، اما به قضاوت نمی‌نشینند. به گمان من، هانا آرنت در زمره‌ی این دسته‌ی سوم بود. این وضعیت بینابین به نظرم در همه‌ی جنبه‌ها مورد توجه آرنت بود. آرنت در کتاب «میان گذشته و آینده» زمان مناسب برای زیست انسانی را جایی میان گذشته و آینده و جایی میان «نه‌دیگر و نه‌هنوز» می‌داند. در این نگرش که به‌گمان‌من آرنت بهترین نمونه و تا حدی سخنگوی آن است، تأکید بر بازیگری همگانی و برآن است که همه باید بازیگر باشند. خلاصه بگویم که «خود-انسان‌بینان» به همراهی آدمی با کل وجود در معنای عام آن اصرار می‌ورزند و عالم وجود را مجموعه‌ی رابطه‌ی شخص با خویش، با دگری و با کل زیست‌جهان می‌دانند. به گمان من، آرنت خیلی زود تصمیم گرفت عضو باشگاه چنین بازیگرانی باشد و نه فقط خود چنین باشد که عمر خود را برای تشویق بازیگری همگان صرف کند و این بازیگری در همه‌ی پهنه‌های زندگی آدمی باید اتفاق بیفتد. آرنت برای خود نقشی به عنوان بازیگر تعریف کرده بود که از زمان کودکی مادرش در وی پرورش داده بود: «یک نخبه‌ی تحصیل‌کرده». آرنت در هر وضعیتی نخبگی را تحویل گرفته بود به وجهی برخی به غلط وی را به نخبه‌گرایی محکوم می‌کنند. این تحویل‌گرفتگی با دانش و پژوهش همراه بود و از این رو خواننده‌ای پرخوان و مرتب‌خوان بود.

رجایی تصریح کرد: اگر از تقسیمات سه‌لایه‌ای خود آرنت بهره بگیرم، خواه در عرصه‌ی خصوصی (شخصی)، خواه جمعی (گروهی) و خواه همگانی (عمومی) آرنت مصداق آرزوی مادرش شد. نخبه‌ای که تا آخر عمر در حال تحصیلِ بی‌هراس اما دردمند بود. در خصوص بی‌هراسی، به بیان خودش در کتاب «مردان در عصر ظلمت» از «درشتی و زبری [دنیای] میرنده» فرار نمی‌کرد و به‌رغم تجربه‌های تاریکی که در زندگی شخصی و خانوادگی پشت سرگذاشت هیچگاه خوش‌بینی و حس «محبت به دنیا» را از دست نداد. ریشه‌ی این خوش‌بینی و طرز فکرِ «محبت به دنیا» در اعتماد استوار وی به خود، به انسان و به عالم وجود به طور کلی بود. البته منظور آرنت از بازیگر، «سیاسی» بودن در بازی مربوط به امرسیاست؛ یعنی تولید و توزیع قدرت و دخالت مستقیم در امر سکان‌داری و حکمرانی نیست، بلکه بازیگری در سه لایه‌ی شخصی (امرخصوصی)، جمعی (امراجتماعی)، و همگانی (امرسیاسی) را در نظر دارد.

