کتاب «اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی» نوشتهی دانیل ماریانی، نویسنده معاصر ایتالیایی با ترجمه ویدا عامری، به تازگی از سوی انتشارات «کتاب خورشید» چاپ و منتشر شده است. این رمان موضوعی اجتماعی و ساختاری گزارشگونه دارد و همراه با طنزی خاص به پدیدهی کار داوطلبانه یا کارآموزی مجانی میپردازد و مشکلات جوانان ایتالیایی را بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه تحلیل و شرح میکند.
نشست نقد و بررسی کتاب یادشده سهشنبه هفتم دیماه در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست آنتونیا شرکاء، ابوالفضل حری، حسن محمودی و ویدا عامری حضور داشتند.
آنها که تسلیم تناقضهای جامعه نشدند
در ابتدای نشست نامهای از نویسندهی کتاب «اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی» خطاب به مخاطبان ایرانی اثر از سوی علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهرکتاب، خوانده شد؛ متن نامهی وی به این شرح است: در آغاز از اینکه امکان معرفی کتابم در این رویداد ادبی ارزشمند در کشور زیبای ایران با فرهنگی غنی و سرشار از عطر و احساس، در اختیار من قرار داده شده تشکر میکنم. من هیچگاه خود را یک نویسنده، یک مؤلف یا یک شخصیت ادبی معرفی نمیکنم، بلکه تنها یک شاهد هستم؛ چون باور دارم که هرکس شعر، داستان، مقاله، رمان یا گزارش خبری مینویسد، بهنوعی دیدگاه شخصی خود از جامعه و دنیای اطرافش را بازگو میکند و روایتگر رؤیاها، ترسها، تردیدها، تجربیات، آگاهیها، احساسات و ایدههای خود برای دیگران است.
نوشتن برای من سفری است به سرزمینهای دوردست، به مکانی ناشناخته در درون. هر آنکس که در چنین سفری قدم میگذارد، در پایان سفر دیگر آن انسان پیشین نیست.
بنابراین امروز من نه بهعنوان یک نویسنده که همچون شاهدی از نسلی که در جستجوی چشماندازی برای آینده است، سخن میگویم. من در کشور ایتالیا بزرگشدهام و مانند شما معتقدم که کشور من زیباترین کشور دنیاست. از اینکه در جامعهای رشد کردهام که خدمات فراوانی در زمینهی رفاه، سلامت، آموزشوپرورش و تامین اجتماعی را در اختیار شهروندانش قرار میداد، احساس نیکبختی میکنم؛ جامعهای که به من ارزشهایی مانند جمعگرایی، تلاش، تحقیق و تخصص را آموخت و جامعهای که در آن آزادی بر مبنای عشق بنا نهاده شده است.
متاسفانه گذشت زمان ما را با واقعیتی بسیار متفاوت روبهرو کرد و این ارزشها زیر پا گذاشته شدند. بیکاری روزافزون، فقدان شایستهسالاری، کاستی در خدمات آموزشی و سلامتی، یکساننبودن شهروندان در برابر قانون، عدم رشد اقتصادی، افزایش فاصلهی دولت از ملت از مسائل گریبانگیر جامعه است و امروز عشق، دیگر جاودانی نیست.
به این دلایل من تصمیم به نگارش این اثر (در ستایش سرخوردگی) گرفتم تا شاهدی باشم (حتا گاهی به شکل اعتراضآمیز) بر تجربیات آن دسته از جوانانی که تسلیم تناقضهای جامعه نشدند. من این جوانان را به این دلیل در یک نقش گنجاندم تا نمایانگر آن باشم که مشکلات، خاص این یا آن جوان نیست، بلکه متعلق به یک نسل است.
امروز در بحرانی جهانی و در شرایطی بسیار سخت به سر میبریم. از دیدگاه من مشکل اصلی نه خود بحران بلکه توانایی عبور از آن و دیدن فراتر از بحران است. بحران، از دستدادن امتیازات شخصی نیست، بلکه میتواند فرصتی باشد برای چشمپوشی از سیستمهای قدیمی و شکلدادن به ساختارهایی جدید. این نه به معنای فراموشکردن ارزشهای بنیانی جامعه، بلکه در راستای بهبود آنها و گسترش افقهای نوین است.
