ایران: حسن گل محمدی (فریاد) ماه گذشته «مجموعه اشعار» خود را
در ۷۰۲ صفحه توسط انتشارات کومش
منتشرکرد و کتاب «دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید؟» را نیز سال گذشته توسط
انتشارات بوتیمار به بازار فرستادحسن گل محمدی متولد ۱۳۲۹ دماوند است و سال ۱۳۵۳ از دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته مهندسی مکانیک فوق
لیسانس گرفت و پس از آن تحصیلات و مطالعات خود را در زمینه مدیریت، زبان و
ادبیات فارسی ادامه داد و موفق به گذراندن دوره عالی مدیریت شد. این شاعر، نویسنده
و پژوهشگر سالها عضو هیأت امنا و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران بوده و سالها به
تدریس، تحقیق و تألیف مشغول بوده است و در کارنامهاش تألیف حدود چهل عنوان کتاب
در زمینههای علمی و صنعتی، شعر، داستان و رمان، تحقیق و پژوهش دارد. «نیما چه میگوید»،
«من و خیابان یانگ» (داستانهای غربت) و «قصهها و افسانههای
مردم و سرزمین کانادا»، «فتحعلی شاه و قضاوت تاریخ» و... از جمله این آثار است. وی
هم اکنون کتاب «تراژدی اجتماعی» و رمان «نسل سرگردان» و «امیرکبیر و قاآنی» و...
را در دست آمادهسازی و چاپ دارد.
آقای گلمحمدی اخیراً مجموعه اشعارتان منتشر شده است.
بخشی از این کتاب به شعر سنتی بویژه غزل اختصاص دارد و بخش دیگر به شعر نیمایی و آزاد.
قالب اصلی که شما در سرودن شعر استفاده میکنید چیست و در این باره چه نظری دارید؟
در رابطه با انواع شعر موجود در این مجموعه لازم است
توضیح دهم توجه به مطالعات گسترده و پیگیریهایی که در متون نظم و نثر فارسی داشتم
شروع کارم در سرودن توجه عمیق به شعر سنتی بود که بیشتر قالبهای شعری غزل، قطعه و
دوبیتی را میپسندیدم، ولی هنگامی که مدت ۱۰ سال پژوهشهای عمیق درباره زندگی و شعر نیما و شاملو انجام
دادم به این نتیجه رسیدم که قالب نیمایی و شاملویی ظرفیت، گستردگی و دامنه نفوذ
بیشتری برای بیان عقاید و اندیشههای من دارد بنا بر این از آن به بعد تمرکزم را
روی سرودن شعر نو و سپید گذاشتم.
با توجه به گستردگی مطالعاتی شما چه ارتباطی با شاعران و
نویسندگان ایرانی نسل گذشته و نسل امروز دارید؟ آیا فعالیتهای ادبی داخل و خارج
کشور را تعقیب میکنید؟
ما در دوران معاصر بویژه پس از انقلاب مشروطیت که جهت،
روش و دیدگاه شعرا و نویسندگان با گذشته تفاوتی ژرف پیدا کرد و آنها پیشگام بسیاری
از حرکتهای اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی شدهاند اگر بخواهیم نظر اجمالی به شعر
معاصر داشته باشیم میبینیم شعرای بسیاری در ادبیات ما حضور پیدا کردهاند، ولی چون
تعهد و رسالتی برای خود قائل نبودند خیلی زود فراموش شدهاند. اما هیچگاه حافظه
تاریخی و اجتماعی جامعه ما نمیتواند شعرای شاخص معاصر نظیر عارف، عشقی، فرخی
یزدی، بهار، نیما، شاملو، اخوان، فروغ و سیمین را فراموش کند. هرگاه دیوان فرخی
یزدی را باز کنیم فریاد آزادیخواهی او در دوران مشروطیت و رژیم پهلوی را میشنویم
و زمانی که شعری از شاملو میخوانیم
میبینیم ستایش عشق، انسان، آزادی و عدالت را در سرتا سر
سرودههایش جلوهگری میکند.
اگر در زمانی نه چندان دور نسل ما به خواندن اشعار و
چکامههای متعهدانه نیما، شاملو و اخوان دل سپرده بود امروز هم میتواند به شعرهای
پر از ایهام و اشاره شاعرانی همچون شمس لنگرودی، سیدعلی صالحی و... را از یاد ببرد. حتی در این زمان
ما نباید چشمان خود را به روی ادبیات مهاجرت ببندیم. در میان مهاجران ایرانی، در
سرتا سر جهان شاعران و نویسندگانی نظیر رضا قاسمی با رمان «ارکستر شبانه چوبها» و
شهرام رحیمیان با رمان «دکتر نون...» و ساسان قهرمان نویسنده رمان «گسل» و هدی
نعمتی با مجموعه اشعارش و دهها اهل قلم دیگر ظهور کردهاند که خوب کار میکنند
و آتش فروزان فرهنگ و ادبیات فارسی را در نقاط مختلف جهان شعلهور نگه میدارند.
نظر شما درباره ادبیات و شعر جهان چیست و درباره شعر پست
مدرن چگونه فکر میکنید؟
ادبیات و شعر جهان با آنچه که ما در داخل میشناسیم
تفاوتهای فاحشی پیدا کرده است. امروز ادبیات و بویژه شعر ارزش و امکانی بیش از
نویسنده و شاعر پیدا کرده است. ما هنوز شعرهای خوب را با نشانی شاعران شناخته شده
تشخیص میدهیم ولی شعر و کلام خوب و تأثیرگذار دلیل ندارد که شاعر و سراینده معروف
داشته باشد به همین دلیل است که در جایزه نوبل ادبیات ناگهان معجزه رخ میدهد و آن
جایزه به شاعر و خوانندهای مثل بابدیلن تعلق میگیرد که همه او را از روی ترانههایی
همچون «دمیدن در باد» یا «کوبیدن بر در بهشت» میشناسند. یعنی شعر و کلام او از خودش
نفوذ و تأثیرگذاری بیشتری دارد.
