کد مطلب: ۲۹۱۷۵
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰

حکمت عملی در زوربای یونانی

سیدحسن اسلامی اردکانی

اعتماد: زندگی پرفراز و نشیب کازانتزاکیس با شخصیت زوربا گره خورده است. خانه‌نشینی اجباری‌ای که چشم‌پزشکم به من تحمیل کرد، مایه آن شد تا دوباره سراغ برخی کتاب‌های قدیمی و خوانده شده بروم. یکی از آنها زوربای یونانی بود. شخصیتی که همواره با بازی درخشان آنتونی کوئین در ذهنم مجسم می‌شود. هرچه درباره این شخصیت می‌خوانم، ناخواسته شکل و شمایل و زمختی رفتار و قیافه آنتونی کوئین بر من جلوه می‌کند. داستان یا خاطرات این کتاب ساده است. نیکوس کازانتزاکیس، شاعر و ادیب و رمان‌نویس بزرگ یونانی، در ایام جوانی در پی آن است تا کمی از کتاب فاصله بگیرد و از حالت «کرم کتاب» بودن خارج شود و در دنیای واقعی زندگی کند. معدن زغال‌سنگی در جزیره کرِت اجاره می‌کند و در مسیر خود به «تور» مرد میانسالی به نام الکسیس زوربا می‌خورد و با هم به سراغ این پروژه می‌روند که ناکام است و حوادث دیگری که در این فرآیند رخ می‌دهد. هرچه نویسنده و راوی داستان باسواد و تحصیلکرده است، زوربا بی‌سواد است و «عامی» به نظر می‌رسد. با این همه این شخصیت چنان تاثیر ماندگاری بر نویسنده می‌گذارد که او همواره از او یاد می‌کند و در زندگینامه خود زوربا را در کنار بودا و لنین و نیچه قرار می‌دهد؛ کسانی که بر او تاثیری مانا گذاشتند.
آرمان‌گرایی نویسنده و دانش نظری او در برابر حکمت عملی زوربا که هر گاه در گفتار کم می‌آورد، با رقص شوریده‌وارش اندیشه و احساساتش را بیان می‌کند، رنگ می‌بازد. این همراهی در روستایی حقیر با مردمانی تنگ‌نظر و رخدادهای آن بهتر جلوه می‌کند. مردمانی که ناکامی و حسادت جنسی خود را در برابر بیوه‌زنی تنها، با کشتن او جبران می‌کنند. فقیرانی که به خانه مادام هورتانس پیر که در بستر مرگ افتاده و در حال جان کندن است یورش می‌برند و در برابر چشمانش خانه‌اش را غارت می‌کنند و بر نعش زنده او شیون می‌کنند و خدا خدا می‌کنند زودتر بمیرد. در سراسر این کتاب دو نوع حکمت و خرد در تقابل آشکار با هم قرار می‌گیرند، خردی برآمده از خواندن آثار بزرگان و غور در بهترین‌های ادبی و فلسفی و خردی برآمده از میدان‌های نبرد و خون و کشتار. نتیجه این رویارویی آشکار است. به گفته گوته تنها درخت زندگی سبز است، حال آنکه نظریه‌ها خاکستری هستند.  در آغاز زوربا را فردی خوش‌باش و بی‌تفاوت و بی‌اعتنا به رنج دیگران می‌بینیم. اما به تدریج متوجه می‌شویم که او در فرآیند زندگی خود از مبارزی که در راه میهن و به نام وطن از کشتن و تجاوز به زنان بی‌گناه پرهیزی نداشته است، آرام آرام به درکی عمیق از انسان‌ها و شفقتی به همه خلق می‌رسد و به گونه‌ای ظریف پوست می‌اندازد. این تحول شخصیت او است که از قضاوت براساس ملیت و قومیت به نگاه فردی می‌رسد و می‌آموزد تا درباره هر فردی، فارغ از تعلقات قومی او، قضاوت کند و حتی این امید را در سر می‌پرورد که از این مرحله نیز بگذرد و یکسره قضاوت کردن درباره مردم را به کناری نهد. قطعه زیر این تحول را با فشردگی درخشانی بیان می‌کند: 
زمانی بود که می‌گفتم آن مرد ترک است یا بلغار است یا یونانی است. به خاطر وطن کارهایی کرده‌ام ارباب! که اگر برایت تعریف کنم، موهای تنت سیخ می‌شود. سر بریده‌ام، دهات را به آتش کشیده‌ام، دزدی کرده‌ام، به زنها تجاوز کرده‌ام و خانواده‌هایی را یکجا از بین برده‌ام. چرا؟ برای اینکه بلغار یا ترک بودند. گاهی به خودم می‌گویم: «برو به جهنم، ای الاغ نفهم.» این روزها می‌گویم که این شخص مرد خوبی است، آن یکی حرامزاده است. امروز برای من تفاوت ندارد که یونانی، بلغار یا ترک باشد. خوب است یا بد؟ این تنها سوالی است که می‌کنم و قسم به این نانی که می‌خوریم، هر چه پیرتر می‌شوم، احساس می‌کنم که حتی در آینده محتاج این دو پرسش هم نخواهم بود. بدی و خوبی اشخاص برایم یکسان شده است. دلم به حال هر آدمی می‌سوزد. دلم به حال همه مردم می‌سوزد. (ص ۲۶۵) 
از این کتاب خوب، دست‌کم سه ترجمه به فارسی داریم. پیش‌تر من ترجمه محمد قاضی و محمود مصاحب را خوانده بودم و این‌بار ترجمه تیمور صفری را (تهران، نشر کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۷).

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST