کد مطلب: ۷۶۹۶
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵

تو را از دورها هم می‌شود آموخت ای خورشید!

سودابه مهیجی

 

«امین» و «امن»  و «مؤمن»   آنقَدَر دنیا خطابت کرد

خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد

برای هر سری از روشنایت سایه‌بان می‌خواست

که شب را پیش پایت سر برید و آفتابت کرد

حجازِ وحشیِ زیبا ندیده دل به حسنت باخت

که بت‌ها را شکست و قبله‌ی دل‌ها حسابت کرد

خدا از چشم زخم مردمان ترسید پس یک شب

تو را تا آسمان‌ها برد و مثل ماه قابت کرد

تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا

زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد

دوای درد دین و درد دنیا، درد بی دردی

حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد

تو را از دورها هم می‌شود آموخت ای خورشید!

زمین گیرانه حتی با تو احساس قرابت کرد

که از این فاصله، این سال‌های دوریِ نوری

همیشه پرتو مهرت به شب‌هامان اصابت کرد

هنوز از قله‌های ماذنه نور تو می‌روید

فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST