کد مطلب: ۸۹۸۷
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵

عبدالله کوثری چگونه مترجم شد؟

ایسنا: عبدالله کوثری از این گفت که چگونه مترجم شده، چگونه کتاب‌ها را برای ترجمه انتخاب می‌کند و روند کارش چگونه است.

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، این مترجم و شاعر پیشکسوت در دومین نشست یک فنجان فرهنگ که در شهر کتاب مرکزی برگزار شد درباره این‌که خانواده‌اش تا چه اندازه فرهنگی و اهل کتاب بوده‌اند، گفت: فامیل من کوثری و نام خانوادگی مادرم، کوثر است. درواقع پدر و مادرم، عموزاده بودند و در همدان شناخته‌شده بودند. طوری که اگر امروز هم به مقبره باباطاهر بروید، یکی از افرادی که آنجا دفن شده، میرزا علی نقی کوثر است که جد مادری من است.

او ادامه داد: از آن‌جاکه فرزند پنجم خانواده بودم و خواهر و برادرهای بزرگتر از من، همه به دانشگاه رفته بودند، با درس و کتاب و موسیقی و اساساً فرهنگ بیگانه نبودم. برادرم پزشکی می‌خواند و او بود که برایم کتاب «تولدی دیگر» فروغ را خرید و مرا با دنیای شعر بیشتر آشنا کرد. خواهرم هم ادبیات انگلیسی خوانده بود و بعدها مدیریت هم خواند و در سازمان برنامه ماندگار شد ولی تنها کسی که به ادبیات دلبسته شد و این حوزه را ادامه داد، من بودم.

کوثری درباره تهران آمدن نیز گفت: اساساً یکی از دلایل مهمی که پدرم اصرار بر تهران آمدن داشت، این بود که بچه‌هایش خوب درس بخوانند. بنابراین ما از سال ۲۷ به پایتخت آمدیم و من دوره دبستان و دبیرستان و دانشگاه را در تهران گذراندم و برای دوره تحصیلی دبیرستان هم به دبیرستان البرز رفتم که بهترین دوره زندگی‌ام بود طوری که هنوز هم معتقدم این مدرسه تأثیر شگرفی بر زندگی‌ام گذاشت و در البرز، بیشتر از دانشگاه، آموختم و یاد گرفتم. به اضافه اینکه آقای مجتهدی، ستون محکمی برای علم و دانش ایران محسوب می‌شد و یادم هست که حتی وقتی می‌خواست دانشگاه شریف را پایه ریزی کند، به این شرط وارد این کار شد که کارهای آن‌جا، او را از انجام کارهای مربوط به دبیرستان البرز بازندارد.

مترجم کتاب «آئورا» درباره ورودش به دانشگاه ملی و انتخاب رشته اقتصاد برای ادامه تحصیل اظهار کرد: وقتی در البرز درس می‌خواندم، ذوق ادبی‌ام پرورش یافت و بعد از این‌که دبیرستان را تمام کردم، دوست داشتم در دانشگاه تهران، ادبیات بخوانم اما همه گفتند دانشگاه، ذوق ادبی را کور می‌کند و مرا به انتخاب رشته دیگری تشویق کردند به همین دلیل هم تصمیم گرفتم اقتصاد را بخوانم که دست کم در حوزه علوم انسانی است و خیلی هم اشتباه کردم چون اگرچه استعداد خوبی داشتم و می‌توانستم آن رشته را تا مقطع دکترا ادامه دهم اما از اعداد و آمار و .... بدم می‌آمد و علاقه‌ای به این مباحث نداشتم. به همین دلیل هم بعد از لیسانس دیگر این رشته را ادامه ندادم.

او افزود: حتی بعد از اتمام دبیرستان، پدرم به من پیشنهاد داد که مرا به آلمان بفرستد تا هم درس بخوانم و هم پیشنهاد کرد سرمایه‌ای به من بدهد تا با آن در کنار یکی از دوستانش که در تجارت فرش بود، کار کنم اما خیلی به من برخورد. یادم هست که به او گفتم: من شاعرم نه تاجر! پدرم هم اصرار نکرد. به این ترتیب بعد از دوره کارشناسی، به انگلستان رفتم تا زبان بخوانم، البته زبانم خوب بود ولی قرار گرفتن در فضا و گشت و گذار در کشورهای همجوار انگلستان، چیزهای زیادی به من آموخت.

