در دوران دبیرستان، علاوه بر کتابهای رسمی درس زبان انگلیسی، دبیر
دلسوز انگلیسی ما کتاب معروف «روش مستقیم» Direct Method را نیز به ما
میآموخت که البته سطوح مختلف داشت؛ اما به جز آن، تفاوت دیگری هم در
کتابها بود که بعدها برای من معلوم شد. کتابهایی که برای خاور نزدیک،
خاورمیانه، و خاور دور (به اصطلاح اروپاییان) چاپ میشد، پر بود از
داستانهای پریان و غولها و جادو و گنجهای بیرنج! برخی از این داستانها
اروپایی بود، از قبیل «جک و لوبیای سحرآمیز» و برخی شرقی، مانند
«علاءالدین و چراغ جادو». طبق این داستانها کوشش و علم و سواد نقشی در
موفقیت فرد نداشت:
کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج
بلکه تصادف و اقبال بود که عامل موفقیت میشد؛ برای نمونه برای تعیین
حکمران پس از حاکم متوفی که جانشینی نداشت، بزرگان گرد نمیآمدند که
خردمندترین را برگزینند، بلکه پرندهای را رها میکردند که بر سر مردم شهر
پرواز میکرد و این هُمای سعادت بر سر هر کس که مینشست، حکومت از آن او
میشد و چون اصولا بیهنران از نظر شماره بر هنرمندان برتری دارند، عموماً
همای سعادت بر سر کسی مینشست که از هر هنر عاری بود! حال اگر حافظ هم با
کلام جادویی خویش هشدار میداد:
قلندران حقیقت به نیمجو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
حرف او را نمیپذیرفتند، بلکه میگفتند: «حافظجان! مگر خود تو نگفتهای
دولت آن است که بیخون دل آید به کنارر ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه
نیست؟»
ملاحظه میفرمایید که این کتابهای آموزش انگلیسی برای مشرقیان مروج روحیه
انفعال بود و خطاب به شرقیان میگفت «جستجو نباید کرد، باید انتظار کشید.
باد هر کجا که بخواهد میوزد، برای تغییر جهت باد به خود زحمت مدهید! آیا
قصر مجللی که یک خشتش از طلا و خشت دیگرش از نقره باشد، میخواهید؟ صبر
کنید، روزی فروشنده دورهگردی پیدا میشود که پیهسوز کهنهای دارد که چون
آن را بخرید، موقع تمیزکردن و دستمال کشیدن به آن، غولی از چراغ خارج
میشود و میپرسد: چه آرزویی داری، سرور من؟» و این که: «دستی از غیب برون
آید و کاری بکند!»
اما کتابهای آموزش زبان انگلیسی برای غربیان پر بود از سرگذشت مخترعان و
مکتشفان و هنرمندان که شوق همانندی با آنان را برمیانگیخت. یکی روحیه
انفعال و دیگری روحیه تازهجویی و ابداع و اکتشاف را، که البته در کشور ما
به دلایل شرایط جغرافیایی و تاریخی اصولا روحیه قضا و قدری و تسلیم و
انفعال رواج داشته است. از نظر جغرافیایی کشت گندم که مهمترین محصول و قوت
لایموت مردم بوده است، همیشه به نزولات جوّی مرتبط و غیرقابل پیشبینی بوده
است: «حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم»، اما بر دادن این تخم موکول به ریزش برف
و باران بود و گاه میشد که با وجود همه زحمات کشاورز، باران به کوهستان
نمیبارید و دجله خشکرودی میشد و تلاش زارع بینتیجه میماند.
از نظر تاریخی هم ایران محل تاخت و تاز اقوام بیابانگرد بوده است که هرچند
وقت یکبار به کشور ما هجوم میبردهاند و با قتل و غارت، آنچه را ایرانیان
با زحمت گرد آورده بودند، اعم از داشتههای مادی و فرهنگی به باد فنا
میدادند و به این ترتیب ایرانی از فردای خود مطمئن نبود.
بلبلی خون دلی خورد و گُلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطئی را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امَل باطل کرد
سیل و زلزله و آتشفشان و گردباد و جنگ و خشکسالی، در اعماق وجود ایرانیان و
در ناخودآگاه جمعی آنان، نوعی روحیه انفعال پدید آورده و اکنون زمان آن
است که به هر روش ممکن، روحیه کوشش و فعالیت تقویت شود که توجه به هویت ملی
و جنبههای مثبت تاریخ ایران و دستاوردهای ایرانیان از این روشهاست. اکنون
که کشورهای ساختگی و مصنوعی به هر ترتیب برای خود هویت ملی جعل میکنند،
حیف است ما گنج گرانبهایی را که داریم، نادیده انگاریم و حتی انکار کنیم.
بیتردید در طول تاریخ این کشور، مردان و زنان بیشماری بودهاند که در
غنای فرهنگ و تمدن مادی و معنوی، خدمات پرشمار کردهاند. آنان را باید به
کودکان و جوانان بشناسانیم تا سرمشقی برای نسل جدید، علاوه بر سرمشقهای
دینی باشند. بر تأکید قرآن بر آموختن و به کار بستن علم باید متمرکز شد.
خداوند در سوره النجم آیه ۳۹ میفرماید: «برای انسان جز حاصل تلاش او
نیست». این رمز پیروزی فردی و اجتماعی است که به صورت ضربالمثلِ «از تو
حرکت، از خدا برکت» زبانزد عام و خاص شده است. ختم کلام اینکه درست است
خداوند روزی هر پرنده را مقدر کرده است، اما آن را جلوی لانه پرنده قرار
نمیدهد.