کد مطلب: ۸۱۶۹
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵

به‌لحاظ اُنتولوژیک، تو هم نمی‌دانی اپیستمولوژیک یعنی چه!

مولف: جین واینگارتن/ مترجم: امیر قاجارگر

ترجمان: صاحب دو جایزه‌ی پولیتزر و هجونویس واشنگتن‌پست، جین واینگارتن می‌گوید: «در بیست‌وپنج سال گذشته، صفات معرفت‌شناختی و وجودشناختی را در نوشته‌های خود به یک معنی و به‌جای هم استفاده کرده‌ام و جالب اینجاست که معنی هیچ‌کدام از آن‌ها را هم به‌درستی نمی‌دانم. اما نکته‌ی جالب اینکه در این مدت حتی یک نفر هم در این باره به من اعتراض نکرده است. بنابراین تنها یک نتیجه می‌توان گرفت و آن اینکه: هیچ‌کس دیگری نیز معنی این کلمات را نمی‌داند.»


 می‌خواهم اعتراف کنم؛ آن‌هم اعترافی که اگر باعث اخراج‌شدنم از کار شود، حق است.

در بیست‌وپنج سال گذشته، صفات معرفت‌شناختی۱ و وجودشناختی۲ را در نوشته‌های خود به یک معنی و به‌جای هم استفاده کرده‌ام و جالب اینجاست که معنی هیچ‌کدام از آن‌ها را هم به‌درستی نمی‌دانم. البته در فرهنگ‌های مختلف جست‌وجو کرده‌ام، اما تعاریف آن‌ها به‌قدری مبهم و آکادمیک است که به‌نظرم بی‌معنی و البتّه فرّارند. بنابراین معنی آن‌ها را فراموش می‌کنم و حتی برای بررسی دوباره نیز سراغشان نمی‌روم.

اما نکته‌ی جالب اینکه در این بیست‌وپنج سال حتّی یک نفر هم در این باره به من اعتراض نکرده است. در این مورد حتّی یک تلفن هم به ما نشده است و در صفحات اینترنتی خود یک کامنت یا نامه هم دریافت نکرده‌ایم. کسی در این مدت نگفت که این نویسنده، از لحاظ فلسفی، گیج و غافل است و معنی کلمه‌های مورداستفاده‌اش را نمی‌داند. بنابراین تنها یک نتیجه می‌توان گرفت و آن اینکه: هیچ‌کس دیگری نیز معنی این کلمات را نمی‌داند.

پس اگر بخواهیم از لحاظ وجودی صحبت کنیم، آیا این لغات از چشم‌اندازی معرفت‌شناختی واقعاً کلمه‌اند؟

هرگاه موضوع شامل ایده‌ای انتزاعی باشد و بخواهم وانمود کنم که عمیق‌تر از حد واقع درباره‌ی آن اندیشیده‌ام، از معرفت‌شناسی، وجود شناسی و فرم‌های اشتقاقی آن‌ها استفاده می‌کنم. من این لغات را به مالکیت خود درآورده‌ام. پروفایل توییترم من را معرفت‌شناس معرفی می‌کند.

یک بار این سؤال را در یکی از مطالبم نوشتم: اگر یکی از موسیقی‌دانان بزرگ نوایی زیبا بسازد، امّا کسی آن را نشنود... آیا واقعاً می‌توان او را موسیقی‌دان بزرگی دانست؟ این بحث معرفت‌شناختی کهنی است که درواقع از معمای درخت و جنگل۳ نیز قدیمی‌تر است. آن داستان برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد.

آیا در این متن واژه‌ی معرفت‌شناختی را به‌درستی استفاده کردم؟ شاید بله و شاید هم نه. تکرار می‌کنم، واقعاً معنای این واژه را نمی‌دانم.

تا امروز این موضوع را همچون رازی شرم‌آور نزد خود نگاه داشته‌ام و آن را شکلی از تخلّف روزنامه‌نگارانه می‌دانم. مثل این است که یک جراحْ قلبِ غاز را به انسان پیوند بزند؛ آن‌هم فقط به این خاطر که قلب غاز را جایی کنار گذاشته بوده و این کار به نظرش جالب می‌آمده است. قلب را پیوند زده و منتظر می‌ماند تا ببیند کسی متوجّه می‌شود یا نه.