کوثری درباره قریحه شاعری‌اش نیز گفت: من درباره شعر نوشتن اشتباهات زیادی کردم. نه تنها من، بلکه بسیاری از کسانی که هم‌دوره من بودند، مرتکب این اشتباه شدند. ما همه می‌خواستیم با شعر، کار سیاسی کنیم و فکر می‌کردیم وظیفه داریم به این وسیله با نظام حاکم بجنگیم در حالی که شعر باید از درون انسان و انسانیت سرچشمه و نشات بگیرد.

این مترجم در بخش دیگری از سخنانش گفت: وقتی به ایران برگشتم، به راحتی می‌توانستم در شرکت نفت استخدام شوم چون زبان بلد بودم و با معدل ۱۷ فارغ‌التحصیل شده بودم ولی تصمیم خودم را گرفته بودم که ترجمه کنم به همین دلیل، برای مدت کوتاهی به کتابخانه ملی رفتم و دو کتاب را امتحانی ترجمه کردم، بعد هم با آقای آشوری آشنا شدم و در دانشگاه صنعتی، ویراستار شدم و  این کار را تا سال ۵۶ ادامه دادم.

او در توضیح نوع انتخاب‌هایش برای ترجمه گفت: وقتی کارم را به عنوان مترجم شروع کردم، همه کارهای خوب ادبیات جهان را که به فارسی ترجمه شده بود، خوانده بودم. اولین رمانی را هم که از ادبیات آمریکای لاتین خواندم، «انفجار در کلیسای جامع» با ترجمه سروش حبیبی بود. زیاد طول نکشید که ترجمه کتاب‌های این حوزه را آغاز کردم.

کوثری افزود: سال ۶۳ به انتشارات تندر رفتم و آقای رضایی، در آن زمان، سه کتاب «آئورا»، «پوست انداختن» و «گفتگو در کاتدرال» را به من داد و گفت هر کدام را که می‌خواهم ترجمه کنم. من همان شب، «آئورا» را خواندم و نتوانستم بخوابم، فردا با او تماس گرفتم و گفتم این را ترجمه می‌کنم. ولی رضایی گفت دو کتاب دیگر را هم نگه دارم و بخوانم و همین‌ها، مقدمه ترجمه داستان و رمان را در من فراهم کرد، طوری که عاشق فوئنتس شدم و به برادرم که در آمریکا بود، گفتم درباره فوئنتس برای من اطلاعات جمع‌آوری کند. اتفاقاً همان روزها، فوئنتس در دانشگاه برکلین سخنرانی داشت و برادرم بعد از جلسه، موضوع را به او گفت و او هم کتاب «گرینگوی پیر» را برایم امضا کرد و فرستاد. به این ترتیب بود که تصمیم برای ترجمه کتاب‌های آمریکای لاتین جدی‌تر شد و در این حوزه ماندم.

مترجم «پوست انداختن» ادامه داد: من کارهای مترجمان بزرگی مثل محمد قاضی را دیده بودم و متوجه شدم که او از ۱۰ فرهنگ مختلف، کتاب ترجمه کرده است در حالی که اگر فقط از رمان‌ها و کتاب‌های فرانسوی ترجمه کرده بود، ما حالا ۷۰ کتاب از ادبیات فرانسه به صورت ترجمه‌شده در اختیار داشتیم. می‌خواهم بگویم این نوع پراکنده‌کاری را دوست نداشتم و تصمیم گرفتم فقط در حوزه آمریکای لاتین ترجمه کنم. توصیه شاهرخ مسکوب هم به من همین بود که از پراکنده‌کاری پرهیز کنم.

کوثری همچنین درباره کتاب‌هایی که می‌خواند، اظهار کرد: حافظ، سعدی و مولانا سه شاعری هستند که کارهایشان را دوست دارم و همیشه می‌خوانم‌شان. در مقام مترجم هم برای هر کتابی که ترجمه می‌کنم، دست کم سه کتاب باید بخوانم، به اضافه این‌که داستان‌های معاصر خودمان را هم سعی می‌کنم مطالعه کنم. درواقع از ساعت ۵ صبح که بیدار می‌شوم، ۴ ساعت صبح‌ها و ۴ ساعت هم عصرها کار می‌کنم و از ساعت ۸ شب که دیگر خسته می‌شوم، فیلم می‌بینم.

او در ادامه، بخش‌هایی از کتاب‌های ترجمه‌شده‌اش را برای حاضران خواند و مراسم جشن امضا نیز در این نشست برگزار شد.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST