اعتماد: خانوادهای را در نظر آوریم که شامگاه در نشیمن خانه دور میز شام نشستهاند. بطور عمومی و پیش از آنکه این تصویر را بیشتر شرح دهم، لابد در ذهن مخاطب خانواده «بهنجار» تشکیل شده از پدر، مادر و تا همین چندی پیش دو فرزند که ترجیحاً یکی پسر است و دیگری دختر.
ممکن است در این تصویر ذهنی و هنوز تشریح نشده یک مادر بزرگ نیز حضور داشته باشد. این یک
خانواده «ایده آل» است، نخستین نهاد اجتماعی که عموماً انسانها «به طور طبیعی»
آن را تجربه میکنند و معمولاً گفته میشود که بسیاری از اصول زندگی اجتماعی را طی
آن و از خلال آن فرا میگیرند. در تصویر مذکور خانواده مشغول صرف شام است. باز تصویری
که «معمولاً» به ذهن متبادر میشود، این است که پدر (شاید هم مادر بزرگ) در بالاترین
جایگاه میز نشسته است، دست راست او مادر است، به طوری که به دیس غذا نزدیک باشد،
مادربزرگ یا در جایگاه مذکور برای پدر نشسته یا در جایی نزدیک او. فرزند پسر و
دختر نیز معمولاً به ترتیب کنار مادر و پدر نشستهاند. چشمها همه به دهان پدر
دوخته است، مادر غذا را میکشد، آدابی برای نشستن سر میز شام باید رعایت شود و هر کسی
با هر شکلی از پوشش و سر و وضع حق حضور دور میز شام را ندارد. هنوز هیچ صحبتی مطرح
نشده است.
همه به تجربه زیسته میدانند که صحبت کردن سر میز
شام آدابی دارد، با دهان پر نمیتوان صحبت کرد، بزرگترها اجازه صحبت کردن میدهند،
هر چیزی نمیشود گفت، بیان هر کلمه و تعبیری امکانپذیر نیست و...
شکلی
جدید از خانواده
این تصویرسازی را میتوان تا ساعتها ادامه داد، درباره
جنبههای مختلف آن صحبت کرد و حتی مرسوم بودن آن را به چالش کشید، میتوان گفت که
دیگر تصویر رایج از خانوادهها اینچنین نیست، خانواده جدید شکل دیگری دارد، با
قوانین و هنجارهای متفاوت و... اما هدف از آن دقیقاً اشاره به همین قوانین و
هنجارها دارد.
اصولی معمولاً نانوشته که در طول تجربه زندگی درونی میشوند
و شبکهای از مناسبات قدرت را بر میسازند. به عبارت دیگر واکاوی تصویر مذکور از
خانواده و تحلیل مناسبات و روابط پرده از آن چیزی برمیدارد که شبکه تودرتو و هزارپیچ
قدرت در زندگی روزمره را بر میسازد. قرار نیست (و معمولاً نیز چنین است) سر میز
شام یک خانواده بحثی سیاسی مطرح شود یا از سیاست روز صحبتی به میان آید یا حتی تحکم
و خشونتی آشکار رخ بدهد، قدرت در زندگی روزمره خود را در سادهترین چیزها نمایان میکند،
در شکل لباس پوشیدن، در چیدمان افراد دور میز، در آرایش موها و ابرو و ریش، در اینکه
چه کسی اول غذا بخورد و چه کسی بعد از او، در اینکه چه کسی حق دارد حرف بزند، در
انتخاب کلمهها و جملهها، در انتخاب موضوعاتی که سر میز شام «میتوان» درباره آنها
صحبت کرد، در اینکه «چگونه» و با چه تعابیری و تا کجا میتوان درباره این موضوعهای
«مجاز» بحث کرد، در اینکه چه کسی حق دارد چه چیزی را برای خوردن انتخاب کند و چقدر
میتواند بخورد و...
قدرت در زندگی روزمره در واقع به شکل و نحوه تحقق این
مناسبات و روابط و محتوای نانوشته و ناگفته آنها اشاره دارد. در خانواده قرار نیست
قانون اساسی نوشته شود، تفکیک قوایی به شکل عینی و مشخص و متمایز صورت گیرد، انتخاباتی
برگزار شود و نهادهایی جداگانه برای اعمال خشونت و کنترل افراد در نظر گرفته شود.
همهچیز به طور خودکار مشخص است و قدرت به شیوهای سنتی اعمال میشود.
قدرت
در زندگی روزمره
این اشکال متکثر و پیچیده قدرت شکلها و شیوههای مقاومت
خاص خودشان را نیز بر میسازند. لازم نیست احزابی تشکیل شود یا اعتراضات سازماندهی
شده صورت بگیرد، حتی نیازی به شبکههای زیرزمینی مقاومت نیست، ضد قدرت خود را در سادهترین
رفتارها و گفتارها نشان میدهد، در شکل لباس پوشیدن، آرایش مو، بیتوجهی به صحبتهای
یکدیگر، شکل اجرای فرامین، کم خوردن یا زیاد خوردن، شکل نگاه کردن و...
تحلیل مناسبات قدرت در زندگی روزمره، در واقع تصور رایج
ما از قدرت به مثابه امری بیرونی و متمرکز در سازمانی بیرونی تحت عنوان نهادهای
مرسوم سیاست را دگرگون میکند، سازمانی که قدرت به شکل عمودی و از بالا با قانونی عموماً
مکتوب و به میانجی نهادهای کنترل و کانالهای خشونت، اعمال میکند. قدرت در زندگی
روزمره به دیگر سخن خود را در همین شکل روابط افقی و پیوندهای ساده و حتی به نظر
عاطفی و احساسی نمایان میکند. این شکلهای نمود و ظاهر شدن قدرت که برآمده از امیال
و آرزوها و خواستها و سائقهای روانی است، قطعاً از نهادهای بیرونی متأثر است. یعنی
چنان نیست که قدرت در زندگی روزمره ربطی به نهاد مرسوم و شناخته شده قدرت در بیرون
و حتی سایر اشکال اعمال قدرت نداشته باشد. قدرت در زندگی روزمره در واقع از همه اینها
متأثر است، امری برساخته (constructed) است و نسبتی مستقیم
و بیتردید با زمان و مکان دارد.
خانواده
«پاتریارچ»
به همین خاطر است که تحلیل قدرت در مناسبات روزمره
به سادگی و با تکیه بر ابزارهای روش شناختی مرسوم در علوم سیاسی امکانپذیر نباشد،
بلکه باید به تاریخ رجوع کرد، به روانکاوی، به فلسفه، به جامعهشناسی و به حتی
اقتصاد.
به عبارت روشنتر تحلیل قدرت در زندگی روزمره کاری
سهل و ممتنع است، سهل است چون نمود مناسبات قدرت در زندگی روزمره همه جا آشکار است
و در هر گفتار و کنشی خود را نمایان میکند، اما ممتنع به نظر میرسد، چون مناسبات
قدرت در زندگی روزمره همچون نمودهای امیال و خواستها و آرزوها به هزاران شکل و رنگ
تغییر چهره میدهند، تحلیل آنها نیازمند تفسیر است، تفسیری مبتنی بر تاریخ و
جغرافیا و شرایط انضمامی ظهور و بروز رفتار و گفتار. به تصویر آغازین از خانواده
باز گردیم، گفتیم شاید تصویری که ما از خانوادهای «پاتریارچ» ترسیم کردیم، چندان خوشایند
جامعه شناسان خانواده نباشد و با مشاهدات امروزین ایشان از خانواده همساز نباشد، یعنی
بگویند اتفاقاً در خانواده جدید اولاً آن هسته مرکزی از میان رفته و خانواده
تک قطبی با چالش مواجه شده و ثانیاً مناسبات قدرت به شکل
دیگری ترتیب یافته و شاید حتی بتوان از فرزندسالاری سخن گفت. فعلاً کاری به صحت و
سقم این ادعاها نداریم و آنها را مفروضاتی ناسنجیده در نظر میآوریم، اما تا جایی
که به بحث فعلی یعنی قدرت در زندگی روزمره باز میگردد، اتفاقاً کار تحلیل این
شعبه از قدرت به همین تحولات و دگرگونیها ارتباط مییابد. به عبارت دیگر فرضاً
تحولی از خانواده پدرسالار به خانواده فرزند سالار رخ داده باشد، کار تحلیل قدرت
در مناسبات روزمره به این معنا است که پاسخی به این پرسش فراهم آورد که ساز و کار
این تغییر چه بوده و چرا چنین شده و اساساً چه شرایطی چنین تحولی را ممکن ساخته
است؟
تحلیل قدرت در زندگی روزمره به بیان دقیقتر پدیدارشناسی
لحظه حال است، اما این اکنون گسسته از گذشته و بریده از مکان (توپوس) رخ نمیدهد،
حتی اگر به واقع گسستی باشد، این گسست نسبت به امر تاریخی معنادار میشود و امکانات
و نیروهای خود را آزاد میکند.