طنز هنری است که عدم تناسب و ناموزونی و تناقض در عرصههای مختلف جامعه را به زبانی ساده و شیرین و همه پسند بازگو میکند و بدین شکل نه تنها با بیان آنها از شدت آلام و رنجهای متحملین آنها میکاهد بلکه با بهکارگیری تمسخر و ریشخند به صورت غیرمستقیم سعی در اصلاح آنها دارد. در ادبیات فارسی هم از قرنها پیش طنز به عنوان راهحلی برای اعتراض به نابرابریها و مفاسد و مصائب و جنبههای نامطلوب اجتماعی و ... موجود در جامعه، به کار گرفته میشده است.
اگرچه تعریف طنز و هجو و هزل و فکاهه و ... در ایران درهم آمیخته است ولی عبید زاکانی، علی اکبر دهخدا، ایرج میرزا، سید ابراهیم نبوی، عمران صلاحی و ... در طول این قرون کوشیدهاند با بیان هنری خود به اصلاح جامعه یاری رسانند و با بیانی نرم و عامهفهم از ناراستیها و فضای نامطلوب موجود در طبقات مختلف جامعه در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و ... انتقاد کنند.
نئوگلستان اثری است از پدرام ابراهیمی، طنزنویسی جوان و مستعد، که به عنوان اولین کتاب در قالب مجموعه «جهان تازه دم» از سوی انتشارات چشمه در بهار سال ۱۳۹۴ راهی بازار کتاب شد و در کمتر از چند ماه به چاپ دوم رسید.
نئوگلستان روایتی است نو از گلستان سعدی در مایه طنز که در آن نویسنده برخی از حکایتهای گلستان را دستمایه کار خود قرار داده و بر اساس فضای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ... جامعه، تنپوشی نو بر قامت آنها دوخته است تا از رهگذر طنز خود، که منبعث از دردهای جامعه است و با گذشت قرنها از مرگ سعدی هنوز هم دغدغههای جامعه ما به شمار میروند، انتقاداتش را به وضع موجود با نزدیک کردن خود به زبان و سبک سعدی، بیان دارد .
همه بر این باورند که سعدی در گلستان تلخی را به لبخند آمیخته است حال آنکه در این اثر ابراهیمی گاه از لبخند گذشته و مخاطب را با بیان نکات و مسائل مبتلابه همگان در جامعه امروز، به قهقهه وامیدارد. اگرچه طنز بر خنده استوار است ولی کارکرد آن انگیزش تفکر و روحیه انتقادی در مخاطب است. روحیهای که بتواند با گذر از رذالتها و زشتیها و امور نامطلوب بر آنها چیره شده و فضایی بهتر برای زیست آدمی فراهم سازد.
نئوگلستان که به اصطلاح نقیضه و نظیرهی طنزآمیز گلستان سعدی است در ۱۱۸ صفحه و در قالب ۵۳ حکایت با حفظ ساختار و تغییر فرم گلستان به نگارش درآمده و مشتمل بر سه بخش «در معنا»، «در صورت» و «در پرانتز» است. اساس کتاب از همان روی جلد، بر پایهی طنز شکل گرفته است. بهره گیری ذهنی نویسنده از سه نسخهی مجعول پایههای ذهنی مخاطب را بر طنزی شیرین بنا مینهد و اشارات گاه به گاه به این نسخهها به لطف حکایات میافزاید.
همانطور که از نام فصول مشخص است. حکایتهای ابراهیمی در سه بخش از هم منفک شدهاند. در فصل «در معنا» که شامل بیست حکایت است، نتیجهگیریهای نویسنده با نتیجهگیریهای سعدی از حکایات همخوان نیست و ابراهیمی با ابتدای مشترک با حکایات سعدی، به پایانی متفاوت و بهتر بگوییم متضاد با آنها رسیده است که به نظر میرسد این امر تلخی طنز امروز را در مقایسه با طنز سعدی بیشتر نشان میدهد و بیانگر این است که نویسنده را برخلاف سعدی، گویا امیدی به بهبود اوضاع نیست.
ابراهیمی - نئوگلستان- حکایت ۱۴
روزی از دور زمان مینالیدم و روی از گردش آسمان درهم کشیده بودم و پایم از خستگی نای رفتن نداشت، که برهنه بود و استطاعت پایپوشی نداشتم. به بوستانی درآمدم، دلتنگ. یکی را دیدم پایپوش اصل آدیداس پوشیده و ظریفان نیکوخصالِصاحبجمال به گرد او گردیده ... و بیامدبلیوی زِدفور بر در بستان پارکیده، نرمشها میکرد. سپاس نعمت حق بهجای آوردم که هنوز پاهایم نستانده به این جوان ندادهاند و ناچار بر بیکفشی صبر کردم.
بنز و پورشه به چشم مردم سیر
کمتر از یک پراید ارزان است
آنکه را دستگاه و قوت نیست
اوج لذت چراغ پیکان است
سعدی - گلستان - باب سوم در فضیلت قناعت - حکایت ۱۸
هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم به جامع کوفه درآمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم.
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوان است
وان که را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
در فصل «در پرانتز» که شش حکایت را دربردارد، حکایتهای خودساختهی نویسنده در بطن حکایتهای سعدی به کار گرفته شدهاند. این حکایات بیشتر از حکایات فصلهای دیگر با مسائل امروزی جامعهی نویسنده درهم آمیختهاند و به قولی «در پرانتز» نویسنده به بیان مطالب خود پرداخته است.
در فصل «در صورت» که مشتمل بر بیست و هفت حکایت است، صورت اصلی حکایتها دست نخورده باقی مانده و نویسنده با تغییراتی در کلمات و جملات و بیشتر در صورت ظاهر و نه در معنا به بیان مطالب طنز خود در بین حکایات سعدی پرداخته است.
ابراهیمی - نئوگلستان- حکایت ۳۳
وقتی در جامع علمی- کاربردی بعلبک، شعبهی جنوب، درسی همیدادم با جماعتی که به شیر یا خط رشته انتخاب کرده بودند یا کنکور زیاد داده بودند و از دولتی و آزاد ناامید بودند یا برای یافتن شوی و همسر ره دانشگاه گرفته بودند. در زیر میز متصلا مشغول ارسال و دریافت پیامک و خیرالنّساهایی که تغییر نام داده بودند به فلامک. دیدم اینان جز گرفتن مدرک آخر دوره چیزی نمیخواهند و آتش من در هیزم ترشان اثر نمیکند. من پای تخته خود را جرواجر کنم و ایشان همچونان دلمُرده و ره به عالم علم و فضل نبرده. دریغ که به شهر کوران آینهداری میکردم. و لکن چون ما متعهد به وظیفهایم و نه متخصص به نتیجه، سلسلهی سخن دراز کردم در این معنا که:
To be or not to be ? That is question.
من از شراب این سخن مست و نظم کلاس رفته از دست. دوری چند بخواندم و باز دیدم که جزوه ردوبدل میکنند و مرا التفاتشان نیست. فریاد برآوردم که تربیت شما ناخجستگان ناممکن است، ناممکن است، ناممکن است. بیرون دانشگاه یکی واکسی بود که نه دیپلم داشت و نه آنچه گذشت را دیده بود، نعرهای زد و گفت: «Imposible is nothing ...»
و دیگران به موافقت او به خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله بیمدرکانِ باخبر در حضور و لیسانسههای بیبصر دور.
ای آخر ترمها طلبکار
از هرچه مدیر و هر چه استاد
باری برو تست هوش بردِه
شاید که خراب بوده بنیاد
سعدی - گلستان - باب دوم در اخلاق درویشان - حکایت ۱۱
در جامع بعلبک وقتی کلمهای همیگفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دلمرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمیکند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینهداری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید. سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که روندهای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور
فهم سخن چون نکند مدعی
قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخنگوی گوی
در بین حکایتها، بعضی به زیبایی با زبان و سبک گلستان همخوان شده و راه خود را یافته است ولی در برخی دیگر از حکایات، ضعف ایده و مضمون همچنین سستی زبان کماکان مشهود است و حکایت را به رونوشتی ساده و سطحی از گلستان بدل کرده است که تجربهی اندک نویسنده در این کار را میتوان دلیل اصلی آن شمرد و به دلیل عدم دعوی او در نقیضهگویی و نظیرهسازی، به آن با دیده اغماض نگریست.
یکی از مهمترین وجوه تمایز بارز سعدی و ابراهیمی هنر سعدی در بیان غیرمستقیم مواضع سیاسی اوست حال آنکه مواضع نویسنده نئوگلستان کاملاً رو و مشخص است. همچنین بهکارگیری بعضی اصطلاحات و تداعی بعضی حسهای نوستالوژیک او در کتاب در عین زیبایی برای مخاطب امروز، در بلندمدت از ارزش این کتاب میکاهد زیرا دارای تاریخ مصرف است و نمیتواند با مخاطب نسلهای بعد به راحتیِ نسل دهههای ۶۰ و ۷۰ ارتباط برقرار کند و به ماندگاری خود در سابقهی ادبی کشور یاری رساند. بهکارگیری کلماتی که در ممیزیهای دولتهای مختلف کنونی تغییر میکنند و نویسنده به زیرکی از آنها به عنوان چاشنی حکایات سود جسته است هم از این قاعده مستثنی نیستند، زیرا بعد از مدتی از خاصیت طنز آنها خواه ناخواه کاسته میشود و بالتبع چونان برخی از وجوهی که به این اثر ارزش طنز بخشیدهاند کارکرد خود را از دست میدهند.
درمجموع میتوان نئوگلستان را به فراخور آثار طنز امروز، طنزی موفق دانست و گفت ایده ابراهیمی در به روز کردن و بازنویسی طنزآمیزِ کتاب گرانسنگی چون گلستان تا حد زیادی موفق بوده است و میتواند تاحدودی در پیوند بین نسل امروز و ادبیات کهن مثمرثمر واقع شود.