کد مطلب: ۲۹۴۸۵
تاریخ انتشار: شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۰

سلب ایرانیت از نظامی گنجوی دلایل سیاسی دارد

سید مسعود آریادوست

ایلنا: امروز ۲۱ اسفندماه مصادف با بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی است؛ فیلسوف، منجم، متکلم و شاعری که هگل، رهبر حماسه‌های عاشقانه در ایران می‌خواندش. این بزرگداشت در حالی در ایران صورت می‌گیرد که جمهوری آذربایجان، این شاعر را به عنوان شاعر ملی خود مصادره کرده است. در همین زمینه، حسن بلخاری، (استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) ضمن انتقاد از این تصمیم آذربایجان، این وضعیت را مصداق  آبروریزی برای آذربایجان می‌داند. او گفت: "به عنوان مسئول انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران عرض می‌کنم، ضمن چنین حرکاتی، جهانیان، ارتباط این بزرگان با ایران را بیشتر مسجل می‌دانند." این استاد دانشگاه تصریح کرد: "ما به آذربایجان اعلام می‌کنیم آمادگی کامل داریم که طی یک همایش بین‌المللی با آذربایجان و حتی ترکیه، همکاری‌های لازمه را داشته باشیم." وی افزود: "فرهنگ بزرگ و سترگ ایرانی، بخل را در نفس خود جای نداده؛ اگر می‌خواهند ایرانیت نظامی را تکذیب کنند ما به هیچ وجه این حرکات را معقول و مستند نمی‌دانیم. لذا با چنین تصمیمات نسنجیده‌ای، خلاف حقایق بیّن تاریخ حرکت می‌کنند. پس بهتر است این کشورها خود را از چنین مسیر مجعولی کنار بکشند." بررسی آراء و اندیشه‌های حکیم نظامی گنجوی، نقش کم کاری سیاسیون داخلی در مصادرۀ‌ مشاهیر بزرگ ملی از سوی کشورهای بیگانه، لزوم اهمیت دادن وزارت امور خارجه به دیپلماسی فرهنگی و همچنین نبود بودجه کافی جهت ترمیم مقابر مشاهیر و بزرگان ایرانی همچون امام محمد غزالی، از جمله مسائلی است که در این گفتگو می‌خوانید.  

حکیم نظامی گنجوی علاوه بر داستان و شعر، در زمینه‌ نجوم، فلسفه، فقه و کلام نیز تبحر داشته است. از جایگاه این شاعر بزرگ در تاریخ ادبیات ایران بگویید.

در وهله‌ اول از خدمات بسیار ارزشمندی که خبرگزاری ایلنا در حوزه خبررسانی و آگاهی‌بخشی و فرزانگی مردم ایران انجام می‌دهد تشکر می‌کنم. شخصاً در جریان کارهای شما هستم. تقریباً روزی نیست که سایت خبرگزاری ایلنا را بررسی نکنم. خوشنامی این خبرگزاری جای تقدیر دارد. برای شما و همکارانتان آرزوی توفیق دارم. اما در پاسخ به سوال شما، در وهله‌ اول به جایگاه شاعری و عالمانه‌ حکیم نظامی گنجوی خواهیم پرداخت. بر همین اساس تمایل دارم برای معرفی این شاعر بلند آوازه‌ ایرانی (جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد) سراغ بخشی از ابیات هفت پیکر بروم که اشاره‌ی بسیار بلندی به کشورمان ایران دارد:

همه عالم تن است و ایران دل   نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد   دل ز تن به بود یقین باشد

زان ولایت که مهتران دارند    بهترین جای بهتران دانند

این اشعار دقیقاً در بخش‌های اولیه هفت پیکر آمده است. این ابیات آنقدر بلند و صریح و واضح و روشن است که نیاز به هیچ تفسیری ندارد و امکان هیج سوءاستفاده‌ای از آن نیز ممکن نیست. در این چند بیت، نه تنها نسبت این شاعر بزرگ با ایران و ایرانیت، بلکه مهمتر، عشق او به ایران را می‌توان دید. این دقیقاً تمثیل آن کلام حضرت رسول الله (ص) است که می‌فرمایند: حب الوطن من الایمان "دوست داشتن وطن از ایمان است." بدون تردید این اشعار دال بر حُب وطن واقعی دارد و نه صرفاً یک نسبت سطحی با وطن.

نکته دیگر که می‌توان در خصوص حکیم نظامی به آن اشاره داشت، توانایی منحصر به فرد ایشان در شعر و شاعری است. او در قرن ششم هجری، ادبیات غنایی ما را به مرتبه‌ای رساند که فراتر از آن، قله‌ای یافت نمی‌شود. اگر در قالب و جایگاه تمدنی بخواهیم جایگاه نظامی را بررسی کنیم، عموماً این اتفاق نظر وجود دارد که با حضور نظامی، ادبیات غنایی ما به بالاترین درجه خود رسید. توضیح بیشتر اینکه برخی از بزرگان فرهنگ، جایگاه علمی - فرهنگی خاصی دارند. به عنوان نمونه، کاری که خوارزمی در ایران، در باب جبر انجام داد نمونه‌ای بی‌نظیر محسوب می‌شود. ابوریحان نیز در خصوص هندشناسی و برخی موضوعات دیگر، چنین کاری را انجام داد. این افراد، مرزهای پیشین دانش را جا به جا می‌کنند. اما برخی از دانشمندان  و بزرگان را می‌توان نام برد که علاوه بر جایگاه فرهنگی، دارای جایگاه تمدنی هم هستند. ابن‌سینا نمونه‌ بارز چنین انسان‌های بزرگی است. او علاوه بر بزرگی‌های خاص خود که غیر قابل انکار است، در عین حال پیشوای عقلانیت فلسفی در ایران به حساب می‌آید. این پیشوایی از لحاظ تمدنی، آنقدر موثر است که بعد از ابن سینا مجالی برای حرکت‌های ضد عقلانی در تمدن ما به وجود نیامد. در واقع ابن سینا عقلانیتی را در این فرهنگ و تمدن جاری می‌کند که هیچگاه امثال داعش از دل آن بیرون نیامد.

نمونه دیگر فردوسی است. او نیز جایگاهی تمدنی دارد؛ آن چنانکه بقاء و استدام زبان فارسی را از او می‌دانیم. می‌خواهم با این مثال‌ها بگویم که برخی از افراد، علاوه بر شخصیت فرهنگی و علمی که دارند، از جایگاه تمدنی نیز برخوردارند. بر همین اساس از جمله دانشمندانی که در حوزه ایرانی - اسلامی دارای جایگاه تمدنی خاصی است، حکیم نظامی گنجوی است؛ یعنی کسی که ادبیات غنایی را به جایگاهی می‌رساند که بعد از او مشابه آن دیده نمی‌شود. البته بعد از نظامی افراد بزرگی همچون مولانا ظهور می‌کنند که متأثر از سبک نظامی هستند. این روند تاریخی سبب می‌شود که بگوییم اگر ادبیات غنایی در ایران شروع به رشد می‌کند و یکی از وجوهات فروزان تمدنی ایران می‌شود، نقش نظامی در آن بی‌بدیل و بی‌نظیر است. لذا شخصاً برای نظامی، جایگاهِ تمدنی خاصی قائل هستم. نظامی در واقع این تمدن را در بُعدی به استعلایی رساند که همچنان به آن افتخار می‌کنیم.

نکته سومی که می‌خواهم به آن اشاره کنم اُبهت و برجستگی ویژه‌ نظامی است. علت این برجستگیِ ویژه، تسلط و اشراف او به علوم زمان است. بنابراین وقتی لفظ حکیم را برای او به کار می‌بریم، فارغ از تعارفات است. در حقیقت به کار گرفتن این اصطلاح، مبتنی بر شناختی است که از زندگی او داریم. مهمتر از این، اشرافی است که حکیم نظامی گنجوی، بر علوم زمانه‌ خود دارد. او شاعری صرف نیست؛ به گونه‌ای که مطالب را صرفاً منظوم کرده باشد.

نظامی از علومی که آموخته بود، تأثیراتی بزرگ گرفت. همین تأثیر پذیرفتن‎ها و تسلط بر علومِ زمانۀ خود، او را به معنای واقعی کلمه، حکیم گردانید. در ادامه نیز در قلمرو شاعری گام برداشت. این قدم برداشتنِ نظامی، مصداق حرکت کسی است که جانی فربه از معنا در ذهن و دل خود دارد. او صاحب حکمت واقعی بود. نظامی به مثابه جامِ مملو از حکمت و معنا، وقتی به سمت شعر گفتن پیش رفت، شعرش همان جایگاهی را یافت که به گفته‌ هایدگر، "خانه وجود است."

جایگاه شعر در اندیشۀ‌ نظامی از آن لحاظ که متأثر از حکمت و معنا است، شعر را به یک زبانِ مملو از معنا و حکمت تبدیل می‌کند. بنابراین خمسۀ نظامی از مصادیقی به شمار می‌آید که - طبق نظر هایدگر که در خصوص شعر دارد - به عنوان مصداقی تام از "خانه‌ وجود" ظهور می‌یابد. از این قیاسِ من تعجب نکنید. آنچنانکه حکیم نظامی اشاره دارد که "همه‌ عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل" بنده نیز از این قیاس هیچ شرمندگی ندارم. اگر به متون غربی رجوع کنیم هگل از جمله کسانی است که در باب نظامی سخنی دارد. هگل، این فیلسوف آلمانی، نظامی را رهبر حماسه‌های عاشقانه در ایران می‌خواند. وقتی یک هموطن هایدگر مثل هگل در فرهنگ فلسفی خودش در کتاب زیبایی‌شناسی، چنین رویکردی به نظامی دارد و صراحتاً می‌گوید که بعد از فردوسی که حماسه را در ایران آفرید، بزرگِ دیگری (اشاره به حکیم نظامی) قدم به عرصه می‌نهد که این حماسه را عاشقانه می‌کند؛ لذا امکان این دیالوگ و داد و ستد فرهنگیِ ما با غرب معنا می‌یابد.

موضوع دیگر که پیشتر اشاره‌ای اجمالی به آن رفت، آشنایی نظامی با علوم مختلف است. ما معتقدیم که شعر نظامی از دل قرآن و معنا بیرون می‌آید. این نگاه دو دلیل مستند دارد. اول اینکه وقتی کل خمسه نظامی را می‌خوانید، اشارات نظامی را به آیاتی از قرآن کریم خواهیم دید. به عنوان نمونه این بیت شعر که: "نام آن بر فلک ز راه رسد/ گشته "مِن بَعدی اِسمُهُ اَحمَد." این بیت یکی از آیات قرآن است. نمونه دیگر: "در طبقات زمی افکنده بیم/ زلزله الساعه شئی عظیم." بدین ترتیب باید گفت کسی که منبع مورد اعتقادش قرآن باشد، یقین بدانید که حکمت قرآنی نیز در اشعارش ظهور می‌یابد. دوم اینکه نظامی در اشعار خود به این تسلط خود بر علوم اشاره مستقیم دارد؛ آنچنانکه این موضوع را در هفت پیکر به صراحت ابراز می‌کند: "هر چه هست از دقیقه‌های نجوم/ با یکایک نهفته‌های علوم/ خواندم و سِرّ هر ورق جستم/  چون تو را یافتم ورق شستم." در این بیت چند نکته بنیادین ذکر می‌شود. از جمله اینکه گنجوی تمام علوم دوران را دریافته و فهمیده است....

آدمی یاد توانایی و تسلط ابن‌سینا می‌افتد...

بله همینطور است. ابن سینا به شدت در فلسفه و ابعاد فلسفه وقوف دارد. از طرفی نظامی یک جهان تعلیمی، حکمی و اخلاقی را پی می‌گیرد. لذا از لحاظ اشراف به علوم زمان، همچون ابن سینا است. اما زبانی که نظامی برای بیان این معانی انتخاب می‌کند، زبان شعر است و تعلیم و اخلاق. ابن‌سینا برای این کار، از زبان فلسفه بهره می‌برد. شما وقتی بخش دوم اسکندرنامه را می‌خوانید (بخش آخر خمسه) خواهید دید که در آنجا اسکندر به مقام ذوالقرنین رسیده است؛ همچنین شاهدیم که افلاطون، ارسطو، فردوسی و فرفریوس نیز وجود دارند. در این بخش در حقیقت 7 فیلسوف حضور می‌یابند. من به عنوان یک مدرس فلسفه، وقتی این بخش نظامی را بررسی می‌کنم، آشکارا نظامی را به مثابه فردی درمی‌یابم که رویکردی اخلاقی و تعلیمی به این فلاسفه دارد و نه رویکردی فلسفی. در ابیات فوق دو نکته‌ی جدی وجود دارد: اول اینکه، نظامی مشرف به این علوم بوده است. نظامی خود را با یکایک نهفته‌های علوم همنشینی می‌داند. در اول بیت هم اشاره دارد که عمومِ علومِ زمانه‌ی خود را دریافته است. این مساله بیانگر همین استدلال ما است که ایشان ورود علمی و حکمی به زمان خودش دارد.

نکته دومی هم در این بیت شعر وجود دارد؛ اینکه تمامی این علوم ابزار معرفت الهیِ نظامی محسوب می‌گردد. او می‌گوید چون تو را یافتم ورق شستم؛ این مصرع دال بر معرفت الهی است.

یعنی معلومات حصولی خود را کنار می‌گذارد؟

دقیقاً همین است. نظامی ظاهراً دریافت که "العلم هو حجاب الاکبر". شما از مقایسه ابن سینا و نظامی صحبت کردید. با این وصف همه می‌دانیم که ابن سینا کسی نیست که از فلسفه سراغ عرفان بیاید. اما نظامی برخلاف ابن‌سینا می‌گوید که "چون تو را یافتم ورق شستم." این به معنای رفتن به سمت حقیقت است. حقیقت نیز همان باریتعالی‌ست. این بیت از شعر نظامی را کنار بیت "بشوی اوراق اگر همدرس مایی/ که علم عشق در دفتر نباشد" می‌توان قرار داد.

فیلم هامون را احتمالاً دیده‌اید. در این فیلم ابتدا خسرو شکیبایی در حال نگارش رساله دکتری خود است. مرحوم شکیبایی بعد از اینکه غسلی هم کرده، در یک سکانس در بالکن خانه‌اش حضور می‌یابد تا پایان‌نامه خود را تکمیل کند. در آن حال ناگهان طوفانی می‌آید و کل این اوراق را با خود می‌برد. مطمئناً آقای مهرجویی، آگاهانه یا ناآگاهانه این بیت نظامی را به تصویر می‌کشد. در همان ابتدا به هامون می‌گوید که اگر به دنبال عشق هستی، این عشق را نمی‌توان در کتاب‌ها یافت: چون تو را یافتم ورق شستم.

می‌توان این مساله‌ی نظامی را با رخداد رسیدن مولانا به شمس مقایسه کرد؟

بله؛ می‌توان چنین گفت. البته نظامی به خود خدا می‌رسد. در مجموع هجرت از عقلانیت و ورود به روحانیتِ عاشقانه‌ای رخ می‌دهد. این دقیقا ًهمان چیزی است که همه‌ عرفا تجربه کرده‌اند. نکته بنیادی در این ابیات این است که از قلمرو علم به قلمرو عشق هجرت می‌شود. نظامی در واقع از قلمرو ناسوت به قلمرو ملکوت هجرت می‌کند. این تفسیر من نیست؛ از قضا تصریح خود نظامی است. او اذعان می‌کند که چون تو را یافتم، ورق شستم. در این زمینه، اجازه بدهید، اشاره‌ای به مفهوم "وجود" در عرفان داشته باشم.

مفهوم وجود در عرفان به معنای "هستی" تاویل نمی‌شود؛ بلکه از و"َجَدَ" به معنای یافتن می‌آید. نظامی اذعان می‌کند چون تو را یافتم، ورق شستم. ضمن این ادراکات است که خمسه نگاشته می‌شود. بنابراین مهمترین وجه نظامی را در این موضوع خلاصه می‌کنم که او از زبان شعر برای بیان آن سیرِ درونی که از علم به عشق داشته است، استفاده می‌کند. در این قلمرو، الحق و الانصاف، خمسه‌ای آفریده که اگر عاشقانه خوانده شود، لب‌الالباب این ادراک خاص نظامی در آن مشهود است. به همین خاطر به کار گرفتن اصطلاح "حکیم" را برای نظامی یک تعارف نمی‌دانم. حیات و شاهکار او (یعنی خمسه) به صورت مطلق ترجمان حقیقی این حکمت او محسوب می‌شود.