با نوشتن این ستون خودم را سبک می‌کنم و این موضوع را با شما در میان می‌گذارم. امّا هرچه‌بیشتر به این موضوع فکر کردم و هرچه‌بیشتر کتاب‌ها را زیرورو کردم، اطمینانم از اینکه گناهم چندان هم سنگین نیست، بیشتر شد.

یکی از فرهنگ‌ها معرفت‌شناسی را این‌طور تعریف می‌کند: «نظریه‌ی شناخت، خصوصاً روش‌ها، اعتبار و محدوده‌ی آن.» حال خود این تعریف چه معنایی می‌دهد؟ از این مهم‌تر، چه معنایی نمی‌دهد؟ آیا دماسنجیِ مقعدی می‌تواند ابزار معرفت‌شناختی قلمداد شود؟ با این تلاش مذبوحانه‌ای که من اینجا برای فهمیدن می‌کنم، آیا این ستون احمقانه واقعاً معرفت‌شناسی محسوب نمی‌شود؟

تعریف وجودشناسی حتّی مبهم‌تر از این است: «مطالعه‌ی فلسفی طبیعت وجود، شدن، اگزیستانس یا واقعیت، همچنین مقولات بنیادین وجود و ارتباطشان با یکدیگر» یا به‌عبارت‌دیگر ترّهات.

سوءِ ظنّی که هر روز در من تقویت می‌شود، این است که فیلسوفان این واژه‌ها را دقیقاً به همان علّتی ابداع کرده باشند که من از آن‌ها استفاده می‌کنم: این واژه‌ها آن‌ها را باهوش‌تر از آنچه هستند، نشان می‌دهد و همچنین باعث می‌شود خواننده نیز گمان کند از آنچه هست، باهوش‌تر است. آیا ممکن است ارزش این لغات نه در معنایشان، بلکه در احساساتی که منتقل می‌کنند نهفته باشد؟ این را برای این می‌گویم که آن‌ها معنایی ندارند. شاید آن‌ها معادل ادبی مونوسدیم گلوتامات۴ باشند. این ترکیب به‌تنهایی هیچ خاصیتی ندارد؛ اما باعث بهبود طعم مواد دیگر می‌شود. این مقایسه‌ی جالبی است: در میان متخصصان و خبرگان امر، استفاده از این مواد خطاست و گناه محسوب می‌شود. همچنین ممکن است باعث سردرد شود.

من مدعی‌ام که نمی‌توانید انسانی را برای تلاش در راه خوشمزه‌ترکردن چیزها مسخره کنید.

از این مهم‌تر من بلامنازع باقی می‌مانم.

دیروز با دوستم دیوید سایمن، سازنده‌ی زبردست سریال «وایر» و برنده‌ی بورسیه‌ی نوابغ مک‌آرتر، در توییتر بحث می‌کردیم. او انسان بسیار باهوشی است. دیوید در حساب کاربری خود در توییتر، من را به این خاطر که «دکتر استرنج‌لاو» را تنها فیلم کمدی کامل معرّفی کرده بودم، سرزنش کرده بود. او گفت کمدی‌دانستن این فیلم اشتباه است؛ زیرا سبْک آن پیچیده‌تر از کمدی است. من در جواب نوشتم: ردکردن اینکه استرنج‌لاو فیلمی کمدی است، درواقع ردّ «وجودشناسی» است.

دیوید سایمن یکی از انسان‌های بسیار جذابِ اهل بحثی است که تا امروز دیده‌ام. او در مواجهه با موضوعات مختلف هیجان‌زده می‌شود و تا آنجا که می‌تواند، موضوع را پیگیری می‌کند. امّا در این مورد، مثل خیلی از افراد دیگر، به‌آرامی خود را کنار کشید.


پی‌نوشت‌ها:


1.  Epistemological
2. Ontological
۳. این معمای معروف فلسفی می‌گوید اگر درختی در جنگل بر زمین بیفتد و کسی نباشد که صدای افتادن آن را بشنود، آیا اصلاً صدایی در کار بوده است؟ به‌عبارت‌دیگر آیا اگر انسانی نباشد که این‌گونه کیفیات را درک کند، اصلاً این کیفیات وجود خواهند داشت؟ 

4.Monosodium glutamate

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST