ایسنا: حسن محمودی با تاکید بر بیتأثیر بودن اهل قلم در اجتماع میگوید: داستاننویس دنیای دیگری را میآفریند و دیگران با تشبیه آن به جهان واقعی و روزگارِ نویسنده برای او دردسر میآفرینند.
به گزارش ایسنا، برخی معتقدند نویسندگان موظفند بر جامعه تأثیر بگذارند و به نوعی اصلاح جامعه را وظیفه آنها میدانند. از دیگر سو گروهی اصل تاثیرگذاری را تأثیر ثانویه و نتیجه بدون برنامهریزی کار نویسنده میدانند؛ آنها معتقدند نویسنده مینویسد و در این بین ممکن است تاثیری هم بگذارد. اما حسن محمودی اساساً نویسندهها را تاثیرگذار نمیداند و در گفتوگو با ایسنا از دلایل این موضوع میگوید. او که مدتهاست منتظر مجوز دو رمان «مارآباد» و «گم و گور» است، این روزها در حال نوشتن «پنهلوپه غمگین نیست» است.
این نویسنده درباره تأثیر داستاننویسها بر جامعه بیان کرد: داستاننویس فقط در جهانِ متنش، وضعیت جامعه را نشان میدهد و به تصویر میکشد. در نظر بگیرید این همه داستان درباره بیخانمانها نوشته شده و وضعیتشان را نشان داده است، اما آیا منجر به کاستن از تعداد آنها شده است؟ نه تنها داستاننویسان، بلکه همه هنرمندان و شاعران هم چنین قدرتی ندارند.
او در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا میتوان تأثیر و تغییر اجتماعی را یکی از کارکردهای نویسندهها دانست تصریح کرد: در تاریخ صدسالهای که داستاننویسان ایرانی داستان منتشر کردهاند، کدام آثار را میتوانید نام ببرید که بر رویدادهای کلان سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر اثرگذار بودهاند؟ کمی در این پرسش تأمل کنیم. کدام اثر ناگاه سر زبانمان میآید؟ من سراغ ندارم. شما سراغ دارید؟
این روزنامهنگار در ادامه درباره تأثیرپذیری نویسندگان گفت: تردید نکنیم که داستاننویسان از جامعه خود تأثیر گرفتهاند و وقایع مختلف بر آنها تأثیر گذاشته است. متاسفانه ترس از این موضوع داشتهاند که نکند ادبیات داستانی از خود تاثیری آنچنانی داشته باشد، و همواره و در همه دورهها، سختترین ممیزیها شامل حال ادبیات داستانی شده است.
محمودی با بیان اینکه «من باور دارم که داستاننویس نه پیشگو است و نه تاریخنگار، بلکه خلق میکند»، اظهار کرد: این خلق کردن مهمتر است. کارکردِ مهمِ نوشتنِ داستان، همین خلق کردن است. داستاننویس دنیای دیگری را میآفریند و دیگران با تشبیه آن به جهان واقعی و روزگار نویسنده برای او دردسر میآفرینند.
او ادامه داد: داستاننویس مینویسد تا بگوید جهانی که در ناخودآگاه او به عنوان آرمانشهر است، با دنیایی که در آن زیست میکند، فرق دارد. او فقط از روزگار خودش و تاریخ ماقبلش و آنچه میپندارد بعد از او رخ خواهد داد، ایده میگیرد تا جهان خودش را خلق کند و چون هرچه اثری موفقتر باشد، مخاطب را بیشتر وامیدارد تا ما به ازاء جهان داستانی او را در بیرون پیدا کند، دردسرها هم شروع میشود.
این نویسنده در ادامه متذکر شد: همیشه هم مشکل وقتی پیش
میآید که ممیزی قبل از انتشار اثر شکل میگیرد و کارمندان اداره ممیزی سعی میکنند
تا متن نویسنده را سطر به سطر بگردند تا مبادا تاثیری بر جامعه بگذارد. در واقع این
دستهاند که دنبال تأثیر اثر هنری بر جامعه هستند. غافل از اینکه مخاطبان واقعی
به سراغ یک اثر میروند تا غرق آن شوند و در این غوطهوری از جهان واقعی فاصله
بگیرند و با کشف و شهود در جهانی که مؤلف خلق کرده است، لذت ببرند.
او افزود: مگر نه اینکه آنها که میخواهند جامعه را تغییر بدهند، کاری با رمان و داستان ندارند. داستان فقط وقتی در این موارد خطرساز است که شاید تا حدودی آینهای باشد در برابر آدمیان که تصویر خود و روزگارشان را در آن ببینند. اینجاست که به زعم برخیها تاثیرگذار میشود.
محمودی با تاکید بر اینکه «خلاقترین و پیشروترین نویسندگان ما، در خاطرات مربوط به سالهای آخر زندگیشان از ورود به سیاست به عنوان لغزش یاد کردهاند»، متذکر شد: آنها خودشان هم میدانند که هیچگاه نتوانستهاند رهبری یک جامعه را با آثار، نقد و نظرشان عهدهدار باشند. آنها حتی اعتراف کردهاند که از عهده هدایت شخصیتهای آثارشان هم برنیامدهاند و نتوانستهاند آنها را آگاهانه به سمتوسویی بکشانند. بلکه این ناخودآگاهشان بوده است که هنگام نوشتن و خلق به آنها شکل داده است.
با ورود شبکههای اجتماعی (اعم از فیسبوک، اینستاگرام و
... ) برخی از نویسندگان به جای جریانسازی صرفاً از نظر جامعه پیروی کرده و تنها
به دنبال تأیید اجتماعی (مخاطب) هستند؛ این نویسنده در واکنش به این موضوع اظهار کرد:
اشتباه نکنیم و نگران نباشیم. شبکههای اجتماعی هم از الزامات زندگی امروز است.
روزگار ما هم با توجه به اوضاع و احوال خودش، هنرمندان و مولفان خلاق خودش را
خواهد داشت.
او همچنین افزود: روزگاری ما کفتربازی میکردیم و دنبال کفترهایمان، احیاناً به خانه همسایهها هم سرک میکشیدیم. یا سر کوچه بساط سبزی پاککنی برپا بود و از اخبار دیگران باخبر میشدیم و امروزه در فضای مجازی گشتوگذار میکنیم و سرک میکشیم و بساط برپا میکنیم. هنرمند و مؤلف فقط باید حواسش ششدانگ جمع باشد که همچنان خلق کند. در چه شرایطی میتواند این کار را بکند؟ خلق کردن امری دشوار است و همیشه هم دشوار بوده است و ربطی به امروز و دیروز ندارد.
او در پاسخ به اینکه آیا میتوان اهل قلم را جزئی از طبقه روشنفکری دانست تصریح کرد: طبقه روشنفکری دیگر کدام صنم است؟ یادم است روزگاری نویسنده بزرگی بهترین لباسش را پوشیده بود و با ظاهری آراسته در حد بضاعت خود به جمعی رفته بود که به اصطلاح از طبقه روشنفکر بودند. پیش از اینکه به داستانش گوش بدهند، لکه پیراهن کهنهاش را دیده و او را از جمع خود رانده بودند. سماجت او هم باعث نشد که در زمان حیاتش تحویلش بگیرند. همیشه هم از این وضعیت نگران و ناراحت بود. بعد از مرگش همان جماعتی که تحویلش نگرفته بودند، او را جزئی از خودشان میدانستند.
این منتقد ادبی اثر نویسنده را محل بروز او دانست و گفت: طبقه روشنفکر برای من مفهومی نداشته است. اما من دیدهام مولفان و هنرمندانی را در پیادهرو و مترو و رستورانها و صف نانوایی که نگاه عمیق و پرنفوذشان را لو نمیدهند؛ مگر در اثرشان. اگر شبکههای اجتماعی فرصت نگاه عمیق را از مولفان و هنرمندان ما بگیرد، قافیه را بدجوری باختهایم.
او همچنین اظهار کرد: روزگاری فکر میکردم شبکههای اجتماعی میتوانند مؤلف بیپناه را کمک کنند و به او مجالی دهند تا خودش بینیاز از رسانههای مقتدرگرا، رسانهای داشته باشد. بعدها دیدم که باز هم مؤلف بیپناه در هجوم شبکههای اجتماعی تک و تنها افتاده است.
حسن محمودی درباره آسیبهای این شبکهها نیز بیان کرد: شبکههای اجتماعی همان اندازه که مواد خام و اولیه در اختیار قرار میدهند، این خطر را هم دارند تا ما را سطحی بار بیاورند و فریبمان بدهند که تصور کنیم بینیاز شدهایم از تحقیق و پژوهش و گشت و گذار.