از نظر من مشکل کشورم، هرچند که سیاستمداران در راس امور همواره در باب نوآوری سخن میورزند، فقدان بصیرت است. بصیرت به معنای شناختن مقصد است؛ حتا اگر از مسیر آگاهی کامل نداشته باشیم، بصیرت نور افکندن به نقاط تاریکی است که از آنها میهراسیم؛ بصیرت انقلابی بودن است نه سخنپردازی رتوریک؛ بصیرت از یک ایده، یک احساس یا یک درک و شهود برمیآید و نه از یک بانک. هر نسلی، مستقل از ملیتش، باید بتواند حق تغییر جهان به مکانی بهتر را داشته باشد و برای آن مبارزه کند. وظیفهی یک نویسنده تنها زیبانوشتن نیست، بلکه به اشتراک گذاشتن ایدههایش با جامعه است؛ ایدههایی که خود شاهد آنهاست.
آنها
عامری، چگونگی رویارویی با کتاب اعترافات یک جوان سرخورده امروزی را شرح داد، موضوع آن را جذاب خواند و در شرح برخی مولفههای این کتاب اظهار داشت: نویسندهی این اثر چندان شناختهشده نیست؛ او جوانی است که تجربیات کاری خود را در قالب درسهایی طرح کرده است. در واقع بخشهایی از این اثر بر مبنای تجربیات ماریانی در زندگی شخصیاش نوشته شده است؛ او همچنین زندگی اشخاص دیگر را نیز در نظر داشته است؛ از اینروی نویسنده بر این عقیده است که ما روزهای تقویم را سپری نمیکنیم، بلکه درسهایی را از زندگی میآموزیم تا بتوانیم در مسیرهای بعدی از آنها بهره بجوییم. شخصیت داستان ماریانی جوانی سیساله است که تجربیاتی تلخ را از سرگذرانده است؛ او پس از گذراندن مراحل مختلف تحصیل همواره به کارهایی موقت اشتغال داشته است.
وی افزود: شخصیت داستان اعترافات یک جوان سرخورده امروزی در پایان هر فصل از «آنها» سخن میگوید؛ مراد او از بهکارگیری این ضمیر سیاستمداران، برخی افراد مذهبی تاثیرگذار، بانکها، گروههای مذهبی و تمامی کسانی است که به تعهد خود عمل نکردهاند، دیروز را نفی کردهاند، امروز را آسیب زدهاند و فردایی برای جوانها باقی نگذاشتهاند. شخصیت داستان اذعان میدارد که: «آنها» برای ما زمینی را باقی گذاشتهاند که در آن جنگلی موجود نیست و پر از آلودگی و بیماری است. به زعم وی این آلودگیها ذهن جوانان را تخریب کرده است؛ آنها از هیچ جایگاهی برخودار نیستند؛ چراکه همواره افراد سالخورده، پستها و مشاغل را اشغال میکنند و بعد آن را به فرزندان و وابستگان خود واگذار میکنند؛ اینگونه، جوانان تحصیلکرده مدام در پی دریافت مدرک تازه هستند و همواره باید به دنبال آغازی تازه باشند.
عامری ضمن اشاره به آرای نویسنده، نهتنها جوانان ایتالیایی، بلکه همهی جوانان را مخاطبان کتاب یادشده دانست و افزود: نویسنده طی سفرهای متعدد زندگی جوانان را رصد کرده و از اینروی مدعی است که دانشگاههای مختلف و متعدد تنها جوانان بیکار تولید میکنند. او با فرهنگ ایران نیز آشناست؛ از اینروی به ترجمهی فارسی کتاب خود تاکید داشته و میگوید: اگر بنا بر این است که این اثر به زبانهای دیگر ترجمه شود، مطلوب است این امر از ایران آغاز شود؛ کشوری که مشترکات فراوانی با ایتالیا دارد. نسل جوان ایرانی سرمایههای انسانی و میراث جهانی هستند.
هویت و نامهای خاموش
شرکا در ابتدای سخنان خود بر ویژگیهای ترجمه تاکید کرد و در شرح برخی ویژگیهای کتاب محل نقد گفت: این اثر در قالبهای متعارف و شناختهشدهی ادبیات کلاسیک یا آنچه در گسترهی ادبیات امروز ایتالیا مطرح است قرار ندارد. نویسندهی آن بسیار جوان است و زبانی بسیار ساده را برگزیده است. این اثر بسیار ملموس است و حتا میتواند برای دانشجویان و جوانانی که علاقهمند سفر یا مهاجرت به ایتالیا هستند، راهنمایی مفید باشد. جالب توجه است که نامهای خاص (افراد و اماکن) در این کتاب طرح نشدهاند؛ حال آنکه میتوان وضعیتها و موقعیتها را به خوبی درک کرد. از اینروی میتوان دریافت یک اثر ادبی بهواسطهی نامها هویت نمییابد، بلکه بهواسطهی توانایی نویسنده در انتقال تجربیات زیسته این امر محقق میشود.
وی ضمن اشاره به برخی یادداشتها دربارهی کتاب اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی برخی ویژگیهای ترجمه را برشمرد و تصریح کرد: در این اثر اصطلاحات بسیاری دربارهی بازار کار و اشتغال درج شده است؛ لزوما مطابق بسیاری از آنها در زبان فارسی وجود ندارد. مترجم به خوبی معادلهایی برای ایندست واژهها یافته است؛ آنها در بیان مفاهیم بسیار رسا هستند؛ حال آنکه مترجم بر بهکارگیری واژگان فارسی مشابه آنها اصرار نداشته است؛ مثلا «رزومه» به «شرح حال شغلی» ترجمه شده است. گویا مترجم اصرار نداشته است مخاطب با خواندن این اثر فضای ایران را تصور کند؛ حال آنکه ما با خواندن آن در پی کشف مشابهتها بر میآییم.
شرکا بر شدت رویکردهای سیاسی نویسنده تاکید کرد و افزود: کتاب ماریانی در سال ۲۰۱۱ نوشته شده است. در آن هیچ نامی از برلوسکونی آورده نشده است؛ اما نقش تاثیرگذار وی و آسیبهایی که بر جامعهی ایتالیا وارد کرد به خوبی در اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی بازتاب دارد. نویسنده ضمن تاکید بر مولفههایی چون اهمیت روابط بر ضوابط، رواج چاپلوسی و مواردی از ایندست وضعیت آن مقطع را تشریح کرده است. در ادبیات ایتالیایی (به ویژه دوران معاصر) تمایل بر بازنمایی اضمحلال وجود دارد. در آثار گینزبورگ و نویسندگان همنسل وی نوعی کلبیمسلکی و تلخی آکنده به طنز دیده میشود که از سنتهای رایج و ذات نویسندهی ایتالیایی بر میآید. اینقبیل مولفهها در اعترافات یک جوان سرخورده امروزی نیز وجود دارد. از اینروی برخی وضعیتهای تشریحشده در این اثر برای من ملموس نیست و به نظر اغراقآمیز میآید.
وی در انتهای سخنان خود همت نشر خورشید در نشر آثار متعدد ایتالیایی را ارج نهاد.
آغاز یک اعتراف
حری سخنان خود را با شرح ویژگیهای داستانی در رمان اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی آغاز کرد اظهار داشت: به زعم من مهمترین ویژگی این اثر گذار از امر واقع به امر داستانی است. به نظر میرسد رمان محل نقد نوعی خویشتننگاری داستانی است که البته جذابیتهای بسیار دارد؛ باید دریافت بازنمایی وقایع روزمره چگونه میتواند جذابیت ایجاد کند. وقتی عنوان اثر و طرح جلد آن را از نظر بگذرانیم در مییابیم واژهی «اعترافات» درشتتر از دیگر واژگان درج شده است. واژهی «جوان» به رنگ سفید است. همچنین در روی جلد جوانی با یک کیف تصویر شده است که سه پا دارد و در حال حرکت است. نیمهی بالای تصویر در تاریکی است. جنسیت فرد نیز کاملا مشخص نیست؛ چراکه گویا نویسنده بر یک موجود دوجنسی تاکید داشته است. فرانچسکو بیانکی یک موجود داستانی است که نمیتوان رد و نشان دقیقی از او در عالم واقع یافت؛ او موجودی ساخته و پرداختهی داستان است که البته ریشه در واقعیت دارد.
وی افزود: بر روی جلد دو رنگ در تضاد با یکدیگر قرار دارند؛ در مرکز تصمیمگیری سرخوردگی وجود دارد و با تیره نمایان شده است؛ از دیگرسو قوای جسمانی عامل حرکت است که با رنگ دیگر نمایش داده میشود. باید در نظر داشت که در فصول مختلف این اثر بر حرکت تاکید شده است؛ اما نتیجه چیزی جز سرخوردگی نیست. بر اساس مجموعهی عوامل یادشده (که پیرامتن خوانده میشود) رمان پیش از آنکه اثری مستند باشد، جنبهی داستانی دارد. نبود نمونههای مشابه در ادبیات ما خلاء محسوب میشود؛ به گمان من وقت آن رسیده است که از ادبیات آپارتمانی فاصله بگیریم. ژانری از ایندست در ادبیات داستانی معاصر ما وجود ندارد؛ نویسندگان حرف دل خود را در زبانی داستانی بیان نمیکنند. موفقیت و فروش بالای اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی از اینروست که ریشه در واقعیت دارد؛ حال آنکه واقعیت محض در نظر آورده نشده است. همهی ما در شرایطی مشابه آنچه در این اثر تصویر شده است قرار داشتهایم؛ اما آن را میخوانیم؛ دریافت چرایی این امر حائز اهمیت است. هنر نویسنده تبدیل امر واقع به امر داستانی است.
حری در بیان دیگر مولفههای اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی تصریح کرد: همهی فصول این اثر با رویکردی کنایهوار و آیرونیک با ستایش آغاز میشوند؛ اما با سرخوردگی پایان مییابند. هریک از فصلها یک ساختار دارند؛ موضوعی که در نظر آورده شده در قالبی داستانی طرح میشود. یکی از ویژگیهایی که امر واقع را به امر داستانی بدل کرده، ساختارمندبودن است. امر واقع همواره در زندگی روزمره وجود دارد؛ اما چندان ساختارمند نیست؛ به تعبیر ارسطو وقتی ساختار با امر واقع در میآمیزد جنبهی داستانی مییابد. این رویکرد قطعا از پیش طراحی شده است. جالب توجه است که فصل آغازین اثر در ستایش شناخت است؛ فصل دوم در ستایش رویاپردازی نام دارد؛ نویسنده بین شناخت و رویاپردازی و عقل و احساس رابطهای برقرار کرده است. حال آنکه هر فصل با رویکردی آیرونیک به شکست میانجامد.
وی در ادامه بر اهمیت ژانر اعترافنامهنویسی نزد نویسندگان غربی اشاره کرد و افزود: نمونههای متعددی از ایندست در ادبیات غربی یافت میشود؛ اعترافات آگوستین، روسو و چون آنها از آنجملهاند. به نظر میرسد از این حیث مقدمهی فصل اول رمان اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی دریچهای مطلوب برای ورود به دنیای داستان است؛ «من فرانچسکو بیانکی هستم، سیساله و فارغالتحصیل دانشگاه. به سه زبان در حدی که منظورم را برسانم آشنا هستم. نه اشتباه نکنید. این شروع بیان سوابق شغلی من نیست، بلکه آغاز یک اعتراف است.». او در بخشی دیگر میگوید: «قبل از اینکه به طور کامل امید خود را از دست بدهم خواستم تا آخرین نفسم را بکشم»؛ جالب توجه است که آخرین نفس او نوشتن است؛ از اینروی میتوان این اثر را در دستهی متافیکشن نیز جای داد؛ چراکه در اینجا اعتراف در قالب نوعی متن مکتوب طرح شده است. «این کتاب را مینویسم، هرچند نثر آن روزنامهنگارانه نیست، چون عیب من این است که دروغ نمیگویم. پرفروش هم نخواهد بود، چون رمان نخواهد بود. دفتر خاطرات هم نیست... این کتاب علمی هم نیست، چون تحقیقات علمی جدی در آن دیده نمیشود. بالاخره کتاب مذهبی و عرفانی هم نیست، زیرا هرگز دوست نداشتهام سخنوری کنم»
حری تاکید: اما من بر عقیدهام که اثر محل نقد در تمام دستههای یادشده جای میگیرد؛ حال آنکه به دنیای داستانی ورود یافته و از اینروی جذاب است. او در بخش دیگر مقدمه میافزاید: «حالا خشم مرا گوش دهید»؛ یعنی این اعتراف نوعی خشم است. جالب توجه است که خشم با ستایش ارتباطی ندارد؛ اگر شخصیت یا نویسنده از خشم میگوید چگونه آن را «در ستایش...» نام مینهد. این رویکرد به نوعی تناقض ایجاد کرده است که در داستان نیز دیده میشود. به نظر میرسد مطلوب است در ادبیات فارسی از ژانر داستانی به ژانر شخصی گذر کنیم؛ هیچ منبعی مناسبتر از خود نویسنده نیست؛ او باید بتواند امر واقع را به امر داستانی بدل کند.
وی در انتها برخی ویژگیهای دیگر اثر محل نقد را به اجمال برشمرد.
دنیای نویسنده و حضور مخاطب
محمودی در ابتدای سخنان خود بر اهمیت ادبیات ایتالیایی تاکید کرد و از علاقهی شخصی خود به ایتالو کالوینو گفت و تصریح کرد: در رویارویی با فصول ابتدایی کتاب اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی تصور کردم نویسنده ترفندی را بهکار برده است چون آنچه کالوینو در آغاز «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» صورت میدهد؛ به تبع این وضعیت، کاری ساختارمند را انتظار داشتم. اما آنچنانکه گفته شد چنین اتفاقی صورت نمییابد؛ این اثر داستانی ندارد؛ گزارشهایی در کنار آمارها آن را به انجام میرسانند. اما پس از خواندن داستان و فاصلهگرفتن از آن تصور کردم شخصیتی داستانی در ذهن من شکل گرفته است. به نظر میرسد نویسنده با توضیح یک امر روزمره و عادی تاثیری داستانی بر ذهن مخاطب میگذارد؛ بنابراین دریافتم اگر در پی خواندن یک اثر دنیایی برای مخاطب خلق شود، نویسنده موفق بوده است.
وی ضمن خواندن مقدمهی مترجم افزود: به نظر میرسد تصویری که به مدد شیوهی گزارشی اثر از شخصیت در ذهن مخاطب صورت مییابد با لحن حاکم بر ترجمه مطابقت ندارد. لحنی که مترجم میسازد در معرفی نویسنده تاثیر بسیار دارد. به نظر میرسد نویسنده قدری لحن طنزآمیز دارد که در محتوا و داستان دیده میشود؛ حال آنکه این ویژگی در ترجمه نمود چندانی ندارد؛ در صورت تحقق این امر، امر داستانی بیشتر از سوی مخاطب درک میشود.
محمودی به شرح حال نویسنده اشاره کرد و در قیاس آن با داستان تصریح کرد: در شرح حال نویسنده او را فردی موفق مییابیم؛ از اینروی به نظر میرسد این اثر شرح حال او نیست؛ گویا در پی گزارش وضعیت فردی است که در آموختن دروس مربوط به کار خود ناتوان است؛ این وضعیت در قالب طنز بیان شده است. آنچنانکه گفته شد نویسنده خود در پی ترجمهی اثرش به زبانهای دیگر بوده است؛ این رویکرد با توجه به وضعیت چاپ و نشر در ایران و سختگیریهایی که در پذیرش آثار ایرانی از سوی ناشران صورت میگیرد، در خور توجه است؛ علاوه بر این باید در نظر آورد که دانیل ماریانی تنها سیوپنج سال دارد و به کار بازاریابی مشغول است؛ او خود تاکید میکند که حرفهاش نویسندگی نیست.
وی ادامه داد: شاید بتوان رمان اعترافات یک جوان سرخوردهی امروزی را در دستهی آثار مستندنگار جای داد. با استناد به درج آمار و ارقام در متن میتوان آن را گزارشی خواند که در چند فصل ارائه شده است. با در نظر آوردن آمار فروش کتاب میتوان دریافت بسیاری از آثار پرفروش به نویسندگانی تعلق دارد که پیشتر روزنامهنگار بودهاند. در ایران نیز روزنامهنگارانی در پی داستاننویسی هستند؛ حال آنکه غالب ایشان راه را نادرست میروند؛ آنها میخواهند مثل هدایت بنویسند؛ اما اگر تجربیات خود در روزنامهنگاری را به کار گیرند حتما آثار موفقی تولید خواهد شد. از دیگر ویژگیهای کتاب لحن اعتراضی آن است. این لحن در کنار طنز جاری در متن ساختاری خاص را آن میدهد. از اینروی بسیاری از ویژگیهای متون کلاسیک در این اثر یافت نمیشود؛ برای تحلیل آن باید پرسشی طرح شود مبنی بر اینکه چگونه متنی گزارشگونه به اثری جذاب تبدیل شده است.