کد مطلب: ۲۹۸۱۵
تاریخ انتشار: شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱

تراژدی ابدی رستم و سهراب دریچه‌ی ورود به شاهنامه

رضا جمالی‌حاجیانی/ شاعر

کدامیک از شخصیت‌ های شاهنامه ستایش شما را برمی انگیزد؟ و به خاطر چه کنش و کردار و طرز فکری؟

شاهنامه از دید من ـ که منظر یک خواننده‌ی عادی‌ست ـ یک متن چند وجهی شگفت‌آور است. بسته به این که از چه وجهی به متن بنگرم، نکته‌ای و ماجرایی و شخصیتی برجسته می‌شود. به طور مثال، شاید «صلح طلبی» موضوعی خاص و جالب در متنی باشد که دائم به حماسه و جنگاوری و هم‌آورد‌طلبی می‌پردازد. اگر از این وجه به شاهنامه نگاه کنم ایرج اولین شخصیتی‌ست که به چشم می‌آید. او در برابر برادران مهترش ـ سلم وتور ـ از در صلاح و آرامش‌طلبی درمی‌آید و برای کوتاه کردن ماجرای خشم برادران، دست برادری به سوی‌ ایشان دراز می‌کند. و دریغا که سرنوشت شومی در انتظار این کنش صواب اما نامعمول است.

شخصیت بعدی از این منظر، سیاوش است. افراسیاب در جنگ با سیاوش چاره‌ای جز صلح نمی‌یابد اما سیاوش، مختار میان جنگیدن و مصالحه کردن، دومی را انتخاب می‌کند و این انتخاب باعث ناخرسندی پدرش کی‌کاووس می‌شود. سیاوش از قول و قرار با افراسیاب برنمی‌گردد و به تبعِ این تصمیم به وطنش نیز. اقامت او در توران هم با نیرنگ گرسیوز و دمیدن به آتش بیم افراسیاب، به جنگی دیگر پیوند می‌خورد. سیاوش در این جنگ نیز بی‌سلاح و از در صلاح به پیشباز افراسیاب می‌‌آید و دریغا که در این صلح‌طلبی، هم‌فرجامِ ایرج است.

به همین منوال، از دریچه‌ی مفاهیم دیگری مانند خردمندی، دلاوری، پاکدامنی، عشق و.. کنش‌ها و شخصیت‌هایی به یاد من می‌آید ومورد ستایش من قرار می‌گیرند.

از جمع این شخصیت‌ها، در کل، همدل با رستم‌ام. رستم حاصل یکی از عشق‌های آتشین شاهنامه است. از بدو تولد و حتی در نحوه‌ی تولد خصوصیات اسطوره‌ای و ابرپهلوانی دارد. با این وجود، در جای جای شاهنامه، زمینی و خاکی و خاکستری می‌شود و از سفیدی مطلق درمی‌آید. به طور مثال در جنگ با سهراب با فریبکاری از چنگ فرزند می‌گریزد. در خونخواهی سیاوش وقتی طوس از رستم برای سرخه، فرزند افراسیاب امان می‌خواهد ـ زیرا درمی‌یابد در کشتن سیاوش تقصیر ندارد ـ شاهد خشم و عدم چشم پوشی و گذشت رستم هستیم و در مواقعی از او دودلی و استیصال می‌بینیم. این خاکستری و زمینی بودن و البته وطن‌دوستی در ذهن من ویژه‌اش می‌کند. و البته زمانی شیفته‌اش می‌شوم که در جنگ میان دو پهلوان از جبهه‌ی خیر و روشنی ـ رستم و اسفندیار ـ خود را نماینده مردم می‌بیند و از بسته شدن دستش سر باز می‌زند و با وجود آگهی از نفرین خدایان تیر دوشاخ به چشم اسفندیار می‌زند.

آیا در شاهنامه شخصیتی رویکردی یا اندیشه‌ای هست که برایتان دافعه برانگیز باشد؟

شاهنامه نبرد خیر و شر و تاریکی و روشنی است و هر قهرمان ستایش‌برانگیزی در مقابل خود یک یا چند نیروی شر و تاریکی دارد باز هم، بسته به این که از چه منظری به این چندوجهی شگفت نگاه کنم شخصیتی و کنشی و رویکردی به یادم می‌آید. در کل، از جمع نیروهای شر، ضحاک را انتخاب می‌کنم که نماد سیاهی مطلق است و در آینه فرمانروایی او می‌توان روزگاران بسیاری را دید که تاریکی و شر بر میهن و جهان مستولی بوده است: نهان گشت کردار فرزانگان/ پراگنده شد کام دیوانگان ـ هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند ـ شده بر بدی دست دیوان دراز/به نیکی نرفتی سخن جز به راز

استعاره‌ی زیبایی که در ماجرای ضحاک آمده: خورش ساختن از مغز جوانان، با تاکید بر مغز و جوان، در این انتخاب من بی‌تاثیر نیست.

آیا هیچ لحظه‌ای یا موقعیت داستانی در شاهنامه بوده که بیش از یکبار خواندن باز به متن مراجعه کرده و دوبار یا بیشتر خوانده باشد؟ این کار برای لذت بردن بوده یا کشف چند و چون جاذبه‌ی آن موقعیت خاص؟

تراژدی رستم وسهراب را بارها مرور کرده‌ام و دیالوگ سهراب را خطاب به رستم در حتمی بودن خوانخواهی پدرش بارها خوانده‌ام. دریچه‌ی ورود بسیاری از نوجوان‌ها به درک لذت شاهنامه این تراژدی ابدی‌ست. من هم بارها از این صحنه‌ در این جهت استفاده کرده‌ام

 گشتاسب، پسرش اسفندیار را به کاری ناممکن واداشت و غیرمستقیم باعث مرگ فرزند شد. کیکاووس نیز با اصرارش به ادامه‌ی جنگ باعث مرگ پسرش سیاووش شد. فریدون، کشتن فرزندان گناهکارش را تمهیدکرد. اما تراژدی مرگ سهراب با آن دقایق و ظرایف روایی و حماسی غمناک و جاودانه است.

هنرمندان جهان، خواه حوزه کارشان هنرهای تجسمی باشد، خواه موسیقی، خواه سینما و خواه انواع هنرهای کلامی، از متون ادبی کلاسیک الهام می‌گیرند، متفکران و اندیشمندان نیز برای تبیین مطالب خودشان از متون ادبی کلاسیک بهره می‌جویند، شما از چه متن‌های ادب کلاسیک فارسی بهره می‌گیرید و دائم به آن رجوع می‌کنید؟ اگر شاهنامه یکی از این متن‌هاست، کدام بخش و کدام وجه و کدام جنبه از آن مورد توجه شما قرار گرفته است؟

در کتاب‌هایم چند باری ردی از شاهنامه و شخصیت‌های شاهنامه دیده می‌شود. مثلا در شعر بلند: «در شاهنامه باران نمی‌بارد» از کتاب چند ورقه مه، نشر چشمه:

در دهانه‌ی این چاه/ شغاد یا منیژه/ چه فرقی دارد/ وقتی پهلوی زخم‌هایت به خواب رفته‌ای

یا درکتاب ازلیات، نشرچشمه، وقتی از تعداد یوزپلنگ های ایرانی در سال ۱۳۹۵ که عدد اندک سی بود اطلاع یافتم:

با آب‌های زیرزمینی/ سر یک سفره نشستم/ بسی رنج بردم/ یا یوزپلنگ‌هایی/ که نمی‌دانند/ سی چه عدد کمی است ...

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST