آرمان ـ هادی حسینینژاد: چرا ترانه مهم است؟ سوال ساده و سختی است توامان. سادهترین پاسخش این است که ترانه محبوب است، و به همین دلیل؛ یعنی به دلیل دامنه مخاطبانی که میتواند داشته باشد، مهم است. میتواند تاثیرات اجتماعی فراوانی داشته باشد. خیلی از ترانهها تحولات بزرگ و دامنه داری را در جامعه ایجاد کردهاند. فکر نمیکنم نیاز به مثال آوردن باشد، البته باید قبول کرد که موسیقی هم در جاودانه شدن برخی ترانهها نقش داشتهاند و این همان رابطه سازندهای است که باید آن را به فال نیک گرفت. درواقع تعامل موسیقی و ترانه میتواند به هر دو وادی کمک کند؛ یعنی هم ترانه در ابعادی وسیعتر به گوش مخاطبان میرسد و هم آهنگ میتواند در کنار ترانه ماندگار شود اما در عین حال استقلال ترانه ـ و البته موسیقی ـ بسیار مهم است. نباید این دو ساحت به یک دیگر تعرض کنند؛ نه ترانه با موسیقی ترانه میشود و نه بالعکس! از منظر ترانه اما صراحتا یک ترانه، روی کاغذ باید ارزش ادبی داشته باشد. حالا اگر در تعامل با موسیقی، کارکردهای جدید و قابل توجه بیشتری به دست آید که چه بهتر! اما اگر مثل برخی از دوستان از دریچه موسیقی به ترانه نگاه کنیم؛ یعنی ترانه را در گرو موسیقی ببینیم و ترانه را در اجرای موسیقایی معنا کنیم، به این قیمت خواهد بود که از ارزشهای ترانه به عنوان یک ژانر ادبی صرفنظر کنیم و این اتفاقی است که برای خیلی از دوستان ترانهسرا رخ داده است. اما از منظر ارزش ادبی ترانه، باید در نظر داشت ترانه؛ شعر است! با این تفاوت که ابزار انتقال تفکر و احساس ـ یعنی زبان که تنها ابزار شاعر است- در ترانه تفاوت میکند؛ محاوره است، شکسته است؛ با زبان معیار فاصله دارد و به زبان توده نزدیک است. البته جا دارد موضوع بحث را از مقوله انبوهسازان موسوم به ترانهسرا جدا کنیم. ترانهسرایی، راه رفتن روی لبه پرتگاه است؛ پرتگاهی که اگر یک طرفش زبان معیار و منطق کلاسیک در قالبهای کهن باشد، سمت دیگرش که اتفاقا کرور کرور تلفات هم داده و خواهد داد، افتادن به دام لمپنیسم است که با سطحینگری و ابتذال فکری همراه میشود. به همین خاطر است که ترانه سرا هرگز نباید از ماهیت شاعرانگی غافل بماند. به عبارت دیگر محاوره بودن زبان در ترانه به هیچ وجه من الوجوه نشان از سخیف بودن و یا غیرجدی بودن ترانه در قیاس با سایر ژانرهایی که در شعر سراغ داریم نیست. بد نیست برای این مدعا، گواه تاریخی بیاورم: زبان محاوره، زبان توده مردم است که در مقاطع مختلف تاریخ (چه در ایران و چه در سراسر ممالک غرب و شرق) برای مبارزه با سلطهگرانی به کار بسته شده که مادرزاد، اهل تفاخر بودند. سلطه، سلطه است و در حوزه ادبیات نیز نمودهای عینی داشته. یادمان است که سلطهگران شعر کلاسیک چه معاملهها که با نوگرایان و نواندیشان نکردند! حالا عجیب نیست که صابون این امر به تن ترانه نیز ـ به جرم محاوره بودن ـ بخورد، آن هم با انگهای مختلف.