امروزه بسیاری از تفکرات و اندیشههای فلسفی و اجتماعی و
حتی سیاسی از طریق نگارش رمانهای جدید به خوانندگان انتقال پیدا میکند و حتی
فلسفه و علوم زیر سایه ادبیات به حیات خود ادامه میدهند. در اروپا، امریکا و
کانادا جلسات متعددی در جهت تعامل فکری بین اهل قلم و خوانندگان برگزار میشود و نقدهای
شفاهی و حضوری سنگینی اتفاق میافتد. ما کجا میتوانیم چنین جلساتی داشته باشیم؟
امروز در ادبیات و شعر امریکای لاتین، آفریقا و حتی چین و ژاپن و هند شاعران و
نویسندگانی ظهور کردهاند که آثار آنها مخاطبان فراوانی در سرتاسر جهان پیدا
کرده است. اگر ما میبینیم در خارج ازکشور مردم به مطالعه علاقه بیشتری نشان میدهند
و در مترو و اتوبوس کتاب میخوانند علت آن است که علاقهمندان و بویژه جوانان در
رمانها و اشعار خود اندیشهها و سبک زندگی و فرهنگ خودشان را مشاهده میکنند. به
همین علت جامعه به کتابخوانی علاقهمند میشود. شما در کدام یک از آثار گذشتگان یا
هم نسل ما میتوانید چنین سوژههایی در ادبیات پیدا کنید.
درباره پست مدرنیسم در ادبیات جهان چه نظری دارید؟
بحث پست مدرن که شما مطرح کردید تنها در ادبیات و شعر
نیست که تجلی پیدا کرده، در بسیاری از دستاوردهای فرهنگی، هنری و اجتماعی و شئونات
زندگی غربی این فرآیند تأثیرگذار نمود دارد. جوانان نسلهای جدیدتر امریکایی و اروپایی
دیگر به ادبیات حتی مدرن هم قانع نیستند، آنها همواره در پی کارهای جدید و پستمدرن
که هیچ حتی فرا پستمدرن هستند، چون بسیاری از تفکرات و خواستههای فرازندگی را در
آنها میبینید. شعر پست مدرن امروز یکی از بخشهای تفکیکناپذیر شعر جوامع
پیشرفته است، حتی ترانهها و آهنگهای روز با دیدگاههای پست مدرن میتواند نسلهای
جدید را به خود جذب کند. بهطور کلی ادبیات جهانی دائماً در حال پوستاندازی و نو
شدن است. شعر هم همینگونه است، اگر شعر دارای رسالت و روند نوع شدن باشد تاریخ
مصرف پیدا نمیکند وگر نه خیلی زود به فراموشی سپرده میشود. حال با این وضعیت ما
در داخل کشور هنوز بهدنبال جدل و درگیری در رابطه با شعر نو و سنتی هستیم و استادان
و بزرگان ادب ما بهجای آنکه صفشکن و در پی از بین بردن این تفاوتها و فاصلههای
عظیم ما با ادبیات جهان باشند دنبال مچگیری و بحثهای نو و کهنه هستند؛ مثلاً پس
از ۶۰ سال از مرگ نیما مچ او را بگیرند که
چرا تاریخ سرایش زیر شعرش را عوض کرده است و از فلان و بهمان تقلید انجام داده
است. پس ببینید در این بحر تفکر ما کجاییم و آنها کجا.
بحث شفیعی را مطرح کردید. کتاب «دکتر شفیعی کدکنی چه میگوید»
چندی پیش به قلم شما منتشر شد که در آن دیدگاههای دکتر شفیعی درباره نیما و شاملو
را مورد توجه قرار دادهاید.
در روزگار ما دیگر سکوت علامت رضا نیست. من دیدم دکتر
شفیعی درباره دو اسطوره بزرگ شعر معاصر ما حرفهایی میزند که نه در حد شأن و
اعتبار ایشان است و نه درست و منطقی! بنا بر این در حد بضاعت خود تشخیص دادم که
استاد شفیعی را از یک تفکر یکجانبه نگر و تا اندازهای هم غیر علمی نسبت به این شاعران
بزرگ و نگرش جانبدارانه نسبت به استاد خودش دکتر ناتل خانلری و بویژه بهکارگیری
کلمات و واژگانی دور از انتظار درباره شاملو که حتی دشمنان شاملو هم از بیان آن
احتراز میکنند هشدار دهم. من تمامی تلاشم در این کتاب سخن گفتن به طور مستقیم با
استاد گرامی دکتر شفیعی است، چون اگر شاگردی استادش را دوست داشته باشد باید او را
از دامگه ذهنی و فکری که بر اثر تلقین عدهای فرصتطلب پیرامونش درست شده نجات
دهد. من اینکار را وظیفه خود تشخیص دادم و آن کتاب را نوشتم.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید و چه میکنید؟
در حال حاضر سخت مشغول بررسی و نقد کرونولوژیک اشعار
هوشنگ ابتهاج (سایه) هستم که امیدوارم بتوانم ریشه و بنیاد ذهنی سایه را که منجربه
سرودن اشعارش شده و میشود با نقد علمی و آکادمیک پیدا کنم و ایشان و شعرشان را آنگونه
که هست به نسلهای آینده معرفی کنم، نه آنکه بیهوده بگویم او حافظ ثانیاست. حرف و
سخنی که از پشتوانه درست تحقیقی و تطبیقی برخوردار نیست و مخاطبان را دچار شبهه میکند.