اجازه بفرمایید سراغ تصمیمات عجیب کشور آذربایجان برویم. ضمن بررسی تصمیمات دولت این کشور در مورد "شاعر ملی نامیدن حکیم نظامی گنجوی"، می‌خواهیم این شاعر را بیشتر بشناسیم. به همین جهت اولین سوال را در این رابطه با این مساله شروع می‌کنم که آیا نظامی گنجوی که به عنوان شاعر ملی جمهوری آذربایجان معرفی شده است، شعری به زبان مرسومِ این کشور هم دارد یا خیر؟

حقیقت اینکه ما ندیده‌ایم! به هر حال اگر چنین ابیاتی وجود داشت، حتماً دیده می‌شد. همه شاعران بزرگ ایرانی از قبیل مولانا، فردوسی و ...از این رو می‌دانستند که زبان فارسی، زبان اصلی ایران بوده، به همین زبان شعر سراییده‌اند. نظامی قرن 6 متولد شد و آغاز قرن 7 وفات نمود. در آن زمان وسعت ایران در شرق و غرب عالم زبان‌زد بوده است. ضمن اینکه عموم شاعران ما می‌دانسته‌اند که یک توانایی و استعداد جوهری در زبان فارسی وجود دارد که آن را به زبانی بی‌بدیل و بی نظیر در بیان حقایق، به ویژه حقایق عرفانی تبدیل کرده است. باید پرسید که چرا مولانا از این زبان استفاده کرده است؟ شیخ اشراق نیز آثار فارسی دارد. دیگر مشاهیر همین وضعیت را دارند که دال بر استعدادهای نهفته‌ای در بطن این زبان در تبلیغ و تبیین و تجلی معنا است. در مجموع در تاریخ نیز چنین روایتی مبنی وجود شعر به زبان ترکی نزد نظامی ندیده‌ایم.

در خصوص این تصمیم دولت آذربایجان، یاد تصمیم دولت ترکیه می‌افتیم که مولانا را برای خودشان مصادره کردند. چرا این اتفاقات رخ می‌دهد؟ باید با این روند چکار کنیم؟ یکبار مولانا، یکبار گنجوی، یکبار تغییر نام خلیج فارس...چه هدفی پشت چنین تصمیماتی نهفته‌ است؟ شاعرانی که اشعارشان با زبان فارسی سراییده شده، چرا توسط کشورهای دیگر اینگونه مصادره می‌شوند؟

البته در خصوص نظامی، باید بگویم که یک دیوان مجعول که به زبان ترکی است به ایشان نسبت داده‌اند. ولی به هر حال، جهان ادبیات اطلاق مُتقن دارد که این دیوان ربطی به نظامی گنجوی ندارد. این موارد بدون شک باعث آبروریزی مسببان آنها می‌شود.  

اما در مورد این سوال شما، در مجموع می‌توان به دو نکته اشاره کرد. اولاً ما ایرانیان بخیل نیستیم. اینکه برخی تلاش دارند تا این بزرگان را به اسم خودشان مطرح کنند، قبل از اینکه این حرکت، بیانگر نسبت این بزرگان با آنها باشد، برعکس، بیانگر نسبت آنها با ایران خواهد بود. به عنوان مسئول انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران عرض می‌کنم، جهانیان آشکارا چنین نتیجه‌ای برداشت می‌کنند، نه آنچه که این کشورها عرضه داشته‌اند. ضمن چنین حرکاتی، جهانیان ارتباط این بزرگان با ایران را بیشتر مسجل می‌بینند.

نکته دیگر اینکه هویت فکریِ "بزرگان ایران‌زمین"، صبغه‌ای بشری دارد نه منطقه‌ای. فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی، نظامی و ... این شاعران پیام انسانی را در اشعار خود دارند. ما در واقع این بزرگان را "ملک طلق بشریت" می‌دانیم. اما اینکه چنین حرکت‌هایی صورت می‌گیرد که مصداق تصمیمات سیاسی است و مواردی را طی این تصمیمات مطرح می‌کنند که در تقابلِ بَیِّن با تاریخ و صراحت کلام این بزرگان باشد، در نظام سیاسیِ جهان یک نوع رسوایی تلقی می‌شود تا پیروزی. البته شکی در این نیست که گنجوی در گنجه متولد شده و اکنون گنجه هم در آذربایجان قرار دارد. ما نیز به این موضوع اذعان داریم؛ اما فراموش نکنیم که گنجه زمانی از آنِ ایران بود! اگر آذربایجان، حکیم نظامی را نه بنا به سیاست تقابل با ایران ( که فریاد بزنند نظامی ایرانی نیست) بلکه بر این اساس که گنجوی را شخصی بزرگ معرفی کنند که اکنون مقبره آن در آذربایجان است، هیچ مشکلی نداریم. ولی اینکه حین معرفی گنجوی، ایرانیت را از او سلب می‌کنند و تلاش می‌کنند تا ایرانی بودن نظامی حذف شود، جای تأمل دارد. جالب است که تلاش برای محو ایرانیتِ نظامی بیش از تلاش برای اثبات آذربایجانی بودنش به چشم می‌خورد. این حرکات در جهت خلاف تاریخ تلقی می‌شود که نظامی در اشعاری که در ابتدا قرائت کردم خلاف آن را به صراحت اعلام می‌دارد توصیه می‌کنم این کشورها به رفتارهایی دست نزنند که نخبگان جهان و عالم و متفکران و منصفان عالم، در همان نگاه اول متوجه شوند که این یک مساله سیاسی است و در تقابل با تاریخ و اقوال بَیّن تاریخ تفسیر ‌گردد. این رفتار به هیچ وجه مناسب نیست. در این زمینه پیشنهاد می‌کنم با ایران همکاری کنند.

البته شاید جنبه‌ مثبت این تصمیم کشور آذربایجان این باشد که دولت‌مردان آذربایجان با چنین حرکاتی می‌خواهند مجدداً به سرزمین اصلی خود بپیوندند و از طریق مصادره حکیم نظامی، در حال انتقال چنین سیگنال‌هایی هستند! این فرضیه با بازپس گرفتن سرزمین‌های‌شان از ارمنستان که منجر شده مقداری به ایران نزدیک‌تر شوند، قوی‌تر هم خواهد شد!

پاسخ‌تان رندانه بوده...!

به هر حال ما به آذربایجان اعلام می‌کنیم که آمادگی کامل داریم که طی یک همایش بین‌المللی با آذربایجان و حتی ترکیه، همکاری‌های لازمه را داشته باشیم. فرهنگ بزرگ و سترگ ایرانی، فرهنگ بخل را در نفس خود جای نداده؛ اگر می‌خواهند ایرانیت نظامی را تکذیب کنند ما به هیچ وجه این حرکات را معقول و مستند نمی‌دانیم. لذا آنها با چنین تصمیمات نسنجیده‌ای، خلاف حقایق بیّن تاریخ حرکت می‌کنند. پس بهتر است این کشورها خود را از چنین مسیر مجعولی کنار بکشند.

به نظر شما ملت آذربایجان اکنون زبان شاعر ملی خود را متوجه می‌شوند؟! شاید بهتر باشد انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هیأتی از بزرگان ادبیات فارسی انتخاب کند تا ضمن اعزام به آذربایجان، به آنها بیاموزند که شاعر ملی‌شان در اشعار خود چه گفته و چه مسائلی را عنوان کرده است!

اتفاقاً انجمن ترویج زبان و ادبیات فارسی و فرهنگستان در حال انجام همین کار هستند! در خصوص این پیشامد، به ویژه وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی تأکید فراوانی داشتند تا کارهای علمی صورت بگیرد. در همین راستا جناب وزیر حکمی به آقای دکترشالویی داده‌اند. ایشان به عنوان رییس ستاد بزرگداشت نظامی منصوب شده‌اند. از طرفی مجموعه مسائل علمی و تحقیقاتیِ همایش بین‌المللی اسفندماه را به صورت کامل به انجمن سپرده‌اند. ما طی این مراسم ۳۲ سخنرانی تفصیلی داریم. از محققان نظامی‌شناس ایران و جهان دعوت به عمل آوده‌ایم تا در این مراسم شرکت کنند.

همانطور که می‌دانید انجمن مفاخر دو نشریه علمی - تخصصی دارد؛ یکی "حکمت‌نامه مفاخر" و دیگری "نامه انجمن". ما ۱۶ مقاله تخصصی را در این دو نشریه چاپ می‌کنیم که ضمن ترجمه به زبان‌های دیگر از جمله زبان ترکی، به جاهای دیگر نیز ارسال ‌شوند. بر این اساس محققان معتقدند که هویت حکیم نظامی، اول و بالذات، انسانی - اسلامی و همچنین ایرانی است. این مسأله باید از سوی آذربایجان مورد توجه قرار بگیرد و از حرکت‌هایی که منجر به تعابیر غلط شود بپرهیزد. در این همایشِ بین‌المللی که سخنرانی‌های مبسوطی شکل می‌گیرد و مقاله‌های مربوطه نیز چاپ می‌شود، در حد ممکن سعی می‌کنیم نکته‌ای که شما هم به آن اشاره داشتید مد نظر قرار دهیم.

مسالۀ مهمتر به برگرفتن غبار از رخ و روی منور نظامی بازمی‌گردد. در این قلمرو نیز، مخاطب ما جهانیان و انسان‌هایی هستند که به دنبال معنا و حقیقت هستند. البته کشورهایی که حرکت‌های غیر معقول هم انجام می‌دهند، مد نظر این بزرگداشت خواهند بود. اینکه ایرانیت و زبان فارسی از نظامی سلب شود، حرکتی کاملاً سیاسی است که فرزانگان جهان آن را مردود می‌شمارند.

بر مقبره‌ حکیم نظامی اشعاری به زبان فارسی وجود داشته که متاسفانه جمهوری آذربایجان، تصمیم به حذف آن گرفته است. این قصه بی‌شباهت با مصادره شعری از حکیم انوری نیست. هم آذربایجان و هم ترکیه این مصادره را انجام داده‌اند.

من به این آقایان و این کشورها پیشنهاد می‌کنم که در قبال تاریخ، شبیه کشور هند عمل کنند. شخصاً به هندوستان سفرهای زیادی داشته‌ام. در دهلی مرکز فوق‌العاده زیبایی به اسم "قلعه سرخ" وجود دارد. این مرکز در زمان "شاه جهان" ساخته شده است. مسجد جامع نیز در همان زمان ساخته شد. در این منطقه توریستی (قلعه سرخ) اشعار زیادی به زبان فارسی به چشم می‌آید؛ بخصوص در مورد کتیبه‌ها. با مداقه در آن بناها، شعر زیبایی به چشم می‌خورد: "اگر فردوس بر روی زمین است/ همین است و همین است و همین است." این شعر از وفور زیباییِ منطقۀ قلعه سرخ سخن می‌گوید. ما وقتی به عنوان توریست به آنجا سفر می‌کنیم، تاریخ بزرگی را پیش چشم خواهیم دید. فراموش نکنیم که دولت هندوستان نیز هیچ تلاشی برای محو این تاریخ انجام نداده است. در مقابلِ این هنردوستی تاریخی هندوستان، شاهدیم که آذربایجانی‌ها در مقبره نظامی، اشعار فارسی ایشان را پاک می‌کنند. این تصمیم بدون شک یک حرکت غلط در سطح جهانی را رقم می‌زند؛ کما اینکه اینگونه هم شد. بالاخره تاریخ را نمی‌توان نادیده گرفت و پاک کرد.

