کد مطلب: ۹۵۲
تاریخ انتشار: یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰

گلی‌ ترقی، قصه‌ گفتن و سحر‌انگیزی کلمات

آیدین فرنگی: «کلمه‌ها مرا مسحور می‌کنند. کلمه‌ها یادم می‌مانند. کلمه‌ها همیشه برایم رنگ و بو داشته‌اند. کلمه‌ها سطحی نیستند؛ بُعد دارند. من به زبان علاقه دارم؛ چه به زبان فارسی که در آن می‌نویسم و چه به زبان‌های دیگر.» گلی ترقی، نویسنده‌ی نام‌آشنای ایرانی، جمله‌های بالا را در بیان نسبتش با زبان گفت و افزود: «مثلا شنبه را می‌دیدم. از شنبه بدم می‌آمد؛ از روزی که بعد از آن باید به مدرسه برویم. شنبه زشت بود و بی‌ریخت و طوبی ‌خانمی هم بود که از او خاطره‌ی بدی داشتم؛ طوبی‌ خانم دراز بود و بدقیافه. پس شنبه شبیه طوبی ‌خانم بود. هرچه به روزهای آخر هفته نزدیکتر می‌شدیم، روزها خوشگل‌تر می‌شد، چاق‌تر و بامزه‌تر. همیشه کلمه‌ها را این‌طور دیده‌ام.»

 گلی ترقی، حسن میرعابدینی، فرشته نوبخت و شهلا زرلکی سخنرانان نشست هفتگی مرکز فرهنگی شهرکتاب بودند. نشست، هم به بررسی آثار گلی ترقی اختصاص داشت و هم به معرفی کتاب «خلسه‌ی خاطرات». خلسه‌ی خاطرات را شهلا زرلکی در نقد و بررسی آثار داستانی ترقی نوشته است.

 ترقی با اشاره به تجربه‌ی چهل ساله‌اش در دنیای نوشتن، گفت: «در طول این چهار دهه، خودم و کارم تغییر بسیاری کرده‌ایم. نثرم هم عوض شده و به پختگی رسیده است. حالا جزئیات خاطرات از ذهنم بیرون رفته‌اند و اگر بخواهم قصه‌ای بنویسم، خاطره در آن جایی نخواهد داشت. دری که رو به گذشته به رویم باز بود اکنون بسته شده است. گذشته برایم تمام شده و چیزهای تازه‌ای برایم مطرح است. رمان آخرم، «اتفاق»، که امیدوارم اجازه‌ی چاپ بگیرد، ۳۰۰ صفحه قصه و داستان است که خاطره در آن نقشی ندارد. نوشته‌های خودم همیشه برای خودم عجیب بودند؛ اینکه از کجا می‌آیند و چطور نوشته می‌شوند. خاطرات دلایل خودشان را داشتند، اما الان، قصه‌گویی، شخصیت‌ها، آدم‌ها و فضا برایم اهمیت دارد. درست است که این چیزها جایی بالاخره به من وصل می‌شود، فکر می‌کنم از این به بعد با دنیای دیگران سر و کار خواهم داشت و این برایم جذابیت زیادی دارد.»

 ترقی با اشاره به روند نویسندگی و علاقه‌اش به قصه تصریح کرد: «هر کس از کودکی در زمینه‌ای استعداد دارد. من هوش و گوش ادبی داشتم، اما گوش موسیقی و هوش ریاضی نداشتم. در انشاء‌نویسی از همه جلوتر بودم. می‌خواستم نویسنده بشوم، ردخور هم نداشت. الان که نگاه می‌کنم می‌بینم نثر «من هم چه گوارا هستم» نثر ضعیفی است. آن موقع زبانی که امروز در اختیار دارم را در دست نداشتم. من قبل از انقلاب به آمریکا رفتم و در آنجا به تحصیل پرداختم. من از بچگی خیلی حراف بودم و همیشه قصه‌گویی می‌کردم. سر میز صبحانه شروع به تعریف خوابی می‌کردم که دیده بودم و کلی هم چاخان‌پاخان می‌بافتم و این کار آنقدر طول می‌کشید که برای ترک کردن خانه و رفتن به مدرسه از همه عقب می‌ماندم. برای من، همه چیز قصه بود و تا امروز عشق به قصه گفتن در من زنده مانده است. برای من همه چیز قصه است، زندگی هم قصه است. قصه‌ی خوب، قصه‌ی بد، قصه‌ی شیرین؛ همه جایش رنگ دارد، عطر دارد، شکل دارد. فقط آدم‌ها نیستند که رنگ و شکل و بو دارند. همه‌ی اشیاء چنین هستند. وقتی ده یازده ساله بودم، انشائی بیست صفحه‌ای نوشته بودم درباره‌ی یک جفت کفش. کفش‌ها را گوشه‌ی اتاق نگاه کردم، دیدم اینها کفش نیستند! دهان‌شان باز بود! فکر اینکه کفش به پای چه کسی رفته و کجاها را گشته و چه احساسی دارد و... مرا با خود برد. همیشه با اشیاء رابطه‌ی بهتری داشته‌ام تا با آدم‌ها. وقتی با فروغ فرخ‌زاد آشنا شدم، قصه‌ای برایش تعریف کردم. او گفت این را بنویس. گفتم بلد نیستم، اگر بنویسم آبروریزی می‌شود. باز گفت بنویس. بالاخره داستانی به اسم «میعاد» را نوشتم. خود فروغ و شعرهایش روی من تاثیر زیادی داشته است. او در زبان و نگاه به اشیاء بسیار پیش رفته است. فروغ کلمات سنگین را به زیبایی در شعرش می‌آورد و ترکیب کلمه‌های سنگین را کنار کلمه‌های شاعرانه با مهارت می‌چیند. من این کار را همیشه دوست داشته‌ام. کلمه‌ها و حروف کلمه‌ها برایم صدایی دارد که مثل نت‌های موسیقی است. وقتی دارم می‌نویسم انگار یک کمپوزیسیون را شکل می‌دهم. وقتی جمله‌ای می‌نویسم می‌گویم این جمله باید با فلان حرف به آخر برسد. البته اینها حسی و غریزی است. من بازیگوشی را دوست دارم؛ طنز را هم همینطور. نثری که در آن شعر و طنز باشد را هم می‌پسندم. در به‌ کار گرفتن کلمه‌ها خودم را محدود به کلمه‌های فارسی نمی‌کنم. می‌گذارم واژه‌های عربی هم بیایند. این واژه‌ها می‌توانند کمک کنند تا زبان قشنگی داشته باشیم. «من هم چه گوارا هستم»، از نظر نثر کار ضعیفی است. نثرم در «خواب زمستانی» خیلی بهتر شده. در پاریس از نظر دستوری خیلی چیزها را بلد نبودم. آقایان مناف‌زاده و آشوری چیزهای زیادی به من آموختند؛ چون مرتب ایرادهایم را از این دو می‌پرسیدم. مسکوب هم نثر قشنگی دارد، هرچند کارش به زیبایی کار آشوری نیست. به هر حال من کنار یاد گرفتن زبان، دنبال حس‌های خودم می‌رفتم.»

 «خواندن آثار ادبی خارجی هم بسیار تاثیرگذار بوده است. نویسنده‌ی محبوب من از نظر زبان ناباکوف است.» ترقی با بیان جلمه‌ی فوق به بحث جنسیت در زبان پرداخت و خاطرنشان کرد: «چیزی که در زبان فارسی دست مرا می‌بندد، نبود ضمیر مؤنث ومذکر است. در برخی زبان‌های اروپایی حتی لازم نیست ضمیر خاصی به کار ببرید؛ چرا که از خود فعل یا صفت می‌شود به مؤنث یا مذکر بودن آن پی برد. زبان فارسی فاقد چنین امکانی است و انجام بازی‌های مربوط به این ویژگی زبانی را سخت می‌کند. از طرف دیگر، در زبان‌های اروپایی مثلا چند کلمه را می‌شود به هم چسباند. ناباکوف چهار یا پنج کلمه را به هم وصل می‌کند. انجام این کار هم در فارسی میسر نیست، اما فارسی امکانات دیگری دارد. من کلنجار رفتن با فارسی را دوست دارم. من با زبان کنار آمده‌ام و با هم رفیق شده‌ایم.»

