لیلا پیرعلیهمدانی: علیرضا ذکاوتی قراگوزلو از پژوهشگران و نویسندگان معاصر است که در سه دهه گذشته آثار متعددی از او در زمینهی ادبیات فارسی و عرفان اسلامی منتشر شده است. از جمله آثاری که در یک سال گذشته از او منتشر شده کتاب «قرآنیات»، «قصههای عامیانهی ایرانی» و «اسکندرنامه» را میتوان نام برد. به زودی نیز کتاب «بازشناسی و نقد تصوف» او منتشر میشود. با او دربارهی آثار اخیرش گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
اندکی دربارهی کتاب «اسکندرنامه» که به تازگی منتشر کردید، توضیح بدهید.
این کتاب سال ۱۳۸۸ منتشر شد. پیش از آن سالها دربارهی عرفان و کلام و داستانهای عامیانه کار کردهام. به خصوص روی «اسکندرنامه» از همه بیشتر تحقیق کردم. یک نمونهی آن «اسکندر و عیاران» است که سال ۱۳۸۳ نشر نی آن را منتشر کرد. «اسکندرنامه»ی بخش ختا که نسخهی آن در کتابخانه ملک موجود است، انتشارات سخن در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد که کهنهترین نسخهی خطی است. البته این نسخه، درهمریخته است و من روی ترتیب طبیعیاش آن را مرتب و جاافتادگیها را با نقطهچین در متن مشخص کردم. صحافی کتاب اشکال داشت که با زحمت زیاد کتاب تنظیم، مرتبسازی و چاپ شد. من در این کتاب استخراج لغات، تعبیرات جالب و اطلاعات تاریخ اجتماعی، مدنیات، غذاها، اسلحه و ... که در داستان آمده است، آوردهام. اهمیت کتاب به این است که اوضاع عصر صفوی را بهخوبی نشان میدهد. حتی غذاهایی که میخوردند، اسلحههایی که در آن دوره استفاده میکردند همه باعث آشنایی بیشتر خواننده با آن عصر میشود. گرچه اسکندر در قبل از میلاد میزیسته اما «اسکندرنامه» متعلق به عصر صفوی است و آن دوران را به خوبی نشان میدهد. کتاب واقعا جذاب و دوستداشتنی و شامل ماجراهای عاشقانه، پهلوانانه و شیرینکاریهای عیاری است. زبان آن حد واسط بین نثر کتابهای عصر صفوی و زبان محاورهای است و پیش درآمد نثر مشروطه( نثر جدید ایرانی) به شمار میرود. اولین کتابهای متاخر در عصر قاجار ـ متعلق به حدود ۱۵۰ سال پیش ـ به همین نثر نوشته شده است. رمانهای تاریخی مانند «شمس و طغرا» از محمدباقر خسروی و ترجمههای «ژیل بلاس» یا «حاجی بابای اصفهانی» متاثر از نثر نقالی خصوصا «اسکندرنامه» است. پس این کتاب در تحول نثر فارسی جایگاه مهمی داشته است.
یکی از پژوهشهایی که شما به آن توجه داشتهاید، بررسی و احیای قصههای عامیانه ایرانی است. ضرورت بازخوانی و بازشناسی این قصهها در چیست؟
در جنب مطالعات اصلی که در فرهنگ اسلام و ایران است از چهل سال پیش روی داستانهای عامیانه کار کردم و مقاله نوشتم که دو زمینه را در برمیگیرد:
اول: بررسی سیر تحول نثر فارسی. ما صرفا نباید در متون ادبی محض تحول نثر فارسی را بیابیم بلکه در نثر گفتاری و محاورهای که زبان داستانی عامیانه است، این تحول را میتوان دنبال کرد. مثلا نثر «سمک عیار» یا «دارابنامه» را که در قرن ششم نوشته شدهاند در نظر بگیرید که در قرن هفتم در حکایات و قصههای کوتاه تغییر کرده، در قرون دهم و یازدهم و حتا دوازدهم قصههای عامیانه رایجتر و حتا مفصلتر میشوند. این نکات در بررسی تحول نثر فارسی مهم است. لغات و تعبیرات عامیانه از طریق همین نثرها شناسنامه گرفتند و رایج شدند.
دوم: استخراج مواد تاریخ اجتماعی در هر رمان و داستانی که حتی عامیانه نیست و ادبی است. وقتی آثار بالزاک یا داستایفسکی یا جان اشتاین بک را میخوانید با اوضاع حاکم بر دوران آنها آشنا میشوید و به روحیات زمانهی آنها پی میبرید. در قصههای عامیانه هم اوضاع اجتماعی گذشته را میبینیم: جنگ، صلح، آداب و رسوم عروسی، آداب و رسوم اجتماعی، اخلاقیات مردم و مسائلی که در ارتباط مردم با حکومت و بلعکس حکمفرما بود مانند: پیشهوران، سپاهیان، درباریان، عیاران و دیگران چگونه بودند و چگونه زندگی میکردند. این توصیفات در داستانهای عامیانه بوده و اوضاع آن زمان بهطور غیرمستقیم در برگیرندهی مواد تاریخ اجتماعی است.
کتاب«بازشناسی و نقد تصوف» شما شامل چه مقالاتی است و چه زمانی منتشر میشود. آیا مقاله جدید در این مجموعه هست یا صرفا مقالات منتشر شده شما در مجلات است؟
عنوان کتاب کاملا گویای محتوای آن است. سه نوع دیدگاه و برخورد هنگام بحث دربارهی عرفان و تصوف وجود دارد:
۱. نویسنده نگاهی مریدانه به تصوف دارد و آنچه راجع به تصوف نوشته شده، کاملا میپذیرد. نمونهی آن کارهایی است که اهل تصوف مینویسند.
۲. دیدگاه منتقدان تصوف از دید مذهبی است، مانند ردیههایی که بر تصوف مینویسند از مجلسی تا آقا محمدعلی کرمانشاهی که ردیهی مذهبی نوشتهاند و احمدکسروی که ردیهی اجتماعی نوشته است. از نظر آنها صوفیان فقط مفتخوران و بیحالانی بودهاند که کار مفیدی نمیکردند.
۳. دید علمی و بیطرفانه. ضمن اینکه بهطور عینی از دید یک ناظر خارجی به مطالب نگاه میکنیم در عین حال یکدلی هم داشته باشیم. مثلا مولوی، حافظ و ابنعربی میخواهند بگویند علاءالدوله سمنانی چه میگوید. برای اینکه بفهمیم چه میگوید باید با یک برخورد بیطرفانه به تصوف نگاه کنیم که من با تصوف این برخورد را داشتم. یعنی با بیطرفی و همدلی نگاه کردم و از اول جبهه نگرفتم. حال به نقد تصوف میرسیم، نقد این است که شما علل و عوامل رشد یک پدیده و سیر آینده را بر اساس گذشته تشخیص بدهید و به هر دو بخش توجه کنید. هر پدیدهای اینگونه است. عواملی آن را بهوجود میآورد، رشد میکند، ضعیف میشود و بعد سقوط میکند. پس در نقد باید علل و عوامل رشد و کارکرد آن را بگوییم که کدام جای خالی را پر میکرده است. بالاخره اینهمه خانقاه که داشتیم لابد یک نیاز اجتماعی را در آن دوره پاسخ میگفته است. نقد صوفیه باید هم از دید علمی و هم از دید صوفیانه باشد و من در نقد صوفیه هر سهقسم را آوردهام.
تاثیرات متقابل تصوف با مذهب شیعه در کتاب «تشیع و تصوف» آمده است. در رابطهی متقابل تشیع و تصوف به کتاب «تشیع و تصوف» نظر داشتم. کاری که در این کتاب کردم این است که به متون اصلی مراجعه کنم. یعنی دنبال اینکه زرینکوب چه گفته، نرفتم. بلکه دنبال متون اصلی تصوف رفتم و مطالب را از روی متون اصلی استخراج کردم. برخی مقالات در مجلات چاپ شده و یا سخنرانیها بوده است. تعدادی هم جدید است. آخر کتاب هم چند معرفی کتاب آمده است، کتاب ۷۰۰ صفحه است و قطع آن رقعی است.
بهتازگی چه کتاب جدیدی خواندهاید که توجه شما را جلب کرده است؟
چون در سال بیش از یک یا دو بار بیشتر به تهران نمیآیم، در همان تعداد بار کتابهایی را که به شهرستان میآورم، مطالعه میکنم. گاهی هم دوستان لطف میکنند برایم کتاب میفرستند و یا از طریق مجلات کتابشناسی مطلع میشوم. ولی این اواخر ترجمهی قرآن را از آقای کریم زمانی خواندم که بسیار ترجمهی خوبی است.