ایران: آغاز فلسفه دوستی برای راستیپژوهی است. کسانی که فلسفه
میورزند، باید در بحثهایشان نزاع عاشقانهای بر سر موضوع داشته باشند. فلسفه با
خوداندیشی شروع میشود. واقعیت این است که با تکرار جملات بزرگان نمیتوان اندیشید. وقتی میتوانیم
بیندیشیم که برای مثال با نقل قول از نیچه (مثلاً کویر میروید) فقط به نیهیلیسم
مدرن و نقد نیچه بسنده نکنیم، بلکه ریشه شرقی نیهیلیسم را نیز دریابیم؛ چراکه ما
خود نوعی از کویراندیشی و نیهیلیسم داریم که از قضا با خشکی سرزمینمان نیز مرتبط
است.
مساله کم آبی جدی است. «کویر» ما، به قول دکتر شریعتی،
فقط بحثی جغرافیایی نیست، بلکه در کشور ما تاریخی طولانی دارد و ما باید در تاریخمان
تأمل کنیم.
مادامی که بتوانیم کویراندیشی و نیهیلیسم شرقی را موضوعی
برای تفکر قرار دهیم، آن زمان، فلسفه شروع میشود.حال این سؤال مطرح میشود که
شرایط امکان طرح پرسش فلسفی در فرهنگ و تمدن ما چگونه است؟ به تعبیری فلسفه مدرن
در ایران کنونی چه وضعیتی دارد؟
واقعیت این است که فلسفه با حیرت و کنجکاوی آغاز میشود
و زمانی که پرسش نباشد، فلسفه هم نیست اما در مورد ما آنچه پرسشبرانگیز میکند
این است که «چرا ما پرسشی نداریم؟»
«نادانی» بخشی از ماجراست و بخش دیگر به ترس و طمع بازمیگردد؛
واقعیت این است که مافیای جهل، طمع و ترس مانع طرح پرسش میشود و ما استادان فلسفه
به طور خاص و دانشگاه به طور عام در این زمینه مسئول هستیم؛ باید بتوانیم بهعنوان
فیلسوف طرح مسأله کنیم؛ اگر بتوانیم در باب مسائلمان همچون «خشکسالی» و «دروغ» بفلسفیم، در مسیر
درستی قرار گرفتهایم.
معتقدم، وضعیت اندیشه در ایران به طور عام و فلسفه به
طور خاص ناگوار است. ما متفکر و فیلسوف بزرگ نداریم و چرایی این امر، خود سؤال مهمی
است.
فلسفه و فضیلت ایرانی به تعبیر نیچه این است که
«راست بگو». متأسفانه ما در ایران کمتر راست میگوییم و کمتر به مسائل اصلی به شکل
راستگویانهای میاندیشیم. امیدوارم در آینده با شجاعت و خطر کردن بتوانیم
راستگویانه و صادقانه به این پرسشها بیندیشیم.