او اظهار داشت: دوره‌ی زندگی حرفه‌ای آرنت دو مرحله‌ی مشخص دارد، یکی مرحله‌ای که «بی‌دولت» است و آواره در اروپا زندگی می‌کند و دوره‌ی دوم که در آمریکا اقامت گرفته و شهروند آنجا شده است. این دو مرحله دو نوع بازیگری متفاوت می‌طلبد: یکی «بازیگری یک آواره و اقلیت» و دیگری «بازیگری شهروندی». آرنت از عهده‌ی هر دو به خوبی برآمد. در دوره‌ی اول که از فرار از آلمان در ۱۹۳۳ آغاز شد و تا نشر کتاب «تام‌گرایی» در ۱۹۵۱ ادامه پیدا کرد نقش اصلی خود را حمایت از آوارگان یهودی و احیاء و حفظ میراث فرهنگی یهودی به‌عنوان فرد اقلیت می‌دانست. در کارش بسیار هم موفق بود. چندین سال در سازمان‌های کمک و حمایت از اقلیت‌ یهودی فعال بود و پس از تأسیس سازمان «احیای فرهنگی یهودیت» در ۱۹۴۸ مدیر اجرایی آن شد و آن شغل را تا ۱۹۵۲ حفظ کرد. در سال‌های ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰، شش بار به اروپا سفر کرد تا عملیاتی را هدایت کند که در نهایت یک‌ونیم میلیون جلد کتاب درباره‌ی زبان عبری و یهودیت، هزاران شئ هنری و هزاران کتیبه‌ی قانون [یهود] را بازپس گرفت. براساس چارچوب توافق شده در میان نیروهای متفقین، اشیائی که کشور مبدأ آنها معلوم بود به آن کشورها و آنها که صاحبان زنده داشتند به صاحبان عودت داده شد. در دوره‌ی دیگر که شهروند آمریکا شد، در سه حوزه‌ی ارتقاء گفت‌و‌گو و روزنه برای فهم بهتر «وضع بشر»؛ کمک به جنبش حقوق مدنی شهروندان سیاهپوست؛ تشویق و کمک به فعالیت‌های دانشجویی در دهه‌ی ۱۹۶۰ در دانشگاه‌ها علیه جنگ ویتنام فعالیت چشمگیر داشت که همه نمونه‌هایی از ایفای نقش بازیگری شهروندی است. او به واقع یک «نخبه‌ی تحصیل‌کرده» و دردمند بود. حال اگر بخواهیم یک توضیح کلی درباره‌ی راهبرد عملی وی به بازیگری بگویم به سه لایه‌ی یادشده بازمی‌گردم؛ یعنی امرشخصی، امرجمعی، و امرعمومی. آرنت بزرگ‌ترین دشمن بازیگری در هر سه حوزه را خودکامگی می‌دانست و بدترین نوع خودکامگی را ترکیب آن با «تام‌اندیشی» می‌پنداشت. این پدیده را در کتاب «ریشه‌های تام‌گرایی» به‌خوبی تبیین کرده است، گرچه در آنجا مصداق تام‌گرایی را در سیاست و در نظام نازی توصیف می‌کند، می‌دانیم که «تام‌گرایی» صورت‌های شخصی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی علمی هم به خود می‌گیرد و چه بسا بهترین توصیف آن ذهنیت پروکرستسی باشد. ذهنیت قالب‌اندیشی وقتی با خود کامگی جفت می‌شود مصیبت مطلق به بار می‌آورد. آرنت در هر سه عرصه بازیگری هوشیارانه و متوجه را توصیه می‌کرد: در عرصه‌ی خصوصی بازیگری انسان منفرد بدون‌منزوی‌بودن را؛ در عرصه‌ی جمعی بازیگری همسایه‌ی خوب بدون «همسان» شدن را و در عرصه‌ی همگانی بازیگری شهروندی بدون «حیوان سیاسی قدرت» شدن را توصیه می‌کرد و خود به کمال در هر سه حوزه بازیگر بود. در دو کتاب مورد بحث امروز به هنر چنین بازیگری‌ای می‌پردازیم.

این مترجم بیان داشت: امرانسانی حوزه‌ای از شناخت شناسی است که قانون عقل انسان‌ورزی یا قاعده‌ی بازی انسان‌ورزی را همت توجه خود قرار می‌دهد. به گمان من،آرنت قانون یا قاعدة انسان‌ورزی را در هم‌سخنی با آگوستین به بحث می‌گذارد و به روش خود تبیین می‌کند. امرانسانی برای آرنت با هیچ ابزاری به جز مهرورزی و دوستی تحقق نمی‌یابد. همان طور که دوست عمرانه‌اش هانس جوناس، که از زمان دانشجویی با وی دوست شد، در مراسم خاکسپاری آرنت یادآور شد، او «برای دوستی، یک نابغه» بود. از نظر تحقق انسان‌ورزی محبانه به وجهی که در کتاب «محبت و آگوستین قدیس» از آن صحبت کرده است، واکنش وی نسبت به دوستانی که پس از نشر کتاب «آیشمن در اورشلیم» به او پشت کرده و به وی چه ناسزاها که نگفتند شایان توجه است. آرنت با سکوت آمیخته با احترام و مهرورزی و نه تمسخر یا تحقیر به آن‌ها پاسخ گفت؛ این دلالت بر این دارد که برای وی انسان‌ورزی نه یک فضیلت بلکه یک قاعدة زندگی بود. آرنت برای فهم این اصل بنیادی در انسان‌ورزی با آگوستین هم‌سخن شد که گویا تمام عمر عاشق بود. می‌دانیم آگوستین زندگی پر ماجرایی را پشت‌سر گذاشته و از عاشقی به شدت درگیر با شهوت و هوس‌ (اَپِتیتوس) و میل و اشتیاق‌ (کیوپی‌دیتوس) به عاشقی شدیداً درگیر با مهر و محبت (کاریتاس) تبدیل شد و در این صورت آخر تا بدانجا پیش رفت که ابتدا اسقف شهر هیپورگیوس شد و بعد هم به قدیس معروف جهان مسیحیت ارتقاء مقام یافت. آرنت این هم‌سخنی را زیرنظر کارل یاسپرس، فیلسوف و روانشناس مسیحی وجودگرا و معتقد به تجربه‌ی آزادزیستی گذارند که به «اولین و آخرین فیلسوف کانتی» هم معروف است. کتاب بر سه مفهوم هوس‌، اشتیاق‌، و محبت یا همدلی و همچنین حد و حدود آنها متمرکز است. ظاهراً آرنت محبت را اساسی و مهم می‌داند، اما با توجه به دیگر آثارش می‌توان نتیجه گرفت که آرنت برآن نیست که این سه صورت از عشق‌ورزی متضادند، بلکه آنها را جزء وجودی آدمی می‌داند و نقش مناسب و به‌جا و به‌موقع برای هر یک قائل است. ازاین‌رو او را نظریه‌پرداز وجودی قدرشناس توصیف کرده‌ام. یکی از جنبه‌های این کوشش دریافت، قدرشناسی، و اهتمام مداوم در «داوری» نسبت به خویش، نسبت به دگری و نسبت به کل زیست‌جهان است. درعین‌حال، با اینکه محبت یا کارتیاس را مفهومی لازم و ضروری در انسان‌ورزی می‌دانست و داوری را مفهومی کافی و مکمل آن می‌دید.

رجایی درباره‌ی کتاب «داوری» گفت: آرنت در امرسیاسی مفهوم داوری را عنصر لازم و ضروری و مفهوم محبت را عنصر کافی و مکمل می‌دانست. این نتیجه‌گیری را من از قرائتم از بخش سوم «حیات ذهن»، همان کتاب «درس‌گفتارهای فلسفه‌ی سیاسی کانت»، اخذ کرده و ازاین‌رو زیرعنوان «داوری» را بر عنوان کتاب افزوده‌ام. به عنوان یادآوری، کتاب داوری بخش سوم از سلسله‌گفتارهایی است که آرنت تحت عنوان «حیات ذهن» برنامه داشت برای سخنرانی‌های معروف «گیفورد» خود ارائه دهد که بخش اول و دوم را به ترتیب تحت عنوان «تفکر و اراده» ارائه داد و بخش سوم را می‌خواست در ۱۹۷۶ ارائه کند که اجل مهلت نداد. این بخش از کتاب بعداً و جدا نشر شده است. به گمان من، «داوری» همان‌طورکه اشاره شد عامل لازم و ضروریِ بازیگری در امرسیاسی است. توجه شود که امرسیاسی سه لایه، سه متغییر ثابت، سه ستون، و سه بن‌مایه دارد.امرسیاسی دغدغه‌ی مقولات مصلحت، ملک و تدبیر و تأمل را دارد و با امرسیاست این تفاوت عمده را دارد که دومی یکی از جنبه‌های اولی است. امرسیاسی مقولات و ارزش‌های بن‌مایگی سامان جمعی آدمی؛ یعنی توصیف و تقریر هدف، غایت، حد و حدود، و چارچوب مقبول و کارآمد برای تولید و توزیع ارزش‌هایی است که جامعه برای حیات جمعی آرمان خود قرار داده است. درحالی‌که امرسیاست به تولید و توزیع وسایل، ابزارها، ساز وکارها، امکاناتی توجه می‌کند که برای تحقق به آرمان‌های مقرر شده لازم و مفیدند. اینکه ارسطو آدمی را حیوانی سیاسی می‌داند منظور حیوانی نگران امرسیاسی است و یعنی به بیان بومی امرسیاسی فرض عین است و هر آنکس که در مدینه زندگی می‌کند باید دغدغه‌ی امرسیاسی داشته باشد و اصولاً در عرصه‌ی عمومی که میدان بروز امرسیاسی است که انسان‌ورزی آدمی تحقق می‌یابد.

این دانشور بیان داشت: اگر بخواهم اهمیت مفهوم داوری را در اندیشه آرنت نشان بدهم، باید گریزی به کتاب مهمی که به گمان من پیام اصلی‌اش در جدال جنجالی که در اطراف آن برخاست گم شد؛ یعنی«آیشمن در اورشلیم» بزنم. آرنت گناه اصلی آیشمن را تفکر نکردن و پیامد آن؛ یعنی «شریک نشدن دنیا» با دیگران، اعلام کرد. در تفکر انسان‌ورزانه است که آدمی از قاضی بودن و قضاوت کردن و حکم صادر کردن آزاد شده به داور تبدیل می‌شود. از‌این‌رو، به صراحت در گفتار «بحران فرهنگ» در کتاب «بین گذشته و آینده» می‌نویسد: «داوری اگر نگوییم مهم‌ترین، یکی از فعالیت‌هایی است که در آن شریک شدن دنیا با دیگران معنا و تجسم می‌یابد». همان‌طورکه در «حیات ذهن» تبیین می‌کند، با «تفکر» آدمی به آگاهی می‌رسد، با «اراده» آدمی درجهت همت کردن حرکت می‌کند، اما با داوری است که به «تصمیم» درست می‌رسد که از یک‌سو از قضاوت و صدور حکم قطعی و از سوی دیگر از تسلیم به «نیروهای اهریمنی» فاصله دارد.

او ضمن تأکید بر اینکه همان‌طور که محبت و انسان‌ورزی جز با همراهی آزادی امکان‌پذیر نیست داوری و امر سیاسی نیز جز با همراهی آزادی ممکن نمی‌شود، توضیح داد: بازیگر امرسیاسی که آزادانه به عمل اهتمام می‌کند، به داوری اقدام می‌کند و آرنت لوازم آن را در هم‌سخنی با کانت و به ویژه بحث وی نه از خرد ناب یا نه از خرد عملی بلکه خرد و قوه‌ی سلیقه به این نتیجه می‌رسد که داور خوب کسی است که اول، مشاهده‌گر باشد زیرا به بیان آرنت «مزیت مشاهده‌گر این است که کل نمایش را می‌بیند، در‌حالی‌که هر یک از بازیگران فقط نقش خود را می‌بینند» و موجب می‌شود که باز «انسان کاملاً از غار آراء خارج شود و به صید حقیقت» بپردازد. دوم، داوری به بی‌طرفی و برخورداری از همدلی نیازمند است که به بیان آرنت «وضعیت بی‌طرفانه و شوق بی‌طرفی با بستن چشم خویش انسان بی‌طرف» ممکن است قادر شود «با چشم ذهن ببیند». منظور آرنت همان مفهوم اساسی است که فیلسوف همعصرش، جان راولز، با «حجاب جهل» یا خود را به جهالت زدن آن را امکان‌پذیر می‌داند که توانش با چشم ذهن و به بیان عرفا با چشم دل دیدن را فراهم می‌آورد. بالاخره، داوری با برخورداری از «ذهنیت گسترده» امکان دارد که به بیان آرنت «شرط لازم و گریزناپذیر داوری درست» است. ذهنیت گسترده فهم این است که جهان فراخ‌تر از ذهن ماست و باید در آن غور کنیم. به بیان آرنت «با ذهنیت گسترده اندیشیدن به این معناست که انسان تخیل خود را تربیت کند تا گردشگری کند... یعنی راحت شدن از دست چیزهایی که ما منافع شخصی می‌خوانیم». چنین بازیگری خواهد توانست دغدغه‌ی خیرعام داشته باشد که پیشرفت، صلح پایدار و در بیان من جهانداری پیامد آن است.

رجایی در پایان گفت: به راستی محبت همراه با داوری که آرنت در هم‌سخنی با آگوستین و داوری همراه با محبت و همدلی که در هم‌سخنی با کانت برای ما تصویر می‌کند چه عبرتی برای ما دارد؟ کدام ما؟ مایی که برای سده‌هاست در وضعیت «گیجی همگانی» و خودرهاکرده‌ای گرفتاریم. آرنت دعوتی بزرگ است به شاکری، قدرشناسی و محبت به دنیا و دنیا برای وی در درجه‌ی اول خویشتن خویش، بعد دنیایی است که مراودات ما را می‌سازد که همان امرسیاسی باشد و بعد کل عالم وجود که آرنت به بیگانه نشدن با آن ما را دعوت می‌کند. به‌زعم وی، لبیک به چنین دعوتی راه برون‌رفت از گیجی و واکنشی است. به گمان من، اگر به‌جای من آرنت اینجا صحبت می‌کرد، بحث را با این پرسش‌ها ختم می‌کرد: آیا واقعاً شما یعنی کل ایرانیان چه آنها که در مام وطن ساکن‌اند و چه هموطنان پراکننده‌ی جهانی‌ با خویشتن خویش، با یکدیگر و با کل وجود بیگانه نیستید؟ آیا پاروِنویا خود-غیربین، پِرایا یا جامعه-‌غیربین نیستید؟ آیا وقت آن نیست که بازیگر و خود-انسان‌بین بشوید؟

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST