کد مطلب: ۳۱۴۷
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲

بیهقی جمله‌سازی را دگرگون می‌کند

آناهید خزیر: در متون کلاسیک فارسی، تصویرسازی پویا کمتر دیده می‌شود. ویژگی‌های نثر بیهقی، پویایی و تصویرسازی بی‌بدیل آن است که قدرت بیهقی را در داستان‌گویی و نثر زنده و تاثیرگذارش نشان می‌دهد. بیهقی برای بازآفرینی و بازسازی نمایشی و پرداختن نمایش‌واره‌های موثر و تابناک به خوبی از تمامی شگردهای هنری و ادبی بهره برده است.


بیهقی وسیله‌ای برای داستان‌سرایی امروزی است
حسینی‌زاد در ابتدای این نشست گفت: صحبت‌هایی که ‌این‌جا می‌کنم مستند به هیچ کتابی نیست. فقط و فقط تجربه‌ی خودم است. این را هم بگویم که در این‌جا منظور من از «داستان»، داستان کوتاه است که از غرب گرفته‌ایم. آن‌چه ما داشته‌ایم «قصه» بوده است. از «ادبیات» هم منظورم ادبیات منظوم و منثور کلاسیک ماست. نظریه‌ای که درباره‌ی بیهقی به دنبال آن بوده‌ام میزان تاثیرپذیری نویسندگان امروز ما از اوست. این فقط برنمی‌گردد به اینکه نویسندگان ما ادبیات کهن را خوانده‌اند و دوست دارند. بلکه بیهقی وسیله‌ای است برای داستان‌سرایی امروزی.
دکتر فیاض در مقدمه‌ای که بر تصحیح خود از «تاریخ بیهقی» نوشته است می‌گوید که علاقه به «تاریخ بیهقی» به دوره‌ی تجدد در ایران بازمی‌گردد. یعنی دوره‌ای که ایرانیان آثار ایرانی را می‌خوانند تا آنکه به «تاریخ بیهقی» می‌رسند. به نظر من البته در جاهایی چارچوبی که فیاض برمی‌شمارد درست است اما در جاهایی هم هست که باید از این چارچوب بیرون رفت. چون بیهقی تاثیری بسیار ژرف‌تر از کسانی چون طبری داشته است.
در این شکی نیست که ادبیات ایران بسیار پُربار است. شعر که جایگاهش مشخص است. در نثر هم سه حوزه‌ی آشکار داریم. یا تاریخ‌نویسی بوده است یا سفرنامه‌نویسی و یا قصه‌نویسی. که البته قصه‌نویسی ما پند و اندرزهایی بوده که در لبه‌ی دین و مذهب حرکت می‌کرده است. وقتی با غرب آشنا می‌شویم تجدد ادبی باعث می‌شود که دنبال راه‌های تازه بگردیم. شعر ما آن غنا را داشت که از بطن آن شعر تازه‌ای بیرون کشیده شود. همین‌طور هم شد و کسانی چون نیما این کار را کردند. اما ادبیات کلاسیک ما در زمینه‌ی داستان کوتاه این قابلیت را نداشت. اگر هدایت و جمال‌زاده و بزرگ علوی به عنوان سرآغازهای ادبیات مدرن بگیریم، می‌بینیم که هیچ کدام از آن‌ها نگفته‌اند که بیهقی یا طبری را خوانده‌اند. در دهه‌ی ۳۰ هدایت و دیگران اشاره‌ای به بیهقی ندارند اما در دهه‌ی ۴۰ گلشیری و آل‌احمد را داریم که از بیهقی نام می‌برند.


ادبیات کلاسیک ایران و داستان‌های کوتاه
یکی از دوستان نویسنده‌ی ما به نام علی اسدی به همراه مهراد برزگر دوم، ۱۶ اثر کلاسیک زبان فارسی را خوانده‌اند تا قطعه‌هایی پیدا کنند که به داستان‌های کوتاه مینی‌مالیستی نزدیک باشند. آن‌ها نام کتاب خود را «در میان تاریکی» گذاشته‌اند. کتابی است که آماده‌ی چاپ است. از «طوطی‌نامه» گرفته تا «قابوس‌نامه» و «گلستان» و «مرزبان‌نامه» و حتا «امثال و حکم» دهخدا را دیده‌اند و داستان‌های کوتاهی را انتخاب کرده‌اند. هنگامی که این داستان‌ها را می‌خوانیم‌‌ همان احساسی را داریم که هنگام خواندن داستان‌های تخت به ما دست می‌دهد. یعنی هیچ تاثیری ادبی از این داستان‌ها نمی‌گیریم. داستان‌ها و جمله‌بندی‌ها بسیار سرراست‌اند. من در این‌جا به چند نمونه از آن داستان‌ها اشاره می‌کنم.
در «گلستان» سعدی داستان کوتاهی هست بدین‌گونه: «درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج بن یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدا این چه دعاست؟ گفت: دعای خیر است تو را و جمله‌ی مسلمانان را.» یا داستان کوتاه دیگری که در «قابوس‌نامه» آمده است و این‌گونه است: «به روستای گرگان اندر کوه‌دهی است و چشمه‌ی آب از ده دور است. زنان که آب آرند گروهی گرد آیند و هر کسی با سبویی و از آن چشمه آب بردارند و سبوی بر سر نهند و جمله بازگردند. یکی از ایشان بی‌سبوی از پیش ایشان همی آید و به راه اندر همی نگرد...» تا آخر داستان. داستان‌های کتاب «فرج بعد شدت» نیز بسیار نزدیک است به ادبیات داستانی امروز. و به همین‌گونه باید از «سندبادنامه» نام برد. کتاب «عجایب المخلوقات» هم که صد سالی بعد از بیهقی نوشته شده است، به رُمان و داستان‌گویی نزدیک است. دلیل آن هم این است که نویسندگان این کتاب‌ها نخواسته‌اند نصیحت کنند و تاریخ و سفرنامه بنویسند. تنها خواسته‌اند داستان بگویند و زبانی را برگزیده‌اند که به خواننده تصویر می‌دهد.

تصویرسازی‌ها و شگردهای زبانی بیهقی
ما در برگردان زبان آلمانی به فارسی مشکل داریم. چون سیستم زبان آلمانی را نمی‌توان به زبان فارسی منتقل کرد. این دو زبان، دو سیستم مختلف دارند. زبان فارسی شما را منتظر می‌گذارد اما زبان آلمانی شما را درگیر فاعل می‌کند. در زبان فارسی وقتی می‌گوییم «مرد» شنونده باید صبر کند تا دریابد که آیا «مرد» مردِ خوبی است یا بد؟ این یک نوع انتظار است. اما آلمانی فعل را می‌آورد جای دوم و ارکان جمله را تغییر می‌دهد. او صفت را اول می‌گوید. او «خوب» یا «بد» را می‌گوید و بعد کلمه‌ی «مرد» را. در این زبان، تصویر خواننده بلافاصله تکمیل می‌شود. چون در زبان آلمانی سریع‌تر می‌توان تصویر داد. بیهقی هم همین کار را می‌کند. خیلی سریع تصویر می‌دهد و از تمام امکانات زبان استفاده می‌کند تا تصویرسازی کند. از این‌رو کار او هنری است. او دقیقا می‌داند که با زبانش چه کند.
بیهقی جمله‌نویسی را دگرگون می‌کند. هرجا که بخواهد فعل را می‌آورد و ارکان جمله را به هم می‌ریزد. تا بتواند به خواننده تصویر ارایه کند. اطلاع‌رسانی را هم ضربه‌ای انتخاب می‌کند. می‌داند کجا ضربه بزند و کجا نتیجه بگیرد. همین نکته‌هاست که توجه نویسندگان امروز را به بیهقی و نثر او جلب می‌کند. کسانی مثل گلشیری و آل‌احمد و گلستان نمی‌خواستند مثل جواد فاضل یا مثل «بوف کور» هدایت بنویسند. پس دنبال وسیله‌ای می‌‌گشتند تا تصویرسازی مدرن کنند. بیهقی به آن‌ها جواب داد. به این دلیل است که در نزد نویسندگان امروز اقبال به بیهقی بسیار است.