بنده زمانی مشاور هنری عتبات عالیات بودم. این قضیه حدوداً مربوط به ۵ سال پیش است. آن موقع شرایطی پیش آمد که برای بررسی مقبره‌ امام علی(ع) به نجف سفر کردیم. همراه با تیم مرمت‌سازی، به بالای پشت بام مرقد حضرت امیرالمومنین(ع) رفته بودم که دیدیم قسمتی از حاشیه‌ کمربندی دور گنبد کاملاً تخریب و از بنا جدا شده بود. این حاشیه‌ها که اشعاری به زبان فارسی بود و با خط طلا با زمینه‌ لاجوردی در زمان قاجار نگاشته شده، نمایی حیرت انگیز داشت. با این وصف متأسفانه در دوران حکومت صدام حسین، این اشعار زیبا را کنده بودند. این رفتارها ناشی از حقارت انسان‌ها است و نه بیان قدرت و تمدن‌سازی و بزرگ‌منشی آنها. این رفتار، غیر اخلاقی و غیر علمی و ضد فرهنگی تعبیر می‌گردد. به هر طریق چه بخواهیم و چه نخواهیم، تاریخ و جهان ادواری را داشته است. نباید این ادوار را نابود کرد. در طول زمان، سست بودن و بی‌بنیاد بودن‌ چنین حرکت‌هایی آشکار خواهد ‌شد. این حکم مطلق تاریخ است که بنیاد بی پایه فرو می‌ریزد.

گلایه‌ای هم از مسئولان وطنی خودمان داشته باشیم. بدون تعارف باید گفت که سیاست‌های داخلی و خارجی ما بعضا در رقم زدن چنین مواردی بی‌تاثیر نیست. به عنوان نمونه با همسایگان جنوبی خود طوری رفتار می‌شود که ناگهان مفهوم مجعول "خلیج عرب" در جهان به عنوان امری کم و بیش مرسوم، جای خلیج فارس را می‌گیرد. یا اینکه در بودجه، غالباً شاهد این هستیم که با تخصیص بودجه‌های فرهنگی به نهادهای غیر متخصص، این پول‌ها حیف و میل می‌شود و نتیجه آنرا هم در وضعیت فرهنگی کشور می‌بینیم. نتیجه چنین سیاست‌هایی فراموش شدن مشاهیر بزرگ کشور و اجازه دادن به بیگانگان برای اهانت به ملت ایران است.

اگر بخواهیم به صورت دقیق و منصفانه به ماجرا نگاه کنیم، جای این گلایۀ بحق وجود دارد. دلیلش هم این است که کشور ما چیزی به اسم "دیپلماسی فرهنگی" ندارد. اتفاقاً امروزه دیپلماسی فرهنگی در جهان فوق العاده مطرح است. اما باید از مسئولان پرسید که چرا این قضیه را جدی نمی‌گیرند؟ باید پرسید که چرا بین انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و یا مثلاً فرهنگستان زبان و ادب فارسی و یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با وزارت امور خارجه هیچ نسبت سازمانی وجود ندارد تا از این مسیر، وجه دیپلماسی فرهنگی وزارت خارجه تقویت شود؟

در چنین مواردی ما با یک ساختار کاملاً جزیره‌ای در کشور روبرو هستیم. طی چنین سیستمی، هر کسی در پی کار خودش است که خود فقدان یک ارتباط ارگانیک را به نمایش می‌گذارد. تصور کنید اگر وزارت خارجه با انجمن همکاری داشته باشد، حداقل در خصوص مراسم بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی، تا چه میزان می‌توانیم در سطح بین‌المللی از خود تأثیر برجای بگذاریم. به هر حال ما در سراسر جهان، ایراندوست و ایرانشناس داشته و داریم. در اروپا شخصیت‌های مطرح ایران‌شناس داشته‌ایم. مطرح شدن چنین مسائلی در گرو همکاری با وزارت خارجه است. فراموش نکنیم فعالیتی که انجمن و امثال انجمن می‌تواند برای وزارت خارجه در فربه شدن اطلاعات فرهنگی آنها داشته باشد، بی‌نظیر خواهد بود. چه ایرادی دارد که وزیر خارجه در سخنرانی‌های خودشان به مناسبت‌های مختلف، این شعر نظامی را بخواند: "همه عالم تن است و ایران دل...؟ ایشان وقتی این شعر را می‌خواند این شعر تاثیر دیگری دارد. اگر رئیس جمهور بخواند مطمئناً تأثیر دو چندانی خواهد داشت.

به هر حال روند ایجاد هماهنگی میان ارگان‌های مختلفِ جامعه، یک امر حاکمیتی است. این موضوع دست من یا انجمن نیست. البته ما می‌توانیم بر اساس قابلیت‌های فردی، ارتباطات دوستانه‌ای با این سازمان‌ها ایجاد کنیم تا به یکدیگر کمک کنیم. اما این موضوع به یک قاعده همیشگی تبدیل نمی‌شود و لازم است چنین روندی به یک قاعده و قانون تبدیل شود. لذا ما نیازمندیم که حاکمیت به دنبال ایجاد این ارتباط ارگانیک میان ساختارهای فرهنگی و ساختار سیاسی باشد. بدون تردید ضمن رعایت چنین اسلوبی ساختار سیاسی از لحاظه فرهنگی فربه و پخته خواهد شد. یقین بدانید اگر این ارتباط رخ دهد بسیاری از این مشکلات پیش آمده را نخواهیم داشت.

مقداری از فعالیت‌های انجمن هم بگویید. می‌دانیم که در انجمن، کارهای فرهنگی خوبی در حال انجام شدن است.

ببینید؛ سابقه حضور من در انجمن حدوداً ۵ سال است. البته این حضور در کنار استاد دکتر محقق است. من بارها گفته‌ام که بنده جای ایشان نیامده‌ام! ایشان از مفاخر کشور هستند. استاد محقق در حال حاضر ریاست هیات مدیره انجمن را برعهده دارند. من در کنار ایشان فعالیت می‌کنم. در این ۵ سال ما حرکت حضرت استاد را ادامه دادیم. در واقع منش بنیادین انجمن را که در سه حوزه‌ اساسی بود، ادامه دادیم. یکی از این حوزه‌ها، همین مساله بزرگداشت مفاخر کشور است که در حال انجام آن هستیم. در انجام چنین وظیفه بزرگی مصمم هستیم؛ طوریکه حتی مسأله کرونا هم مطلقاً نتوانست وقفه‌ای در این زمینه ایجاد کند. نهایتاً ما کارها و جلسات خود را از مسیر فضای مجازی دنبال کردیم ولی اجازه تعطیل شدن آنرا ندادیم.

بزرگداشت مفاخرِ برجسته به ویژه مشاهیر معاصر و کسانیکه در قید حیات هستند و در شناساندن نام ایران در جهان موثر بوده‌اند، فراموش نشده است. شیوۀ کاری ما طوری بوده که همزمان با بزرگداشت این افراد، کتاب جامعی از زندگینامه این بزرگان هم منتشر ‎شده که در مخزن ملی ما ایرانیان قرار می‌گیرد. ما اصرار داریم که همزمان با بزرگداشت، کتابی از زندگی‌نامه این بزرگان منتشر شود. یاد این عزیزان اینگونه زنده نگه داشته می‌شود. سخنرانی‌هایی نیز در این حیطه انجام می‌گیرد که جا دارد به همین مناسبت از تلاش‌های رادیو فرهنگ و رسانه‌هایی مثل رسانه شما تشکر کنم. این تلاش برای ما بسیار ارجمند است.

بُعد دیگر تلاش‌های ما به گرامی‌داشت روزهای ملی‌مان باز می‌گردد که در تقویم رسمی درج شده‌اند. در این زمینه انجمن مفاخر بلااستثنا از اساتید تراز اول کشور دعوت به عمل می‌آورد تا در چنین مراسم ملی سخنرانی کنند. بر خود لازم می‌دانم از تمامی اساتید کشور که با ما در این مهم همراهی داشته‌اند، تقدیر و تشکری ویژه به جای آورم؛ چراکه این عزیزان با بزرگواری و سخاوتِ طبعی ویژه، دعوت ما را پذیرا شده‌اند. از جمله فعالیت‌های دیگر انجمن، انتشار آثاری است که جزو میراث بزرگ فرهنگی و ادبی و فلسفی کشور محسوب می‌شود. برخی از این‌ آثار برای نخستین بار است که به چاپ می‌رسد و به جامعه فرهنگی کشور تقدیم می‌گردد. به عنوان مثال حدوداً دو سال پیش، برای اولین بار کتابی از ملاهادی سبزواری را ارائه کردیم. یا نمونه‌ دیگر کتاب "حدائق الحقایق" اثر زین‌الدین کشی؛ این کتاب نسخه خطی است که اکنون برای بار اول به چاپ می‌رسد و روانه بازار خواهد شد. ما طی این تلاش‌ها به سمت نشر آثاری می‌رویم که تار و پود فرهنگ کشور تشنه‌ حضور آنهاست. باز هم نمونه دیگر، کتاب "بدایع الانشاء" است که ایضاً برای بار نخست و طبق نسخه خطی‌اش به چاپ می‌رسد. این کتاب از جمله نامه نگاری‌هایی محسوب می‌شود که 400 سال پیش در دربار گورکانی مرسوم بوده است. در مجموع می‌توان گفت چاپ  آثار کهن مشاهیر که تاکنون در کشور سابقه نداشته، از جمله وظایف دیگری است که انجمن در پی انجام آن بوده و ان‌شاءالله خواهد بود.

حیطه‌ دیگر کار ما انتشار نشریاتی ویژه در حوزه‌ فرهنگ است. چاپ و انتشار نشریه‌ی "مفاخر ماندگار" که نشریه‌ای داخلی محسوب می‌گردد، با چنین هدفی صورت می‌گیرد. البته انجمن دو نشریه‌ علمی - تخصصی دیگر را نیز به چاپ می‌رساند؛ یکی "نامه انجمن" و دیگری "حکمت‌نامه مفاخر." با این دو نشریه نیز ارتباط خود را با جهان آکادمیک حفظ کرده‌ایم. اما مهمترین کاری که در این پنج سال و طی مدیریت بنده اتفاق افتاده و امیدوارم که ان‌شاءالله بتوانیم آنرا بیشتر اعتلا ببخشیم، پرداختن به ساخت آرامگاه مشاهیر تمدنی ایران زمین است. این موضوع در واقع یکی از وظایف بنیادین انجمن است که قبل از انقلاب هم مرسوم بود. توضیح بیشتر اینکه، شما مطمئناً توس تشریف برده‌اید. آرامگاه سعدی، ابن سینا و سایر بزرگان دیگر را حتما مشاهده کرده‌اید. ساخت این بناها توسط انجمن بوده است. مهمترین کار "انجمن آثار ملی" که بعد از انقلاب به "انجمن آثار و مفاخر فرهنگی" تبدیل شد، همین است که علاوه بر انجام هزاره‌هایی برای بزرگانی چون فردوسی و ابن سینا، این انجمن برای بزرگان ایران نیز مقابر در خور شان بسازد. در آن سال‌ها طبق مصوبه "مجلس شورای ملی" یک درصد از عوارض سالیانه‌ صنعت سیمان به حساب انجمن واریز می‌شد و اینگونه به بزرگان و فرهنگ ایران خدمت‌رسانی می‌شد. به این طریق بود که "توس" توسط انجمن بنا گردید. توس یکی از آثار ملی ما است که بُردی جهانی دارد. آیا اینگونه نیست؟! آرامگاه ابن سینا و مقبره‌الشعرای تبریز و همچنین آرامگاه سعدی از جمله‌ی این موارد است.

حدوداً در ۵ سال اخیر، شخصاً با تمام سران دولت صحبت کرده‌ام. در دوره قبل با رئیس جمهور و همچنین آقای نوبخت و حتی آقای صالحی وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی صحبت‌هایی داشتم. بارها تقاضا کرده‌ایم که بودجه‌ای در اختیار انجمن قرار بگیرد تا برای ساخت مقابر مشاهیر تمدنی و فرهنگی کشور قدم برداریم. به عنوان نمونه مقابر افرادی همچون ملاصدرا در بصره و همچنین زکریای رازی. تلاش زیادی کردیم که این مهم عملی شود؛ اما همچنان با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنیم. دولت فعلی نیز اهمیت این ماجرا را بسیار خوب درک کرده است. به همین دلیل آقای دکتر اسماعیلی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی تلاش بسیاری دارد تا از سال بعد بودجه‌ای در اختیار انجمن قرار بگیرد. شخصاً نیر تلاش فراوانی داشته‌ام تا این وظیفه‌ زمین‌مانده‌ انجمن احیاء شود. باید تلاش کنیم که برای هر شهری یک نماد ملی در حوزه‌ مفاخر فرهنگی آن شهر بسازیم. شهرهای ما اینگونه هویتی فرهنگی - ملی پیدا می‌کنند. این جزو برنامه‌های آینده ما است. من امیدوارم که سال آینده، سال تحقق این آرزوی دیرینه‌ ما باشد؛ به ویژه که عرض کردم ما امکانات و پتانسیل این تصمیم بزرگ را در انجمن داریم. اگر بودجه‌ای در اختیار ما قرار بگیرد، مطمئناً خواهیم توانست فعالیت خودمان را آغاز کنیم. اگر همان بودجه یک درصدی مربوط به صنعت سیمان را مجددا به انجمن بازگردانند، بدون شک می‌توان امیدوار بود که به نتایج مطلوبی برسیم.

اشاره به مقابر بزرگان داشتید. امروز مقبره‌های بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب ویران شده یا به آنها هیچ توجهی نمی‌شود؛ آرامگاه امام محمد غزالی در توس، مقبره شیخ بایزید بسطامی در بسطام آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی در خرقان و ...

باید یک مقبره در حد و شأن امام محمد غزالی برای ایشان بسازیم...

برای مقبره امام محمد غزالی، سال‌ها قبل ترکیه اعلام کرد که حاضر است مقبره ایشان را بسازد.

من سال قبل کتابی با عنوان "خیال، ذوق و زیبایی در آراء امام محمد غزالی" به تقریر درآوردم. فرهنگستان هنر این کتاب را چاپ کرد. این اثر نشان می‌دهد که غزالی به ویژه در هنر و زیبایی چه آرایی دارد. من بخشی از این کتاب را به بررسی تطبیقی آراء ایشان با کانت اختصاص داده‌ام. در تاریخ فلسفه غرب، کانت را به عنوان فیلسوفی می‌شناسم که برای بار اول در طول تاریخ فلسفه از قوه‌ ذوق سخن به میان می‌آورد. آنچنانکه گفته می‌شود، در فلسفه، این نوع نگاه کانت به قوه ذوق، به مثابه انقلابی در زیبایی‌شناسی است. با این وصف حیرت‌آور است وقتی می‌دانیم که امام محمد غزالی، تقریبا 4 تا 5 قرن قبل از کانت، در کتاب "مشکاة الانوار" تحلیلی در خصوص قوه ذوق ذکر کرده است. از طرفی کتاب احیاءالعلوم ایشان یک دایرة المعارف بزرگ اخلاقی به حساب می‌آید. آنقدر که حتی در جهان شیعه مورد توجه جدی بزرگانی همچون ملا محسن فیض کاشانی قرار گرفت. البته علمای دیگری هم از غزالی تاثیر گرفته‌اند. به عنوان نمونه ملاصدرا. این نشان از اهمیت پرداختن به غزالی دارد.

با این وصف وقتی غزالی با چنین جایگاه علمی، فاقد آرامگاهی در خور شان است، باید شرمنده بود. امیدوارم انجمن در این حیطه حرکت کند. هیچ نهادی به اندازه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در حال تلاش و تکاپو نیست تا چنین مشکلاتی را رفع کند. البته این نگاه، از جمله وظایف وجدانی انجمن است که در حال پیشبرد آن هستیم. اگر بودجه‌ای در اختیار ما قرار بگیرد می‌توانیم این مسائل را بهتر پیش ببریم. البته سازمان میراث فرهنگی نیز تلاش دارد که ارزش این مشاهیر تمدنی ایران را محفوظ کند. ولی متاسفانه هیچ ارتباطی بین ما و میراث فرهنگی وجود ندارد. این موضوع سبب می‌شود برخی از کارهای مهم زمین بماند. حفظ و ترمیم چنین بناهای یادبودی می‌تواند منجر به معرفی شدن فرهنگ و تمدن اصیل کشور برای نسل‌های بعدی ما باشد. ما این مساله را وظیفه ملی و مذهبی و وجدانی خودمان می‌دانیم. اما به لحاظ بودجه، یک سازمان کاملاً محدودی هستیم. ایده‌های بزرگی داریم که متأسفانه به دلیل نداشتن بودجه نمی‌توانیم آنها را اجرایی کنیم. ما قابلیت تحقق این وظایف را داریم. تاریخ انجمن این مساله را نشان داده و به اثبات رسانده است. ما فقط مشکل بودجه داریم.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST