ادبیات گمانهزن چه تفاوتی با انواع ادبی مشابه بهویژه ادبیات علمی ـ تخیلی دارد؟ مارگارت اتوود، نویسندهی معاصر کانادایی، سه رمان پیوسته دارد که در یک دهه (۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳) منتشر شدهاند. این سه رمان روایت یک اتفاق است و پاسخی است به یک پرسش که چه میشود اگر ما راهی را ادامه دهیم که هم اکنون در آنیم. روایتهای سه رمان، گمانهزنی دربارهی آینده است که بر اساس امروز شکل میگیرد.
نشست هفتگی شهرکتاب سهشنبه چهارم آبان به تحلیل و بررسی سه گانهی قرن بیستویکمی نویسندهی کانادایی، مارگارت آتوود اختصاص یافت. در این نشست دکتر حامد حبیبزاده، عضو گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه کاشان سخن گفت.
اعداد ارجیافته
حبیبزاده نخست ویژگیهای ادبیات گمانهزن را طرح کرد تا تفاوتهای آن را با انواع ادبی مشابه (به ویژه ادبیات علمی ـ تخیلی) برجسته نماید؛ وی اظهار داشت: ادبیات گمانهزن، برای کمرنگکردن مرزها به وجود آمده است؛ «ادبیات گمانهزن» واژهای فراگیر است. ژانرهای مختلف ادبی چون علمی ـ تخیلی، فانتزی، ترسناک، آرمانگرا، تاریخی جایگزین، آلترناتیو و حتا رئالیسم جادویی در محدودهای میگنجند که میتوان ادبیات گمانهزن نام نهاد. میتوان دربارهی این نامها بحثهای متعددی را درانداخت؛ اما من بنا ندارم به ایندست نزاعها ورود یابم؛ در پی قیاس سه ژانر هستم تا دریابیم چه چیزی را ادبیات گمانهزن مینامیم.
وی با ارجاع به واقعهای تاریخی به بازتعریف گونهی ادبی یادشده پرداخت و تصریح کرد: به روایت تاریخنگاران در اکتبر ۱۶۸۹ فرماندهی نیروهای اتریشی (درجنگ با عثمانی) دستور میدهد شهر اسکوپیا به آتش کشیده شود تا از شیوع بیماری وبا جلوگیری شود. گویا آن فرمانده خود به بیماری وبا درگذشته است. حال میتوان پرسید: «اگر این اتفاق صورت نمییافت چه میشد؟»؛ از آنپس میتوان با اتکا به این نقطه داستانی را آغاز کرد و ضمن بررسی تاریخ به نتایجی رسید. در سال ۱۹۱۵ مصادف با همین امروز نیروهای روس وارد ایران شدند؛ میتوان پرسشی مشابه پرسش پیشین را طرح کرد و بر آن اساس داستانی را آغاز کرد.
حبیبزاده به مصادیقی مشابه اشاره کرد و افزود: ادبیات داستانی مبتنی بر وقایع مشخص تاریخی، ضمن طرح گمانهها و پرسشهایی جزء وقایع صورتیافته، تاریخی آلترناتیو خوانده میشود. داستان علمی ـ تخیلی چیزهایی را روایت میکند که نمیتوان انجامشان داد یا دستکم با معیارها و واقعیتهایی که ما بر آنها توافق داریم یا توطئهای را درانداختهایم، صورتیافتنی نیستند. گرچه امروز فاصلهی بین خیال، احتمال و واقعیت بسیار اندک است؛ اما در داستانهای علمی ـ تخیلی ابداعات و اختراعاتی مطرح میشود که میتوان پرسید: چه میشود اگر چنین اختراعی وجود داشته باشد؟ در اینگونه داستانها پدیدههایی چون هیولا، عفریته، سفینه فضایی، سفر بین سیارهای و سفر در زمان وجود دارد. حال آنکه ادبیات گمانهزن (ضمن اینکه ویژگیهای یادشده را دارد) روی زمین با واقعیتها و منطقهایی که میشناسیم و بر آنها توافق یا توطئه کردهایم، طی اصولی علت و معلولی صورت مییابد. گمانهزنی معانی متفاوتی دارد؛ اما هم حدس است، هم خیال، هم تفکر و تعمق؛ داستان گمانهزن، در واقع گزارشی است از جهانی که در آن زندگی میکنیم و عکسهایی است از دنیای امروز.
حبیبزاده در ادامه به معرفی سه رمان پیوسته اثر مارگریت اتوود پرداخت که در دستهی ادبیات گمانهزن جای دارند؛ وی در اینباره گفت: دو اثر آغاز و پایانی مشابه دارند؛ حالآنکه از دو زاویهی متفاوت به یک اتفاق مشخص مینگرند. لازم به تاکید است که این آثار گزارشی هستند از جهان امروز؛ دغدغههایی را پی میگیرند که نویسنده طی پنجاهسال نوشتن همواره داشته است؛ مهمترین آنها بقا است. وی در آثار خود به مسائلی چون زیستمحیط، جانوران در حال انقراض، پیوندهای ژنی، بازیهای آنلاین کامپیوتری، خصوصیسازی سازمانهای امنیت کودکان، کودکان کار، بازار سیاه خریدوفروش اعضای بدن، جهانیشدن، رستورانهای زنجیرهای، سازمانهای خیریهای مشکوک به پولشویی، مهاجرت، پناهجویان، فرقههای مذهبی و زیستمحیطی، بیماریهای آزمایشگاهی و چون آنها میپردازد. تصاویر این آثار برای ما دنیای غرب را تداعی میکند. مخرج مشترک سهگانهی اتوود از میانرفتن مرز بین واقعیت و مجاز، اصیل و تقلبی و طبیعی و مصنوعی است. مهمترین مفهوم در این آثار هویت است؛ آنچنانکه میتوان اثر انگشت را نیز خریدوفروش کرد.
واژگانی بر کارتنها
وی ضمن طرح و تشریح تصاویری برگرفته از آثار اتوود افزود: در رمان اریکس و کریک بروز بیماری همهگیری روایت میشود که سرآخر نسل بشر را نابود میکند؛ این بیماری ظاهرا نتیجهی کار دانشمندان عددمحوری است که مرزهای دانش را بهویژه در حوزهی زیستشناسی در مینوردند. هرچه عدد ارج بیشتری مییابد، قرب واژه کمرنگتر میشود؛ تا جایی که متخصصان حرف، کلمه و داستان تنها در حوزهی تبلیغات این مدینهی فناورانه پذیرفته میشوند و واژگان آنها تنها به کار کارتنهای محصولات شهرکهای فناورانه میآید. میتوان تمام این اثر را تقابل علم و فناوری با واژه دانست. در رمان اریکس و کریک تمامی ویژگیهای آشنای عصر حاضر دیده میشود.
حبیبزاده تاکید کرد: اگر تنها رمان یادشده را در نظر آوریم، دغدغهی مولف را تنها از زاویهی دید شهرکهای فناوری بررسی کردهایم. اما در رمان دوم همان اتفاقات از زاویهی دید عوامکدهها (به نقل از مولف) بررسی شده است؛ از این زوایه وقایع دیگری بر ما عیان میشود. نویسنده با این سه اثر توانسته است دنیای ما را بر مبنای آیندهنگری بازنمایی کند؛ حال آنکه تمامی تصاویر به حال تعلق دارند. البته باید تاکید کرد بر اینکه تصاویر آینده در این آثار با تصاویر پیدایش منطبق هستند؛ بنابراین میتوان آثار اتوود را گذشتهنگر نیز تلقی کرد؛ گویا نویسنده روایت آفرینش را پس از بازنویسی به روایتی کاملا مدرن بدل کرده است، ضمن تاکید بر اینکه تصاویر متعلق به حال هستند؛ میتوان وقایع جاری در این آثار را با روابط علتومعلولی رایج دریافت.
وی ضمن اشاره به مصادیقی برگرفته از آثار یادشده و خواندن بخشهایی از آنها بر اهمیت مفاهیمی چون، واژه و داستان در سهگانهی اتوود و رویکرد شخصیتها در رویارویی با آنها تاکید کرد و اظهار داشت: اتوود در شعری میگوید: زبان، تنها واژهها نیستد/ داستانهاییست که در آن گفته میشود/ داستانهایی که هرگز گفته نمیشود. گویا داستان نهتنها برای بقا که برای فرار نیز هست؛ این مفهوم برای ما آشناست. در یکی از معروفترین داستانها در گسترهی ادبیات انگلیسی (داستانهای کنتربری) عدهای زائر تصمیم میگیرند برای فرار از خستگی سفر برای یکدیگر داستان بگویند. در دکامرون نیز رویکردی مشابه دیده میشود. گویا داستان ماهیتا برای فرار از واقعیت و برای نجاتیافتن گفته میشود. در نمونهی ایرانی آن، شهرزاد نیز چنین رویکردی وجود دارد. در دکامرون فرار از اتفاقات روزمره در نظر است؛ در کانتربری نیز چینن است؛ حال آنکه در شهرزاد مرگ و زندگی در بین است. البته تفاوتی در ماهیت این دو نیست؛ فرار و بقا و بازماندن اهمیت دارد.
حبیبزاده افزود: تصوری رایج بر پندآمیزبودن داستانهای قدیمی تاکید دارد؛ حال آنکه از شهرزاد گمانهزنی را میآموزیم. در هزارویکشب شهرزاد اینگونه معرفی میشود: «دانا و پیشبین و از احوال شعرا و ادبا و ظرفا و ملوک پیشین آگاه بود». من بر واژهی «پیشبین» تاکید دارم. آنچه شهرزاد را به ملکهی داستانگویی بدل میکند، فرم داستان است نه آنچه او تعریف میکند؛ او شیوهی داستانگویی را به ما میآموزد. بر اساس داستان شهرزاد درمییابیم که گویا داستان همواره برای تفریح و کاستن رنج بیخوابی است. با توجه به رویکرد شهرزاد میتوان دریافت که داستان باید مکانمند و زمانمند باشد. داستانهای او بازگویندهی رسم و آیینهای ایرانی هستند؛ شهریار مخاطب داستانهای وی است نه شاهزمان؛ یعنی هرقدر داستانها شخصیتر، خصوصیتر، شهریتر و بیشتر وابستهی زمان و مکان باشند، جهانیترند. این پارادوکس داستان است.
وی تاکید کرد: شهرزاد برای نجات شهر و دختران شهر راهکاری را یافت که بر واژه و داستان مبتنی بود. میتوان این رویکرد را با رویکرد ادیپ مقایسه کرد؛ مهمترین کار او پاسخ به یک چیستان مبتنی بر عدد است: «آن کیست که در صبح با چهار پا، در ظهر با دو پا و در عصر با سه پا راه میرود؟». بر این اساس میتوان ادیپ را انسانی عددمحور فرض کرد؛ چراکه این چیستان را پاسخ میدهد؛ اما باید در نظر داشت او بهایی بسیار سنگین را از این بابت پرداخته است. به نظر میرسد ادیپ تب را نجات داده است؛ حال آنکه خود به گرفتاری عظیمی دچار شده است. در قیاس با ترسیاس که همهچیز (اعم از داستان و رموز انسان و رابطه با خدایان) میداند این پرسش مطرح میشود: چرا او پاسخ این چیستان را نمیدهد؟ اگر این داستان را در کنار داستان شهرزاد و سهگانه اتوود بررسی کنیم پاسخ را در مییابیم؛ عددمحوری پاسخی کوتاهمدت است که بهایی سنگین بابت آن خواهیم پرداخت؛ آنچنانکه شهر تب پرداخت و شهرزاد نه.
وی سخنان خود را با خواندن مقامهای از گلستان سعدی در باب هشتم پایان داد و تصریح کرد: این مقامه روایتی کوتاه «در آداب صحبت» است که به قول خود سعدی در دیباچه گلستان «برای نزهت ناظران و فسحت حاضران» و نه پند واندرز تصنیف کرده است. او در پایان گلستان نیز تاکید میکند: «غالب گفتار سعدی طربانگیز است و طیبتآمیز)». لازم به یادآوری است که این همان قطعهای است که هنری دیوید تورو در پایان بخش اول کتابش، والدن، به طور کامل، به قول خودش از باغ گل شیخ سعدی شیراز نقل میکند. «حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد. درین چه حکمت است؟ گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان. بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی/ پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد/ گرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم/ ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد.» ادبیات، داستان، همصفت آزادگان است.