فرهامه: گسترش ویژگیهای ذهنیت اسطورهای-عرفانی در درازنای سدهها، به گسستی بنیادین از اندیشهی تاریخی، فلسفی، سیاسی و در پی آن واماندگی در آنچه هگل «کودکی روح» خوانده، دامن زده است. در پژوهش پیش رو، نمونههایی گوناگون و مختلف بهکار گرفته شدهاند تا نمودهای گفتارهای اسطورهای-عرفانی در پهنهی تاریخ، جامعه و سیاست، نیز چرایی، چگونگی، چندی و چونی ساختیابی آنها، در پرتو نظریههای فلسفی و ادبی واکاوی و سنجیده شوند. بخشی از این نمونهها را پیشینهی باورهای اسطورهای و سنت عرفانی در بر گرفته، بخشی دیگر را شماری از گفتارهای سیاسی و اجتماعی سدهی بیستمی ایران که در چرخهی هرمنیوتیکی بازنماییها در «زبان» و «حافظه»ی اسطورهای-عرفانی، پدیدار شدهاند.
گفتارهای اسطورهای-عرفانی در زمینههای گوناگون، همواره پاسخ را پیشاپیش پرسش در آستین دارند و از اینرو، برای نمونه، هرگاه سخن از «ملی اندیشیدن» رانده میشود، در کنشی تاریخگریزانه و مغالطهآلود هر گفتار «ملی» را نخست با «ایدئولوژی ناسیونالیسم» و پیشینهی سیاسی-اقتصادی سدهی نوزدهمی آن، در پی پدیداریِ دولتهای ملی اروپایی در سدههای میانه، اینهمان میپندارند، سپس با فروکاست به ابتذال سیاست روز و دادخواهی قدرت، میکوشند آن را از هر معنای تاریخی-فلسفی تهی کنند. در این کتاب، به دیرینگی «ایدهی ایران»، بهعنوان پدیدار تاریخی-فلسفیِ پیچیدهای پرداخته شده که به پشتوانهی سترگِ شالودهی تنومند فرهنگی آن، هیچ پیوندی با سادهانگاریهای روشنفکران و فعالان سیاسیِ شرطیشده، همچنین آموزههای ناسیونالیسم و خاستگاه کوتاهمدت اروپایی آن ندارد. بنا بر این، فروکاستن آن به آموزههای ایدئولوژیهای سیاسی، ناممکن و تنها آسیبآفرین و تباهآلود است. دریافت پدیدار «ایران» از دیدگان اروپاییان، با کاربست نظریههای آنان به تاریخ و جامعهی ایران و اینهمانپنداری آن با وضع واحدهای سیاسی در جغرافیای آسیای غربی، بهویژه ایران، بس آسان، دم دستی، ناسودمند و فریبنده است. گو اینکه پژوهشگران اروپایی نیز، یکسره بر این باور نیستند که هر مفهوم و نمودی از ملت و امر ملی، فرآوردهی ناسیونالیسم سدهی نوزدهمی است. اما اروپامحوری، حتا هنگامی که سخن از کشوری با تاریخ و تجربهای بهکلی متفاوت از اروپا در میان است، در بیشتر تحلیلها و تاریخنگاریها عنصر بنیادین است ...