گسترش فرهنگ و مطالعات: کتاب «چهرههای منفور در تاریخ معاصر ایران»، نوشتهی حبیباله تابانی، به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. نوشتن بیوگرافی و معرفی افراد، نیازمند بررسیهای بسیار دقیق است تا آنچنان که بودهاند معرفی شوند، نه آنچنان که خواسته و نظر مورخ و نویسنده است؛ هرچند تاریخ کسانی را که میکوشند به قهر جریان آن را به مسیرهای دلخواه خود بیندازند، مسخره میکند و آنچه را که زیر تعصب و غرض خود پنهان کردهاند، آشکار. ما چون نمیتوانیم سهلانگاری در اخلاق را تحمل کنیم و به همین سبب نمیتوانیم اهمال در تاریخنگاری را هم بپذیریم، پس مجبوریم مظاهر کاملاً مشخص خدمت و خیانت را نادیده نگیریم.
در همین کتاب از افرادی صحبت شده است که خیلیها با استدلالات خود خواستهاند آنان را از خیانتهایشان تبرئه کنند اما در هر حال هیچ نویسنده و مورخی نمیتواند این حقیقت را نبیند یا اغماض کند که خیانت خیانت است و با استدلال چیدن غلط نمیتوان آن را توجیه کرد و کسی را که به فرهنگ و تمدن مملکتش کمک نکرده و در استقرار نظم اجتماعی و پیشرفت و ترقی فرهنگی آن و رشد سیاسی و پایبندی به قانون ملتش قدمی برنداشته خادمش خواند؛ چطور میتوان از گناه کسی درگذشت که تا ویرانی و انهدام کشورش پیش رفته و علاوه بر بیتوجهی به رشد دموکراسی و آزادی ملی و پیشبرد اقتصادی، منابع کشورش را هم به حراج گذاشته و برای تقسیم پستها و مقامهای کلیدی کشورش بین ارقاب و خویشان و پادوان و همراهان خیانت خویش، به ملت و نزدیکترین کسانی که همهچیز خود را از آنها داشته از پشت خنجر زد، فقط به خاطر تعریف بی سر و تهِ فلان کس یا برحسب وابستگی و تعصبهای فامیلی و دفاعیات بیاساس، حاج ابراهیم خان کلانتر و وثوقالدوله و... از این قماشاند. زیرا به قول ویل دورانت تاریخ بیش از هر چیز دیگر خلق و ضبط این میراث است تا نشان دهد پیشرفت عبارت است از ازدیاد، حفظ، انتقال و بهکارگیری فزایندهی این میراث برای آن عده از ما که تاریخ را صرفاً به عنوان کمک به کار عبرتآمیز حماقتها و جنایتهای انسان، بلکه به صورت یادنامهی شوق آخرین انسانهای آفریننده نیز مطالعه میکنند. گذشته دیگر تاریکخانهی نومیدی و وحشتها نیست، بلکه شهری ملکوتی و کشور اندیشههاست.
در ایران، در کنار انسانهای وارسته و خدمتگزاران بشریت، موجودات خبیث و خائنی هستند که جنایت و خیانت برای آنها بسیار آسان است و برای حفظ ریاست و سودجویی خویش، به دستور ارباب، سر آدم را میبُرند و از هیچ خیانتی به ملت رویگردان نیستند و نسلهای بعدی باید هر دو گروه این آدمیان را بشناسند و مخصوصاً گروه دوم را، تا از بازماندگان آن نسل خبیث بپرهیزند و در امان باشند و نیز قدر خادمان به این ملک و ملت را بدانند. نسلهای بعد اگر میرزا آقاخان نوری را با آن همه خیانت نشناسند، چطور به عظمت ارزش و مقام میرزا تقی خان امیرکبیر پی خواهند برد. کار ننگآلود این بدنامان به جایی رسیده بود که تا همین اواخر هم، در اوایل پهلوی و تقریباً تا زمان مصدق، منتظرالوکالهها و وزرا مدتها پشت دیوار سفارتخانههای بیگانه، مخصوصاً انگلستان که بعدها جای خود را به سفارت آمریکا داد، منتظر میماندند و هرکس صبح زودتر به زیارت نائل میشد شاهد مقصود را در آغوش میگرفت.
کتاب چهرههای منفور در تاریخ معاصر ایران حاوی شرححال و اقدامات مهم تنی چند از شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است که بهزعم نویسنده کارنامهی نامطلوبی از خود برجای گذاشتهاند و عملکردشان به دور از موازین اخلاقی و به ضرر منافع ملی بوده است. او با همین دیدگاه فعالیتهای آنان را نقد و ارزیابی کرده. حاجی ابراهیمخان شیرازی کلانتر، میرزا نصرالله آقاخان نوری، وثوقالدوله، سرتیپ محمد درگاهی (قلعهبیگی)، سرلشکر محمدحسین آیرم، میرزا هاشمخان نوری اسفندیار، شاهزاده سلطان عبدالمجید میرزا عینالدوله و سید ضیاءالدین طباطبایی شخصیتهایی هستند که در این کتاب به آنها پرداخته شده است.
قسمتی از کتاب چهرههای منفور در تاریخ معاصر ایران:
میرزا هاشم خان نوری اسفندیار
چهرهای منفور دیگر
این غلامبچهی اندرونشاهی، هرچند جزء پستترین حقوقبگیران انگلیس در ایران بود، ولی باید با القاب رسواترین و بیآبروترین و بیشرمترین و... هم از او یاد کرد، زیرا وی علاوه بر رسواییهایی که در جهت خیانت به وطن به بار آورد، با کارهای خود شرف ایرانی را هم در آن زمان و بعد لکهدار کرد.
میرزا هاشم نوری اسفندیاری، پسر میرزا رحیم خان، خواهرزادهی محمداسماعیل وکیلالملک کرمانی بوده است. هرچند که وی شجرهنامهای از خود به جای گذاشته که نام بیش از هفتصد و چهل و دو نفر از زنان و مردان در سراسر ایران، مخصوصاً کرمان و تهران و فارس و مازندران، را دربر میگیرد، اما واقعیتی که از او در دست داریم، به شرح زیر است:
میرزا هاشم خان نوری اسفندیاری، در زمان کودکی و نوجوانی، در دورهی سلطنت محمدشاه قاجار، به علت سیمای جالبش، شغل شریف غلامبچگی اندرونشاهی را به دست آورد و در خدمت اندرونیان بود. وقتی هم که ولیعهد ناصرالدینشاه قاجار به تبریز رفت، او هم در رکابش به تبریز رفت و ترقی کرد و به مقام غلام پیشخدمتی رسید. در همین دوران بود که با پروین خانم، دختر احمد علی میرزا، پسر بزرگوار فتحعلی شاه قاجار آشنایی پیدا کرد. این زن بسیار زیبا و دلربا بیاندازه هم عیاش و خوشگذران بوده است. زمانی که خواهرش گلین خانم رسماً به عقد ازدواج ناصرالدینشاه درآمد و جزء زنان عقدی ناصرالدین شاه شد، میدان فعالیت برای پروین خانم هم گسترش یافت و نه یکی و نه دو تا، بلکه در کوتاهمدتی سه شوهر کرد، ولی خیلی زود دلش را زدند تا بالاخره آن کسی را که دنبالش میگشت پیدا کرد؛ آن هم کسی جز میرزا هاشم خان غلامبچه نبود.
حالا دیگر میرزا هاشم باید ترقی میکرد. پس در زمانی که میرزا تقی خان امیرکبیر وزیر نظام در تبریز بود، میرزا هاشم هم جزء سپاهیان وارد قشون شد. مخصوصاً فرصت بزرگی هم برایش پیش آمده بود و آن اینکه گلین خانم، خواهر زنش، مادر ولیعهد شد؛ چون میدانیم قبل از مظفرالدینشاه، محمودمیرزا که از این گلین خانم بود، ولایتعهدی ناصرالدین شاه را داشت که از بخت بد میرزا هاشم خان و پروین خانم محمودمیرزا در کودکی درگذشت. در باب ولیعهد روحی فداه مقرر داشته بودند که انشاءالله تعالی احوال ایشان خوب است. در باب اطمینان از ناخوشی، پاک و صاف، من از این مادر و این خانه و آن دایه چشمم آب نمیخورد و بسیار میترسم. مثل اینکه نظرش صحیح بود، ولیعهد چند ماه بعد به کودکی در جمادیالثانی ۱۲۶۵ مرد.
چهرههای منفور در تاریخ معاصر ایران در ۶۰۰ صفحه وزیری با جلد سخت و قیمت ۱۷۰ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.