 ترقی درباره‌ی مساله‌ی غربت در آثارش چنین گفت: «مساله‌ی غربت همیشه در آثار من بوده؛ هرچند به شدت قبل نیست. درست است که من سی سال است در فرانسه زندگی می‌کنم، از بیخ و بن ایرانی‌ام. خارجْ لعاب نازکی است روی ایرانی بودنم. اینجا من در اقیانوس زبان وارد می‌شوم. در حال نوشتن رمانی هستم به اسم «بازگشت». اولین حس شخصیت زن این رمان وقتی برمی‌گردد به ایران شبیه حس من است. او می‌شنود که کسی می‌گوید: «اَه! مرده‌شور فرنگ رو ببرن. امشب می‌ریم خونه‌ی رفقا و ولو می‌شیم.» این کلمه‌ی «ولو» برای من خیلی جالب و مهم بود. ولو را نمی‌شود به زبان دیگری ترجمه کرد. «دراز شوم» یا «لم بدهم» نیست. این ولو شدن رفتاری ایرانی و شرقی است. پشت این کلمه یک فرهنگ خوابیده. در ولو شدن، جوری فراغت وجود دارد، جوری دررفتن از زمان، فراموش کردن مرگ برای لحظه‌ای. ولو شدن، نشستن در جایی است که فقط نشستن نیست. یا مثلا «آه کشیدن». فرانسوی‌ها هیچ وقت مثل ما آه نمی‌کشند. آنها برای آه کشیدن حتما باید غصه یا دلیل مشخصی داشته باشند. آهی که ما در ایران می‌کشیم بیشتر آه عرفانی است؛ هرچند ممکن است هیچ آشنایی با عرفان نداشته باشیم. غرغرهای ایرانی هم با غرهای غربی فرق دارد. فرد غربی می‌تواند علت غرزدنش را توضیح بدهد، اما غرغر ایرانی فقط غر است و لازم نیست منطقی داشته باشد. همه‌ی اینها مواردی است که مرا جذب ایران می‌کند.»

نویسنده‌ی داستان‌های خاطره‌ای

 «شاید یکی از دلایل توفیق داستان‌های خانم ترقی این است که تصویری درونی و هنرمندانه از وضعیتِ ایرانیِ امروز و وضعیت انسانی که از زمان بوف‌ِ کور در برزخ دو دنیا باقی مانده ارائه می‌کند.» حسن میرعابدینی، منتقد و پژوهشگر در زمینه‌ی ادبیات داستانی ایران پس از تصریح بر نکته‌ی بالا افزود: «داستان‌های ترقی با وجود انتقادی که به اشرافیت روزگار خودش دارد، داستان‌هایی عرفانی است. این داستان‌ها خاطره نیستند؛ خاطره‌هایی نیستند که روایت می‌شوند؛ بلکه داستان‌هایی خاطره‌ای هستند. یعنی خاطره‌هایی نیستند که مثل آثار جمالزاده، پاینده و رسول پرویزی روایت شوند. نویسنده اگر می‌خواهد سبک ادبی به وجود بیاورد، نمی‌تواند در خاطره‌گویی بماند. سبک در فاصله گرفتن از واقعیت امکان زایش دارد. راوی داستان‌های گلی ترقی خانم ترقی نیست؛ یک نویسنده‌ی ذهنی است که دارد نقش نویسنده را ایفا می‌کند. از همین رو می‌بینیم وی پشت نقاب شخصیت‌ها پنهان می‌شود. نویسنده بخشی از واقعیت را می‌گیرد و روی این بخش کار می‌کند. در واقع مبداء نویسنده بخشی از واقعیت است اما به این واقعیت طبق تخیل خودش یا طبق آنچه از صناعت داستان‌نویسی می‌داند شکل می‌دهد. آنچه داستان را تبدیل به اثری هنری می‌کند، بیان واقعیتی از زندگی نیست؛ بلکه کاری است که نویسنده روی داستان انجام می‌دهد و ارزش‌افزوده‌ای را بر بخشی از واقعیت که انتخاب کرده اضافه می‌کند.»

 میرعابدینی در تشریح ویژگی‌های داستان‌ها ترقی گفت: «وی چندان به تجربه‌گری عناصر داستان اعتقاد ندارد و داستان‌هایش را معمولا در چارچوب معیارهای شناخته‌شده‌ی داستان‌های رئالیستی می‌نویسد؛ داستان‌هایی که موضوع مهمی دارند، از طرح و پیرنگ حساب‌شده‌ای برخوردار هستند و شخصیت‌پردازی در آنها با دقت انجام می‌شود. یک گرایش دیگر، گرایشی است منبعث از ادبیات جدید آمریکا؛ گرایشی که از آن به عنوان ادبیات مینی‌مالیستی یاد می‌کنیم. ویژگی عمده‌ی این ادبیات اختصار محسوب می‌شود و نیز جزءنگاری در زبان. در این داستان‌ها نویسنده سعی می‌کند تا حد امکان صدای خودش را از صحنه‌ی داستانی حذف کند و از طریق وصف جز‌ء‌نگارانه یا مینیمالی راهی بگشاید به درون شخصیت‌های‌ داستان‌. برخی داستان‌های خانم ترقی دارای این ویژگی است، اما او تعمدی در اینکه صدای نویسنده را از داستانش حذف کند ندارد. یکی دیگر از انواع داستان‌نویسی ما، داستان‌نویسی همینگوی‌ای و کاروری یا ریشه‌ی مهم‌ترش داستان‌نویسی چخوفی است. ضمن اینکه چیزهایی از این دنیاها هم در آثار خانم ترقی دیده می‌شود، داستان‌های ایشان در این نوع قرار نمی‌گیرد. به واقع می‌شود گفت وی مثل هر نویسنده‌ی خلاق دیگر، داستان خودش را می‌نویسد. داستان کوتاه فرم و ژانر ادبی مدرنی است که مثل رمان، مدام در حال تغییر و تحول و دگرگونی و شدن و دگردیسی است. تعریفی که ما از داستان کوتاه داریم، با آمدن هر نویسنده‌ی خلاق و مهمی و تغییر تاکیدهای او روی عناصری از داستان، دچار دگرگونی می‌شود. در داستان‌های ترقی، ضمن استفاده از جزء‌نگاری، تجلی به شکل موجز دیده نمی‌شود؛ بلکه تجلی غالبا حین سفر برای شخصیت‌های داستان پیش می‌آید. سفر، چه بیرونی و چه ذهنی، در آثار ترقی جایگاه مهمی دارد. وقتی این سفرها انجام می‌شود، آن نقطه‌ی تجلی یا نقطه‌ی آگاه شدن، مثل یک کشف و شهود در پشت زندگی روزمره دیده می‌شود.»

 «داستان‌های خانم ترقی را به دو مرحله می‌توان تقسیم کرد.» پژوهشگر ادبیات داستان ایران پس طرح دیدگاه بالا تاکید کرد: «داستان‌های اولیه که به نوعی از آنها می‌شود با نام داستان اندیشه یاد کرد، داستان‌هایی است مربوط به دانش نویسنده از فلسفه‌ی یونگ، روان‌شناسی یونگ، صور نوعی و ازلی و ماجراهایی که برای شخصیت‌ها رخ می‌دهد. آنچه در این داستان‌ها می‌گذرد، وجه امروزین شده‌ی یک سری مسائل آرکیتایپیک است. دو کتاب «خواب زمستانی» و «من هم چه گوارا هستم»، نمونه‌ی مشخص این داستان‌هاست. آدم‌ها می‌دانند که زندگی‌ای که دارند، زندگی قابل تحملی نیست. زندگی‌شان را دوست ندارند، اما چنان فلج شده‌اند که از قدرت یا شهامت درافتادن با این زندگی نیز برخوردار نیستند. اینها یک سری روابط محدود و قبیله‌ای دارند و انگار در دوران پیشامدرن زندگی می‌کنند. بعد یک دوره سکوت را در کار خانم ترقی داریم؛ سکوتی که در «درخت گلابی» از آن صحبت می‌شود و مبین نوعی عرفان شرقِ دوری، تأمل و مراقبه‌ی نویسنده است. در مرحله‌ی دوم قهرمان‌های خانم ترقی با تغییری که در زندگی خودش به وجود می‌آید، انگار تحرکی پیدا کرده‌اند. در این دوره آدم‌ها می‌خواهند سفری را آغاز کنند و جهان‌های بزرگتر را بشناسند و از حصار روابط قبیله‌ای بیرون بیایند و رفتارهای خلاقانه‌ داشته باشند. او زبانی بازیگوش و شیطان دارد و خودش هم از این شیطنت برخوردار است. خانم ترقی اعتقادی به مفاهیم و مسائل اجتماعی ندارد، ولی جلوه‌هایی از مدرنیته‌ی ما را به نمایش گذاشته است.»

نوستالژی و اعتراف

 فرشته نوبخت، داستان‌نویس و منتقد نیز گفت: «گلی ترقی پیش از اینکه نویسنده باشد، زن است و پیش از اینکه زن باشد، انسان است. به کارنامه‌ی او که نگاه می‌کنیم، صرف نظر از مواجه شدن با پرونده‌ای پر و پیمان، به دو واقعیت در شکل نوشتارش برمی‌خوریم: ۱. نوستالژی و علاقه و توجه او به گذشته و مخصوصا کودکی. ۲. اعتراف‌نویسی. که ایندو بی‌ارتباط با یکدیگر نیستند. از سوی دیگر، با بررسیِ تاریخ انتشار آثار و جایگاه زمانی آنها، به واقعیتی دیگر در روند نوشتاری وی برمی‌خوریم: وقفه‌های طولانی میان نوشتن: یعنی نوشتن‌ها و نانوشتن‌ها. این پرکاری و کم‌کاری در روند نوشتار هر نویسنده‌ای بیش و کم وجود دارد. چه نویسنده‌ای باشد که به زعم خانم زرلکی به‌ سان لاک‌پشتی در حاشیه‌ی تاریخ حرکت کند و چه نویسنده‌ای باشد که مانند خرگوشی گوی سبقت را از دیگران برباید. اما شاید اگر این وقفه‌های میان نوشتن‌ها، تا به این حد طولانی نبود، چندان به چشم نمی‌آمد. این‌ها، یعنی نوستالژی و از خودنویسی، نوشتن‌ها و وقفه‌های طولانی میان نوشتن‌، واقعیت‌هایی‌ست که کشف آن در کارنامه‌ی گلی ترقی کار دشواری نیست. به تعبیری، پررنگ هستند و مدام تکرار ‌شده‌اند. ولی چرا پرداختن به این چند نکته‌ی مطرح شده در خلسه‌ی خاطرات، اهمیت پیدا می‌کند؟ به این دلیل ساده و بسیار با اهمیت که شهلا زرلکی با اعتراف به فاصله و شکاف نسلی خود با گلی ترقی، با اعتراف به این مسأله که بیشتر از آنکه داعیه‌ی نقد داشته باشد، شائبه‌ی تحلیل و بررسی دارد و می‌خواهد با هوشمندی و ظرافتِ یک زنِ نویسنده‌ی منتقد، تا یک منتقد، به بررسی آثار گلی ترقی بپردازد.»

 نوبخت افزود: «عجیب نیست که گاهی تفاوتِ نسلی هم نمی‌تواند مانعی باشد برای درک و لمس نوستالژی داستان‌ها و نزدیک شدن به شخصیت‌ها و لمس و درک زمان آنها. توجه نویسنده و منتقد جوانی مثل شهلا زرلکی و زاویه‌ی تحلیل‌هایشان از آثار گلی ترقی هم موید همین مطلب است. یعنی شکاف نسلی نمی‌تواند مانعی باشد برای برقراری ارتباط با داستان‌ها. اینجاست که می‌گوئیم داستان‌ها تاریخ مصرف ندارند، به رغم آنکه نوستالژیک هستند و بر پایه‌ی خاطرات شخصی نویسنده روایت شده‌اند. نکته‌ی بسیار مهم دیگر اینجاست که بعد از خواندن داستان‌ها و حتی با خواندن چندباره‌ی آنها حس می‌کنیم چیز تازه‌ای را کشف کرده‌ایم. زیرا کلمات داستان‌ها کم‌کم و به تدریج گوشت و پوست می‌شوند و جایی از وجود ما را اشغال می‌کنند.»

ترقی و دغدغه‌هایش

 شهلا زرکلی، نویسنده‌ی کتاب خلسه‌ی خاطرات با بیان روند آشنایی خود با آثار ترقی در مورد فصل‌بندی‌ کتابش گفت: «کسانی به من ایراد می‌گیرند که چرا هر فصل را به یکی از کتاب‌های نویسنده اختصاص نداده‌ام. علاقه‌ی من به تقسیم‌بندی موضوعی است؛ چون معتقدم هر نویسنده‌ای یک سری درون‌مایه‌ها و موضوعات اساسی دارد که دغدغه‌های اصلی ذهن وی به حساب می‌آیند. از همین رو دوست دارم روی این موضوعات تاکید کنم و کتابم نیز از این الگو تبعیت کرده است. یکی از دغدغه‌های خانم ترقی مساله‌ی مرگ و گذشت زمان است که در فصل «دلهره‌ی نیستی» به آن پرداخته‌ام. بخش دیگر به زن اختصاص دارد. مقوله‌ی مهم دیگر موضوع نانوشتن است که در فصل «یبوست نویسندگی» در مورد آن سخن گفته‌ام. البته خانم ترقی با نامی که برای این فصل در نظر گرفته شده موافق نیستند و معتقدند واژه‌ای دیگر باید برای این مقوله به کار می‌رفت. مساله‌ی زبان نیز موضوع دیگری است که در آثار گلی ترقی بررسی شده است. در ساختار کتاب کوشیده‌ام بر اساس ویژگی‌های نقد خلاق حرکت کنم؛ چراکه همیشه جدی بودن و پس‌زننده بودن و تخصصی بودن نقدهای ادبی را با دید انتقادی نگریسته‌ام. به نظر من باید بتوانیم مخاطب ادبیات را با حوزه‌ی نقد ادبی نیز آشتی بدهیم و برای رسیدن به این هدف باید به الگوهایی جدید در نقد برسیم.»

گلی ترقی سال ۱۳۱۸ به دنیا آمده و تاکنون کتاب‌های زیر از وی به چاپ رسیده است:

ـ من هم چه گوارا هستم؛ چاپ اول: ۱۳۴۸، چاپ چهارم: ۱۳۸۷

ـ خواب زمستانی؛ چاپ اول: ۱۳۵۱، چاپ هفتم: ۱۳۸۸

ـ خاطره‌های پراکنده؛ چاپ اول: ۱۳۷۱، چاپ هفتم: ۱۳۸۹

ـ دو دنیا؛ چاپ اول: ۱۳۸۱، چاپ ششم: ۱۳۸۹

ـ جایی دیگر؛ چاپ اول: ۱۳۷۹، چاپ ششم: ۱۳۸۹

ـ بانوی بزرگ هستی؛ چاپ اول: ۱۳۸۶، چاپ دوم: ۱۳۸۷

ـ دریا پری، کاکل زری؛ ۱۳۷۸

 

 کتاب خلسه‌ی خاطرات، نقد و بررسی آثار گلی ترقی، نوشته‌ی شهلا زرلکی را نشر نیلوفر در ۱۳۶ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و به قیمت ۳۵۰۰ تومان منتشر کرده است.

کلید واژه ها: گلی ترقی -
0/700
send to friend
نظرات 1
  • 1
    0
    پاسخ به این نظر
    صادقی یکشنبه 21 شهریور 1395
    با سلام کتاب دو دنیای ایشان را تازه تمام کردم. نویسندۀ خوب و شخصیت قابل احترامی هستند. از شما به علت درج این گزارش تشکر می کنم. پایدار باشید.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST