کد مطلب: ۹۴۷۲
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵

کارکرد رمان، طرح مسأله است

سایر محمدی

ایران: «زمستان فصل مردن نیست» جدیدترین رمان فرشته نوبخت روایت دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های یک روزنامه‌نگار است با مقوله مرگ و از منظری دیگر تقابل زنان آسیب‌دیده اجتماع در برابر زنانی است که در حاشیه امنیت کامل اقتصادی روزگارشان سپری می‌شود. این رمان اخیراً توسط انتشارات کوله‌پشتی منتشر شده است. فرشته نوبخت متولد ۱۳۵۴ تهران است و فارغ‌التحصیل دانشگاه علوم پزشکی. وی به عنوان داور چند جایزه معتبر ادبی شناخت نسبتاً خوبی از آثار تولیدی در حوزه ادبیات داستانی دارد و روزنامه‌نگاری است که در هشتمین دوره جایزه نقد ادبی مؤسسه خانه کتاب جایزه نقد برتر را از آن خود کرد و در کارنامه‌اش مجموعه داستان «مرغ عشق‌های همسایه» و «کلاغ» را دارد و رمان «سیب‌ترش» و «از همان راهی که آمدی برگرد»!
فرشته نوبخت هم اکنون رمان «کمی مایل به سرخ» را در دست چاپ دارد.

خانم نوبخت آیا در بین نویسندگان و روزنامه‌نگاران کسی را به عنوان الگوی زندگی و حرفه‌ات در نظر داشتی؟
همیشه دوست داشتم جای خانم سیمین دانشور باشم. برای من همیشه ایشان به عنوان اسطوره زندگی‌ام مطرح بودند.  سووشون ایشان را در سال‌های نوجوانی خوانده بودم و شیفته‌اش شدم. این رمان را نه یک بار و دو بار بلکه چندین بار خواندم. بعد از خانم دانشور خانم غزاله علیزاده را دوست داشتم وقتی با آثارش آشنا شدم و آثار او را خواندم. این‌ها افرادی بودند که خیلی دوست داشتم در بزرگسالی جایگاهی نزدیک به جایگاه آنها پیدا کنم. اتفاقاً هیچ وقت این فرصت و موقعیت را پیدا نکردم که با خانم دانشور ملاقات کنم و به ایشان نزدیک شوم. خانم علیزاده هم که خیلی زود از میان ما رفت و...
رمان «از همان راهی که آمدی برگرد» به لحاظ فرم، مضمون و شیوه روایت با رمان اول شما «سیب ترش» خیلی متفاوت است. «زمستان فصل مردن نیست» چه تفاوت‌هایی با رمان‌های قبلی شما دارد؟ و در رمان «کمی مایل به سرخ" چه کرده‌اید؟
من خیلی دوست ندارم خودم را تکرار کنم. تمام تلاشم بر این است که شیوه‌های متفاوتی را در داستان‌سرایی تجربه کنم. کارهای تجربی را دوست دارم. یعنی عطش تجربه‌گرایی دارم مثلاً «سیب ترش» در مقایسه با «از همان راهی...» و این دو در مقایسه با «زمستان فصل مردن نیست» کارهایی متفاوتند و هیچ شباهتی به هم از لحاظ سوژه، روایت‌پردازی، شخصیت‌سازی و... ندارند و رمان «کمی مایل به سرخ» به کلی با همه رمان‌هایی که تا به حال نوشته‌ام فرق دارد؛ در هر یک از این رمان‌ها سعی کردم فضای متفاوت و تازه‌ای را تجربه کنم و شیوه جدیدی به کار بگیرم. در رمان «از همان راهی...» سبک کار و موضوع داستان خیلی اجتماعی است. در رمان «زمستان فصل مردن نیست» بیشتر به سمت مستندنگاری متمایل شدم. یعنی خیلی از رویدادها و اتفاقات واقعی است و با جسارت به ژورنالیسم نزدیک شدم. در «سیب‌ترش» سعی کردم قصه بگویم. در رمان «کمی مایل به سرخ» هم به قصه‌گویی و روایت‌پردازی نزدیک شدم. ضمن اینکه تلاش دارم زبان و نثر خودم را داشته باشم، نمی‌خواهم شبیه هیچ نویسنده‌ای باشم و از روی دست کسی دیگر بنویسم. در یک کلام می‌خواهم خودم باشم. در فرم و شیوه قصه‌گویی سعی کرده‌ام متفاوت باشم. اگرچه از یک چیز ترس داشتم و آن هم این بود که ممکن است مخاطبانم را از دست بدهم. الان پس از چاپ پنج شش کتاب متوجه شدم که مخاطبان هم کار تکراری را دوست ندارند و از تجربه‌های متفاوت استقبال می‌کنند.
در رمان «سیب ترش» معضلات بچه‌های پرورشگاهی را مطرح کردید و در همین رمان «زمستان...» از زنان آسیب‌دیده جامعه نوشتید که به لحاظ موقعیت اجتماعی ووضعیت زندگی و معیشت در تقابل با زنانی که در حاشیه امنیت کامل اقتصادی قرار دارند. هدف از طرح معضلات زنان در رمان چیست؟ آیا در رمان قصد دادن راهکار دارید؟
من اصلاً معتقد نیستم که باید رمان راهکار بدهد. فکر می‌کنم ادبیات اصلاً چنین کارکردی ندارد. ادبیات ذهن ما را درگیر مسائل و معضلات می‌کند، ادبیات پرسش ایجاد می‌کند. این مسائل و پرسش‌ها ممکن است اجتماعی یا فلسفی باشد. حتی ممکن است مسائل سیاسی باشد. همه اینها برای من مهم است. من در «سیب‌ترش» بخشی از مسائل سیاسی را مطرح کردم یا برخی از مسائل دانشجویان دهه هفتاد را مطرح کردم. در رمان «از همان راهی که آمدی برگرد» مسائلی مربوط به دختران پرورشگاهی را مطرح کردم که پس از وارد شدن به اجتماع چه سرنوشتی پیدا می‌کنند. فقط آنها درگیری‌های ذهنی من بوده با سلسله مسائل جامعه. شاید طرح پرسش یکی از کارکردهای ادبیات باشد که هست ولی پاسخ پرسش‌های اجتماع نیست. من هرگز خودم را در آن جایگاهی نمی‌بینم که بخواهم به مردم یک جامعه راهکار برون رفت از مشکلات فرهنگی و اجتماعی بدهم.
آیا مطالعات موردی درباره زنان آسیب‌دیده می‌تواند منبع مناسبی برای نوشتن یک رمان جدی اجتماعی باشد؟ شما برای نوشتن از زندگی این افراد چه شناختی از این زنان داشتید و چگونه؟
قبل از نوشتن رمان خیلی درباره این قشر از زنان مطالعه می‌کردم. درباره آنها خیلی فکر می‌کردم. خیلی تلاش کردم که به آنها نزدیک شوم. البته نزدیک شدن به آنها خیلی سخت بود. این سوژه بشدت ذهنم را درگیر کرده بود. نزدیک شدن به این افراد آسیب‌دیده به این آسانی نیست. بویژه وقتی می‌بینند که زنی با شکل و شمایلی متفاوت به دنبال نزدیک شدن به آنهاست، مقاومت می‌کنند. این موارد را هم سعی کردم در رمان نشان بدهم. این تقابل را به این صورت که آنها به ما اعتماد نمی‌کنند روایت کردم. تمام مدت در این فکر بودم که از چه راهی می‌شود به آنها نزدیک شد. فرمی که برای این اثر انتخاب کردم به شکلی واقع‌گرایانه بود و نوعی مستندنگاری است. یعنی می‌خواستم به ادبیات متن خدشه‌ای وارد نشود و آن را به قصه نزدیک کنم. در نهایت آنچه می‌تواند یک اثر ادبی را نجات دهد، قصه محور بودن آن است. من معتقدم قصه‌گویی خیلی کمک می‌کند تا با مخاطبان بیشتری ارتباط برقرار کنیم. من با این نیت به سراغ این سوژه‌ها می‌روم که جامعه را از بی‌تفاوتی نسبت به فجایع و اتفاقات پیرامون دربیاورم. ما امروز نسبت به دردها و مشکلات همشهری، همسایه و همنوع خود بی‌تفاوت شده‌ایم.
جلو چشم ما در شهر زورگیری می‌کنند و بی‌خیال از کنارش می‌گذریم، یکی در سطل زباله دنبال غذا می‌گردد ما بی‌تفاوت نگاه می‌کنیم... به نظرم ادبیات می‌تواند انسان‌ها را نسبت به هم مهربان‌تر کند و برای وجدان خفته ما زنگ بیدار باش بزند. با وجود آنکه ادبیات پاسخ مسائل بغرنج جامعه می‌تواند باشد اما می‌تواند تلنگری باشد و ما را به فکر وادارد. می‌تواند ضد خشونت باشد. ترویج مهربانی و دوستی و صلح باشد. می‌تواند روح انسان‌ها را تعالی ببخشد. ادبیات صرفاً برای سرگرمی نیست. شاید سرگرمی و لذت یک وجه از رویکرد به ادبیات باشد ولی همه آن چیزی نیست که از ادبیات انتظار داریم. همین قدر که میزان مطالعه در جامعه ما پایین آمده، تأثیرش را در گسترش فساد و گسترش خشونت، عدم همدلی و دیگر معضلات اجتماعی می‌بینیم. جامعه اهل کتاب این قدر درگیر مشکلات و معضلات نیست. قصه نجات‌دهنده است؛ با ادبیات با قصه، جامعه از بدی‌ها نجات پیدا می‌کند.
در همین رمان «زمستان فصل مردن نیست» داستان روزنامه‌نگاری را مطرح می‌کنید که با چالش‌های متعددی روبه‌رو است. برای نوشتن این رمان چقدر از حرفه روزنامه‌نگاری خود بهره گرفته‌اید؟
به هر حال تجربه دوران روزنامه‌نگاری خیلی به کارم آمد. مدت‌ها با روزنامه‌های مختلف همکاری داشتم و در این دوران شیوه نوشتن، مخاطب‌شناسی، ارتباط با اقشار مختلف جامعه و کنده شدن از فضای خانه و دانشگاه و ورود به عرصه اجتماع تجربه‌های گرانقیمتی بود که در داستان‌نویسی به کمک من آمد. داستان‌نویسی به شکلی تجربه زیسته انسان است. طبیعی است که در این رمان از تجربه‌هایم حداکثر استفاده را کردم. البته در همه رمان‌هایم تکه‌هایی از وجود خودم را جا گذاشتم و در این آثار بخش‌هایی از شخصیت خودم متجلی است. یعنی در همه رمان‌هایم به صورتی حضور دارم اما نمی‌خواهم بگویم ما به ازای کدام شخصیت‌ام.
بسیاری از نویسندگان و شاعران مطرح جهان از مارکز و پازگرفته تا فالاچی و دیگران همه در مقاطعی از زندگی روزنامه‌نگار بودند. از طرفی می‌گویند روزنامه‌نگاری اهل قلم را دچار روزمرگی می‌کند. ارزیابی شما در این حوزه چه بود؟
داستان به من کمک کرده که از روزمرگی فاصله بگیرم. یعنی وقتی همه وقت و انرژی‌ات را صرف کار روزنامه‌نگاری می‌کنید شاید دچار آن روزمرگی هم بشوید اما همه این نویسندگان و شاعران مشهور جهان که نام بردید در مقاطعی از زندگی به حرفه روزنامه‌نگاری روی آوردند و پس از آن صرفاً به داستان یا شعر پرداختند.
اتفاقاً اگر وقت خود را طوری تنظیم کنید که بموقع کار روزنامه‌نگاری کنید و بموقع داستان بنویسید یا شعر بگویید ادبیات شما را از روزمرگی نجات می‌دهد.
ضمن اینکه روزنامه‌نگاری خیلی کمک می‌کند به امر نوشتن. توانایی شما را در نوشتن داستان افزایش می‌دهد و داستان هم قوه تخیل شما را می‌سازد چون مدام با اطلاعات و حوادث و اخبار تازه سر و کار دارید. با داستان‌های کوتاه و خرده روایت‌ها سر و کار دارید. مجموعه این مسائل مواد خامی هستند که یک نویسنده می‌تواند از آنها در نوشتن داستان بهره ببرد. اتفاقاً این دو حرفه در تضاد با هم نیستند بلکه همپوشانی دارند و به کمک هم می‌آیند. من البته خودم را بیشتر نویسنده می‌دانم تا روزنامه‌نگار!

 

کلید واژه ها: فرشته نوبخت -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST