فرهیختگان: یوناس یوناسون در زمره روزنامهنگارانی است که به داستاننویسی
روی آورده و کتابهایش با استقبال میلیونی در جهان روبهرو شده است. سومین رمان
این نویسنده و روزنامهنگار سوئدی بلافاصله پس از انتشار در اروپا در ایران نیز با
نام «قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» با ترجمه ابوالفضل اللهدادی در نشر به
نگار روانه بازار شده و در هفته نخست در فهرست پرفروشهای بازار کتاب ایران قرار
گرفته است. دو رمان قبلی یوناس یوناسون نیز در ایران با ترجمههای مختلف مورد توجه
قرار گرفت. ابوالفضل اللهدادی مترجم سومین رمان یوناسون، فارغالتحصیل رشته زبان
و ادبیات فرانسه از دانشگاه شهید بهشتی است. او از سال ۱۳۸۱ وارد کار مطبوعاتی شده و از آن
زمان تاکنون با نشریات مختلفی همکاری کرده است. او هماکنون نیز بهعنوان مسئول
سرویس بینالملل روزنامه «هفت صبح» مشغول بهکار است. نخستین ترجمه او با عنوان
«ژان ژنه و معماری خلأ» در نشر نی منتشر شد و «برای این لحظه متشکرم» دومین ترجمه اوست
که دیماه ۱۳۹۳ در نشر بهنگار منتشر شد و تاکنون به
چاپهای متعددی رسیده است. با اللهدادی درباره یوناسون به مناسبت ترجمه رمان
«قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» در «فرهیختگان» گفتوگو کردهایم.
شما تجربه روزنامهنگاری در روزنامههای مختلفی را دارید
و هماکنون هم در این حرفه مشغول بهکار هستید. یوناس یوناسون نیز روزنامهنگار
بوده و در این حوزه تجربیات زیادی را پشت سر گذاشته است. میخواهم مصاحبه را
درباره سومین رمان این نویسنده سوئدی از همین زاویه پیش ببریم. به نظر شما «قاتلی که
در آرزوی جایی در بهشت بود» یادآور کدام مولفههای روزنامهنگارانه است؟
اصولاً یوناسون روایتگر خوبی است و در روزنامهنگاری هم
گزارشی که خوب روایت شده باشد، به چشم میآید. در «قاتلی که... » یوناسون انگار
گزارشگری است که گوشهای نشسته و برای ما روند اتفاقات را مخابره میکند. یوناسون
در این کتاب از تجربیات روزنامهنگاریاش هم بهره برده است و به کارکرد روزنامهها
نیز پرداخته و نشان میدهد مطبوعات چطور میتوانند چیزی را که نامطلوب است، مناسب
نشان دهند و برعکس.
طنز و معاصر بودن و بیان دغدغههای انسان امروز از مهمترین
عاملهایی است که آثار او را خواندنی میکند. در رمانی که شما برای نخستین بار از
او ترجمه کردهاید، چه شاخصههایی وجود دارد که خواننده ایرانی را مشتاق به خواندن
آن کند؟
یوناسون در این کتاب نشان میدهد چطور برخی میتوانند
برای رسیدن به ثروت و قدرت به هرکاری دست بزنند و حتی باورهای مذهبی و اجتماعی
مردم را دستاویز اهداف خود قرار دهند. به نظرم خواننده ایرانی هم با مواردی از این
دست، کم روبهرو نبوده است.
در برگرداندن نثر و زبان رمان یوناس یوناسون به فارسی،
درآوردن چه ویژگیهایی اهمیت بیشتری داشت؟ طنز و شوخطبعی و در عین حال ریتم تند اتفاقات
نیاز به لحنی دارد که مخاطب فارسیزبان بهتر بتواند آن را دوست داشته باشد. گمان
میکنید تا چه اندازه به این مساله نزدیک شدهاید؟
اصولاً طنز یوناسون مخصوص به خودش است. یعنی بعید است در
طول خواندن کتابهای او قهقهه بزنید (اگرچه از این موارد هم در رمانهای او دیده میشود)
اما این طنز در همه داستان جریان دارد. سعی کردم به این ویژگی او نزدیک شوم. در
همه کتابهایی که ترجمه کردهام کوشیدهام تا بیشترین حد ممکن به لحن و سبک
نویسنده وفادار باشم. قبل از انتشار هرکدام از کتابهایم بخشهایی از آن را بدون
بیان نام کتاب و نویسنده به تعدادی از دوستانم میدهم بخوانند که از نظر سطح
تحصیلات و سلیقه متفاوت هستند. یکی از همین دوستان درمورد «قاتلی که... » برایم
نوشته بود این نویسنده هرکه هست از کشور سردسیری میآید چون لحن داستان سرد است.
نظراتی از این دست مرا تا حد زیادی مطمئن میکند که در حد توانم توانستهام به لحن
یوناسون نزدیک شوم.
در فهرست نویسندگان پرفروش نام داستاننویسانی دیده میشود
که سابقه روزنامهنگاری دارند. آیا این نسل از روزنامهنگاران هم به مرور مانند کسانی
مثل مارکز و یوسا و همینگوی به داستاننویسان مهم عصر خود تبدیل خواهند شد؟ یا پیش
از هر چیزی پرفروش میمانند؟
کسانی که نام بردید غولهایی بودند که با نوشتههایشان
جریان و تفکری را راه انداختند. اما درمورد نویسندههایی مثل یوناسون فکر نمیکنم
این اتفاق بیفتد و همانطور که گفتید به نظرم در حد همان نویسندههای خوشخوان و پرفروش
باقی بمانند.
در ایران نیز برخـــی از روزنامهنگـــاران از
روزنـــامهنـــگاری به داستاننویسی گرایش پیدا کردهاند و از اتفاق برخی از آنها
موفق هم بودهاند. آیا کار آنها را رصد کردهاید؟
بله. از خود شما «روضه نوح» را خواندهام و نه به دلیل
انجام این مصاحبه که به خاطر علاقهای که به ادبیات جنگ دارم، میگویم دوستش
داشتم. از یاسر نوروزی نیز سالها پیش «نامحرم» را خواندم. از علیرضا غلامی هم
«دیوار» را مطالعه کردهام.
خودتان چنین ایدهای ندارید که به سمت رماننویسی بروید؟
سالهاست داستان کوتاه مینویسم اما هنوز به مرحلهای
نرسیدهام که فکر کنم آنقدر کامل هستند که بخواهم چاپشان کنم. رمان ولی نه! بهنظرم
نوشتن رمان کار سترگی است که به پختگی بسیار و برنامهریزی دقیقی نیاز دارد.
«برای این لحظه متشکرم» نوشته والری تریرویلر و
«آدمهای خوشبخت کتاب میخوانند و قهوه مینوشند» نوشته آنیس مارتن لوگان دو کتاب
پرفروشی است که قبل از رمان یوناس یوناسون آن را ترجمه کردید. میخواهم بپرسم که
بهعنوان یک مترجم معیارتان برای انتخاب کتاب چیست؟
قبل از هرچیز باید خودم داستان را دوست داشته باشم. وقتی
کتابی را بپسندم بعید است کنار بگذارمش. حتی مواردی بوده کتابی را پسندیدهام که
درمورد مجوز گرفتنش تردید داشتهام (مثل همین کتاب یوناسون) اما ترجمهاش کردهام. از طرفی برایم
بسیار مهم است بتوانم از پس لحن اثر و سبک نویسنده بربیایم. البته عوامل دیگری هم بوده. مثلاً
داستان «آدمهای خوشبخت... » بسیار شبیه قصه زندگی یکی از دوستان نزدیکم بود، برای
همین ترجمهاش کردم و جالب است بدانید که بعد از خواندن کتاب، زندگیاش مثل شخصیت
کتاب واقعاً زیرورو شد.
«قاتلی که در آرزوی جایی در بهشت بود» پیشنهاد خودتان
بود یا «بهنگار»؟
همه کتابهایی که از من منتشر شدهاند را خودم انتخاب
کردهام.