بیهقی در ‌‌نهایت ایجاز شخصیت‌پردازی می‌کند
من فکر می‌کنم که هنوز هم تاریخ‌نویسان کنونی ما جرات نمی‌کنند از خواننده سوال کنند. اما بیهقی هنگام گزارش رویداد‌ها، از خواننده سوال می‌کند و بدین‌گونه او را درگیر کتابش می‌سازد. این را هم بگویم که ما در زبان آلمانی جمله‌ی معترضه داریم. آن‌ها جمله‌ای را در دل جمله‌ی دیگر می‌آورند. ما در زبان فارسی از این شیوه استفاده نمی‌کنم. اما بیهقی در یک پاراگراف ۴ جمله با مکان‌ها و اشخاص مختلف می‌آورد. با این همه بیهقی این کار را می‌کند. یک کار دیگر او آوردن «واو» در اول جمله است. آلمانی‌ها هم همین کار را می‌کنند. این «واو»‌ها به ما اجازه می‌دهد تا توالی ذهن را نگهداریم. اما اکنون از این امکان زبانی استفاده نمی‌کنیم و «واو»‌های ما تشریفاتی و شاعرانه شده است. کار دیگر بیهقی فاصله‌‌گذاری است. بی‌آنکه خواسته باشم غلو کنم باید بگویم که کار او در فاصله‌گزاری همانند «برشت» است. بیهقی هنگام گزارش واقعه‌ای بلافاصله به خودش یا دیگران گریز می‌زند تا به خواننده بگوید که در حال خواندن تاریخ است و نباید غرق آن شود. بیهقی در ‌‌نهایت ایجاز شخصیت‌پردازی می‌کند و با یک جمله شخصیت‌ها را توصیف می‌کند. او واژه‌های تصویری بسیاری را به کار می‌برد. بیهقی ایجاز دارد اما ایجاز او مثل ایجاز ناصرخسرو نیست. ایجاز ناصرخسرو‌گاه خسته‌کننده است.
یکی از بهترین داستان‌های «تاریخ بیهقی» داستان «سیلِ بزرگ» است. این بخش از کتاب بیهقی از نظر استحکام بسیار زیباست. او صحنه را با یک تصویر بسیار آرام شروع می‌کند. بعد گروه آدم‌ها را می‌آورد تا تصویری به دست بدهد. سپس به اشیاء می‌پردازد و پس از آن است که از فاجعه‌ی سیل می‌گوید: «روز شنبه نهم ماه رجب، میان دو نماز، بارانکی خُرد خُرد می‌بارید. چنان که زمین ترگونه می‌کرد. و گروهی از گله‌داران، در میان رود غزنین، فرود آمده بودند و گاوان به آن‌جا بداشته. هر چند گفتند از آن‌جا برخیزید، که محال بود بر گذر سیل بودن، فرمان نمی‌بُردند. تا باران قوی‌تر شد. کاهل‌وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار‌ها افگندند که به محلت دیه آهنگران پیوسته است و نهفتی جُستند. و هم خطا بود. و بیارامیدند.» بیهقی در شرح این ماجرا یکی از بهترین تصویرسازی‌ها را انجام می‌دهد. هرکس دیگری بود به خوبی او نمی‌توانست این گونه ماجرا را هنرمندانه شرح دهد.

کلید واژه ها: محمود حسینی‌زاد -
0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    پاپیون یکشنبه 22 اردیبهشت 1392
    البته جناب دولت آبادی هم در گفتگوهایش همیشه اعلام کرده که خاندن تاریخ بیهقی و مانند آنها کمک شایانی در شیوه ی نوشتاریش کرده و به عقیده ی من ایشان بیشترین تاثیر را گرفته نسبت به نویسندگان یاد شده در متن
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST