کد مطلب: ۳۰۳۱۰
تاریخ انتشار: شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱

یار و یاورم، پروانه بهار

چهرزاد بهار

اعتماد:

ای دختر خوب نازنین من
پروانه ماه مه‌جبین من 

ملک‌الشعرا 

خانواده پدرم محمدتقی بهار و مادرم سودابه صفدری قاجار پرجمعیت بود و من آخرین فرزند این خانواده هستم. وقتی در زمستان ۱۳۱۵ به دنیا آمدم دیگر روزهای سخت و دشوار پدرم پس از مبارزات حزبی و کش‌مکش‌های سیاسی و پارلمانی و زندان و تبعید گذشته بود و دوران آرامش و آفرینش آثار برجسته ادبی او و تدریس در دانشگاه شروع شده بود. خواهران و برادرانم هوشنگ و ماه‌ملک و ملک‌دخت و پروانه و مهرداد همه از من چند سال بزرگ‌تر بودند و من از همه کوچک‌تر. پروانه در میان آنها از همه مهربان‌تر بود و بیشترین لطف و محبت را به من می‌کرد. او حتی وقتی ازدواج کرد من را به خانه همسرش می‌برد و با من مثل عروسک بازی می‌کرد. بعد از پایان دبستان، بی‌آنکه بدانم، اسمم را در مدرسه فرانسوی ژاندارک در خیابان منوچهری نوشت و گفت: «تو باید از همین کودکی زبان دیگری هم یاد بگیری.» خلاصه اینکه عشق پروانه در دلم بود و من برای او عزیزترین خواهر. حتی وقتی به موجب ماموریت کاری همسرش دکتر خسروپور ناچار برای همیشه به سفر امریکا رفت از فکر من غافل نبود و دوست داشت امکاناتی فراهم کند تا من هم به نزدش بروم و با او زندگی کنم ولی با شرایط دشوار زندگی مادرم امکان تحقق لطف او میسر نبود. با اینکه در تمام این سال‌های دراز از جهت فاصله جغرافیایی از هم دور بودیم ولی هرگز نه من از او دور بودم و نه او از من. مهر و لطف او همیشه شامل حالم بود، حتی فرزندانم شیرین و افشین هنگام تحصیل و زندگی در فرانسه از محبت‌های بی‌پایان او بهره‌مند بودند. عشق به ایران و خانواده همیشه در دل پروانه بود و هر سال تا همین چند سال پیش که توان سفر کردن داشت یکی، دو ماه به ایران می‌آمد تا دیداری تازه کند. 

چند سال پیش علاوه بر انتشار زندگی‌نامه‌اش به زبان انگلیسی («دختر شاعر» - انتشارات لارسن - چاپ امریکا) خاطرات بسیار خواندنی‌اش را به فارسی نوشت و در آن از جزییات زندگی پرماجرایش با قلمی شیرین یاد کرد (خاطرات پروانه بهار «مرغ سحر» - انتشارات جهان کتاب). علاوه بر این یک مجموعه داستان از او به جا مانده («آب پرتقال» (مجموعه داستان) - انتشارات شرکت دارکو) که در امریکا منتشر شده. 

پروانه در امریکا تا مقطع فوق‌لیسانس در رشته کتابداری تحصیل کرد و تا بازنشستگی در کتابخانه تحقیقاتی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول به کتابداری مشغول بود. ولی او نیز همچون پدرش آزادیخواه بود و در سراسر زندگی‌اش در امریکا از هیچ کوششی در راه اعتلای حقوق زنان و سیاه‌پوستان و مبارزه با کشتار حکومت امریکا در سرزمین ویتنام کوتاهی نکرد. او به سیاست علاقه داشت و با حزب دموکرات همکاری می‌کرد.

از پروانه دو فرزند به نام‌های بابک و سودابه خسروپور به جا مانده ولی او در سال‌های زندگی‌اش در امریکا سرپرستی و به ثمر رساندن دو کودک دیگر یکی مهری قصری و دیگری فرهاد خسروپور را نیز به عهده گرفت. 
 
پروانه در سال‌های آخر عمر پدرم در دهه بیست خورشیدی مونس و همراه و پرستار او در آسایشگاه مسلولان در کوهستان لزن سوییس بود. او در ۱۴ تیر ۱۳۰۷ در شهر تهران به دنیا آمد و در ۱۴ مرداد ۱۴۰۱ در شهر لس‌آنجلس از دنیا رفت. این درست که او رفت، ولی او برای همیشه در دل من هست؛ پروانه بهار را می‌گویم. 

پدرم دو قطعه شعر را در رسای دخترش پروانه سروده که در جلد دوم دیوان اشعار او (دیوان بهار - انتشارات توس) چاپ شده یکی با عنوان «پروانه» (صفحه ۴۴۰) و دیگری «مونس پدر» (صفحه ۴۷۵).
در پایان سخن، شعر نخست را به یاد هر دو، پدرم و خواهرم، نقل می‌کنم: 
آن شمع دل‌افروز من از خانه من رفت
پروای گلم نیست که پروانه من رفت
دارم صدف‌آسا کف خالی و لب خشک
تا از کفم آن گوهر یک دانه من رفت
چون باغ خزان دیده ز پیرایه فتادم زین شاخه پرگل که ز گل خانه من رفت

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST