ایران: لوچانو فلوریدی Luciano Floridi، متولد ۱۶
نوامبر ۱۹۶۴ ایتالیا، استاد فلسفه و اخلاق
اطلاعات در دانشگاه آکسفورد و مؤسسه اینترنت آکسفورد است. او در زمینه «سیاست
اطلاعات در علوم رایانه» تخصص دارد و به این اعتبار در دانشگاه آکسفورد، در مرکز
اخلاق کاربردی مشغول فعالیت است. فلوریدی را بیشتر به خاطر کارش در دو حوزه «فلسفه
اطلاعات» و «اخلاق اطلاعات» میشناسند. «انقلاب چهارم: چگونه سپهر
اطلاعاتی واقعیت انسانی را تغییر میدهد» و «فلسفه اطلاعات» و «دستنامه اخلاق
رایانه و اطلاعات» عناوین سه کتاب آخر او هستند.
گفتوگوی حاضر توسط «نایگل واربرتون» که خود نیز دانشآموخته
فلسفه است با او انجام شده است و در سال ۲۰۱۵ در هفتهنامه «فایوبوک» انتشار یافته
است. ما برای ارائه در روزنامه، اندکی این متن را کوتاه کردهایم. در بخشهای حذفشده،
فلوریدی به روال مصاحبههای این هفتهنامه به معرفی پنج کتاب از دیدگاه خود و
دلایل این انتخاب میپردازد. کتابهای مورد اشاره او «جمهوری» افلاطون، «تأملات در فلسفه
اولی» دکارت، «نقد عقل محض» کانت، «بازی تقلید» آلن تورینگ، و «وضعیت پسامدرن» لیوتار هستند.
آقای فلوریدی میتوانی کمی درباره «فلسفه اطلاعات»
برایمان حرف بزنی؟ هنگامی که من فلسفه میخواندم چنین رشتهای وجود نداشت و مطمئن
نیستم که دقیقاً بدانم «فلسفه اطلاعات» چیست.
«فلسفه اطلاعات» یک فضای جدید نظری است. زمان دانشجویی
ما چنین چیزی وجود نداشت؛ شاید به خاطر اینکه عینکی را که روی دماغمان بود،
برنداشته بودیم!
بخش بزرگی از فلسفه یونان باستان تاکنون به مواردی میپردازد
که ما اکنون به نام «فلسفه اطلاعات» آن را میشناسیم؛ ما این مباحث را «فلسفه
اطلاعات» نمینامیدیم و تمرکز جامعه ما و علایق فرهنگی ما بر این مفهوم خاص نبود. اما به عنوان
نمونه، هنگامی که در بحث اخلاق، شما به فرآیند اتخاذ تصمیم درست میاندیشید، این
به یک زمینه عقلانی درست و عامل اطلاعات درست باز میگردد. در معرفتشناسی، بنیاد
آگاهی مستلزم برخی اطلاعات اولیه است که شما برای «توجیه»، «حکم» و «تأیید» نیاز
دارید. گفتمان فلسفی همواره درگیر چیزی بوده که امروزه «اطلاعات» مینامیم.
وقتی که من فارغالتحصیل شدم، دنبال راهی میگشتم که
برخی از موضوعات معاصر فناوری اطلاعات را از دیدگاهی فلسفی مورد بحث قرار دهم که
در عین حال بتواند مسبوق به نظریهپردازیهای مرتبط و پیشین باشد. من به سراغ
مقاله کارل پوپر با عنوان «معرفتشناسی بدون فاعل شناسا» رفتم و ناگهان متوجه شدم که
اگر شما «فاعل شناسا» را از معرفتشناسی کنار بگذارید، آنچه خواهید داشت،
«اطلاعات» است. اگر شما «من» را از «من میدانم که فلان» کنار بگذارید، تنها «که
فلان» باقی میماند و این «که فلان» دقیقاً تکهای از اطلاعات است. به همین طریق
«پاریس پایتخت فرانسه است»، «یک تکه نان» و «آب H2O است» دقیقاً اطلاعات هستند.
بنابراین تو میگویی در اینجا یک «چرخش اطلاعاتی» در
فلسفه رخ داده است، تقریباً مانند آنچه در مورد زبانشناسی که در قرن بیستم رخ داد
و این باعث درک جدیدی از فلسفه گذشته شد، البته این بار با الهام از فناوری
دیجیتال.
این بیان خوبی است. به همان معنایی که ما همیشه فلسفه
زبان را به کار میگیریم و مانند آن در افلاطون و ارسطو و توماس آکویناس وجود
ندارد و فلسفه زبان نامیده نمیشود و موضوعی محوری نیست، به همین ترتیب «فلسفه اطلاعات»
نیز از روز نخست موجود بوده است اما با این عبارات توضیح داده نمیشده و روی آن
تمرکز وجود نداشته است.
من از استاد خود در دوره دکترا «مایکل دامت» این تصویر
شاید بیش از حد ساده از تاریخ را به ارث بردهام که فلسفه باستان بیشتر درباره
طبیعت امور بود و از این رو، بسیار با هستیشناسی و متافیزیک درگیر بود. این امر
به هر طریق در سدههای میانی نیز دنبال شد. سپس نوینگی (مدرنیته) به عنوان دوران مرکزیت
«معرفتشناسی» و «فلسفه آگاهی» پیش آمد. پس از این، فلسفه معاصر (از ویتگنشتاین به
این سو) فلسفهزبان را به عنوان اندیشه محوری قرار داد؛ یعنی پرسشهایی درباره
«مفهوم» و «معناشناسی».
البته کاریکاتور تو از تاریخ فلسفه یک بخش مهم را دستکم
از سقراط به بعد جا میاندازد: این پرسش که ما چگونه باید زندگی کنیم. با این حساب
برای من جالب است که بدانم چطور شخصاً میتوانی از فلسفه اطلاعات به بحثهای
اخلاقی و سیاسی درباره «حفظ حریم خصوصی در عصر اینترنت» و مشخصاً مشاور گوگل در زمینه
به اصطلاح «حق به فراموشی سپردن» کشیده شوی.
تو کاملاً درست میگویی. من هم نگرانم که اخلاقشناسی یا
گفتمان اخلاقی به عنوان یک زیرشاخه و تابعی از جریان اصلی راستکیش فلسفه لحاظ
شود. برای ارسطو این موضوع، فرع بر متافیزیک انسانشناسی بود: این پرسش که انسان چیست.
شما با اتخاذ دیدگاه اخلاق فضیلتمحور، از تعریف «انسان کامل با عملکرد خوب» پیروی
میکنید سپس در سدههای میانه، متافیزیک دینی است که «اخلاق» را تعیین میکند. پس از آن در
دوران نوین شما به تبیین کاملی از «واقعیت» و از آنجا به «اخلاق» میرسید؛ کانت یک نمونه کلاسیک
از این مورد است.
گمان میکنم که امروزه شاهد پدیده مشابهی هستیم. شما به
فلسفه اطلاعات میپردازید و میکوشید تا مواردی را از آن استخراج کنید که بتواند
از گفتمان اخلاقی شما اطلاع دهد، اما من نمیپذیرم که اخلاق درجه دوم اهمیت را دارد.
هر فلسفهای ماهیت امور غایی را مد نظر دارد. بنابراین «اخلاق» و در واقع «گفتمان
سیاسی» پایان سفر عقلانی هستند.
بخشی از پیوند میان «فلسفه» و «اخلاق اطلاعات»، پیامدهای
بسیار شدید زندگی روزمره است. در مورد من، این به نقش من در شورای مشاوران گوگل
منجر شده است. به عنوان تنها فیلسوفی که در آنجا فعالیت دارم، من ردای اخلاق را به
تن میکنم و برای کسی که ورودی، بازخورد، یا پیشنهاد فراهم میکند، اخلاقشناسی
موضوع «حق به فراموشی سپردن» را در نظر میگیرم.
مسأله فقط این نیست که برخی لینکها باید یا نباید از
موتور جستوجو حذف شوند. در درجه اول، این یک چالش میان دو اصل اساسی اخلاق است که
تاکنون به لطف نبود فناوری و تفاوت فرهنگی، هرگز با همدیگر شاخ به شاخ نشده بودند. یکی از این دو
اصل، «حریم خصوصی» است که حتی در نمایه درسنامههای اصلی اخلاقشناسی در دهه هشتاد
هم نیامده است، اما مدتها است که در جامعه آزاد مردمسالار به عنوان یک اصل اساسی
تلقی میشود و اصل دیگر «آزادی بیان»
است. این جرقه کوچک، جنگ میان این دو غول با یکدیگر را
آغاز کرده است.
فراتر از این، وجه سیاسی موضوع است. از یکی از این دو
اصل- حریم خصوصی- در اروپا توسط اتحادیه اروپا و در دادگاه عدالت اروپا قاطعانه
دفاع میشود و اصل دیگر، آزادی بیان، در فرهنگ امریکا و شرکتهای بزرگ جهانی رسوخ
دارد. بنابراین شما در اینجا نبرد بین اروپا و امریکا را خواهید داشت و اینها
فقط به خاطر افزوده شدن یک مسأله است: ما در مورد ماهیت قانون مسأله داریم چرا که
همه آنچه در اینجا اتفاق میافتد در فضای فیزیکی نیست.
از سده هفدهم به این سو، قانون مبتنی بر سرزمین شده است:
کشور من و قانون من، کشور تو و قانون تو. ما میتوانستیم نقطهای برای توافق پیدا
کنیم چرا که مرزها حدود قوانین را مشخص میکردند اما هنگامی که شما به فضای مجازی
یا سپهر اطلاعاتی وارد میشوید، ناگهان هیچ یک از این مرزها وجود ندارد. حال آیا باید
تصمیمی که دادگاه عدالت اروپا گرفته در سراسر جهان اعمال شود؟ آیا سازمانی مانند
گوگل باید لزوماً لینکها را در موتور جستوجوی خود حذف کند یا نه؟ باز هم به نظر
میرسد این یک مسأله کوچک است اما اینطور نیست. آیا باید اروپا برای تمام جهان
قانون وضع کند؟ به سادگی میتوان فهرستی از مواردی اینچنینی را ردیف کرد. به همین
دلیل این جرقه خاص میتواند یک درگیری بزرگ بینالمللی را مشتعل کند.