هنرآنلاین: سیاوش جمادی در پاسخ به این سؤال که وضعیت تفکر و نوآوری به ویژه در ادبیات امروز ایران را چگونه ارزیابی میکنید، گفت: این سئوال پاسخ بنیادینی دارد که باید با تعمق به آن رسید. به یک دانش آموز موضوع طبیعت را میدهند و از او میخواهند در موردش انشاء بنویسند. او از کودکی آموخته که به طبیعت به عنوان یکی از مظاهر و مخلوقات خدا بنگرند.
جمادی ادامه داد: او پرسش گری را از کودکی نیاموخته . به او امکان برداشت آزاد را ندادهاند. باور خلق طبیعت توسط نیرویی خارج از خودش در ذهن او بدون برهان جای گرفته است. تا هر وقت این موضوع را نپذیریم و لباس میراث را بر تن خود نگه داریم وضعیت به همین منوال خواهد بود.
این مترجم و نویسنده معاصر گفت: باید لباس میراث را از تن در آوریم و با اندیشه انتقادی به تجزیه وتحلیل آن بپردازیم. تا پیش از این پیشرفتی در حوزه ادبیات نخواهیم داشت و این به نفع جریان متعصب فکری است که از جهل مردم سود میبرند. اقتصاد، ابزار و روش زندگی در حال تغییر است و این به معنای تغییر کلی مفهوم فضا، زمان و مکان است.
او توضیح داد: در این صورت ما با عدم تغییر در روش تفکر در حقیقت با بحرانی بزرگ روبه رو خواهیم شد. دولت هم باید به پیشرفت تفکر اجتماعی در جامعه کمک کند، چون درمان درد کشور ما تفکر انتقادی است. آنچه تاکنون برای ما به عنوان الگو بوده چه در حوزه عرفان و چه در ادبیات با تفکر انتقادی تحلیل کنیم، تا بحران حاصل از سایر تغییرات در جامعه را لااقل تخفیف دهیم.
جمادی گفت: مشکل ما اساساً از بافت اجتماعی و فرهنگیمان نشات میگیرد و باید اذعان کرد که برخی ایدئولوژیها هم از آن بهره برداری میکنند. البته مقصود من از ایدئولوژی محدود به دولت نمیشود و طبق نظر ارسطو که انسان را طبعاً موجودی اجتماعی میدانست منظورم به سیاست کلی جامعه بازمیگردد. او در ادامه گفت: اعتبار صحبت ارسطو با گذشت این همه سال هنوز پابرجاست و وابستگی پیوسته انسان به هم نوع را بیان میکند. پس از گذشت سالها شخص من سخن کسی که به بهانه عرفان میگوید از خلق بریده است و به قول ابن سینا نه طابع و نه مطبوع است را نمیپذیرم، چون او در سرشت خودش وابسته به اجتماع است.
او در پایان گفت: روشنفکرانی که نقد فرهنگ گذشته را انجام میدهند هنوز در دام آن فرهنگ گرفتارند. وقتی این دسته با هم روبهرو میشوند به هم توهین میکنند. به جای ورود به یک همکلامی فکری بیشترمایل به تکرویاند. این افراد منابع خودشان را مخفی میکنند. این دوستان به شدت تحت تاثیرغرب قراردارند وحتی حاضر به بازگوئی این تأثیرپذیری نیستند.اگر بنا به این تاثرباشد من هم جزء طرفداران امتناع تفکرخواهم بود و نمیتوانم دلیلی علیه آن بیاورم. چرا حاضر به بیان کتابها و منابعی که از آنها تأثیر گرفتهاند نیستند، نمیدانم.