فرهیحتگان: جهان به عصر تازهای وارد شده است. عصر پس از
روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیسجمهوری جدید ایالات متحده آمریکا که با دستورات،
طرحها و ایدههایش نهتنها آمریکا بلکه جهان را دچار سردرگمی عجیبی کرده است.
ترامپ از زمانی که به کارزار انتخاباتی وارد شد با طرحهایی
چون کشیدن دیوار در مرز آمریکا با مکزیک و وعده برای تغییر قوانین مهاجرتی به
ایالات متحده سر و صداهای فراوانی به راه انداخته بود. ایدههایی که با ورود او به
کاخ سفید و با فرمانهای اجراییاش در حال گرفتن رنگ واقعیت به خود است. ترامپ عملاً
از رویکردی سخن میگوید که آمریکا را تنها برای آمریکاییان میخواهد و معتقد است
که تنها ملت آمریکایی حق بهرهبرداری از ثروتهای این کشور را دارد. اگر از این
نکته بگذریم که اساساً آمریکا کشوری است که بر پایه مهاجران شکل گرفته و پذیرش
فرهنگها، قومها و مذاهب گوناگون بارها و بارها بهعنوان ارزش اساسی این کشور
مطرح شده، تاکنون برخی از کارشناسان نوعی ناسیونالیسم افراطی در اندیشههای ترامپ
را مطرح کردهاند. اندیشهای که اکنون در کشورهای اروپایی نیز از طرف برخی احزاب
دنبال میشود و میتواند دنیای امروز را به عصری تازه وارد کند. بهعنوان مثال
مارین لوپن، نامزد راستگرای افراطی انتخابات ریاستجمهوری فرانسه از ایجاد دیوار
در اطراف مرزهای این کشور برای مبارزه با افراطگرایی اسلامی حمایت کرده و اکنون
در بریتانیا قدرت در دست بخشی از حزب محافظهکار است که در حال اجرایی کردن جدایی
بریتانیا از اتحادیه اروپا یا همان برگزیت هستند.
به نظر میرسد با این اوصاف جهان در حالگذار از عصر
جهانی شدن و بازگشت به ایده دولت - ملتهاست. اتفاقی که شاید بتوان با بحث پیرامون
انواع ناسیونالیسم آن را بهتر فهم کرد.
ناسیونالیسم چیست؟
در برخی از فرهنگهای علوم سیاسی «ناسیونالیسم» را تبدیلکننده
فداکاری در راه ملت به اصول یا برنامهها دانستهاند. به این ترتیب، ناسیونالیسم
نسبت به میهنپرستی صرف که میتواند فداکاری نسبت به کشور یا ملت خود فارغ از
هرگونه پروژهای برای اقدام سیاسی باشد بعد متفاوتی دارد.
تمایز قائل شدن میان ناسیونالیسمهای خاص که به مفهوم یک
رهیافت عمومی نسبت به سیاست نیستند و اصل جهانی ناسیونالیسم بسیار اهمیت دارد.
اغلب «ناسیونالیستها» برنامهای برای ملت خاص خود دارند؛ اما لزوماً در مورد
اهمیت ملت در جای دیگر نظری ندارند. به همین لحاظ است که ناسیونالیسم را یک بطری
ایدئولوژیک خالی دارای قدرت و شکل، اما بدون محتوای خاص توصیف کردهاند. به این
شکل «ناسیونالیسم حزب کنگره در هند قبل از استقلال قادر بود چهرههای گوناگونی چون
«جواهرلعل نهرونوگرا» و معتقد به طراحی ملی، «گریشنامئون» مارکسیست و «امک گاندی»
مرتاض هندی ضدصنعتی را در بر بگیرد.»
ویژگی عمومی اصول جهانی ناسیونالیسم، تاکید بر برتری
هویت ملی بر دعاوی مبتنیبر طبقه، مذهب یا بشریت بهطور کلی است. یک گرایش از
ناسیونالیسم را میتوان «ناسیونالیسم رمانتیک» خواند. این گرایش بهویژه به واکنشهای
آلمان به جهانگرایی و خردگرایی روشنگری مربوط میشود. در این دیدگاه مردم را میتوان
از روی عوامل زبانی، فرهنگی و تاریخی که آنها را به سرزمین خاص مقید میکند، شناخت
تا از روی ظرفیتهای کلی بشری آنها.
به این ترتیب به گفته ژ. چی. هردر - نظریهپرداز برجسته
ناسیونالیسم رمانتیک - «درباره روحیه اصلی گروهی خاص از مردم»، معانی و ارزشهایی
که به تشکیل جوامع و تهیه قالب برای اقدام انسانی میپردازند، محلی هستند و نه
جهانی.
بعد اقتصادی این نوع ناسیونالیسم اعتقاد به این نکته است
که مالکیت و کنترل منابع مهم باید قطعاً توسط خود ملت صورت بگیرد. کاربرد سیاسی آن
اصل خودگردانی است که حیات سیاسی را براساس دولت - ملت یعنی موجودیت مستقل تحت
سلطه یک ملت واحد استوار میسازد. یکی از امتیازات دولت - ملتها آن است که اقتدار
آنها بهعنوان تجسم طبیعی هویت و اراده شهروندان، پایگاه محکمی برای حکومت مشروع
به وجود میآورد. امتیاز دیگر آن، همانگونه که «رابر فراست» شاعر آمریکایی گفته
آن است که «حصارهای خوب، همسایههای خوب ایجاد نمیکند»؛ مردمی که از نظر اقتصادی
و فرهنگی در داخل مرزهای خود امن هستند میتوانند با یکدیگر منصفانه و دوستانه
مذاکره کنند. بیفایدگی این اندیشه ناسیونالیسم آن است که با واقعیت تطبیق نمیکند.
جمعیتهای جهان در سرزمینهای روشن و شفاف ملی توزیع نشدهاند و همیشه اقلیتهایی
هستند که حضور آنها در دولت ملی مشکل و بالقوه مخرب است. حتی نقل و انتقالهای
جمعیتی عظیم و دردناک میان کشورها، چون یونان و ترکیه پیش از جنگ جهانی اول و
اخراج آلمانیها از لهستان پس از جنگ جهانی دوم به ندرت مشکل را بهبود بخشیده است.
چیستی هدف موردنظر ناسیونالیسمهای خاص میتواند به نحو
قابل ملاحظهای گوناگون باشد. در موارد کلاسیک در آلمان و ایتالیای قرن ۱۹، محور پروژه
ناسیونالیستی استقرار وحدت سیاسی و استقلال بود. اما ناسیونالیستها نیز میتوانند
در پی یک هویت فرهنگی باشند؛ ناسیونالیستها همچنین ممکن است درپی گسترش قلمرو یا
حفظ منافع اتباع خارجی از سرزمین خود باشند. به همین نحو ممکن است مساله حفظ
خودمختاری فرهنگی یا سیاسی در میان باشد.
تنوعات ناسیونالیسم تا حد زیادی ناشی از رشته وسیع و
نامحدود اصطلاح «ملت» است. کلمه ملت ریشه در تولد دارد. این سؤال که چه چیزی ویژگیهای
مشترک ملیت را میسازد و بنابراین معیار مشخصکننده عضویت در یک ملت چیست، پاسخهای
پراکنده و سردرگم کنندهای دارد.
مساله دیگر این است که معیار باید به تولد مربوط باشد،
چون انسان میتواند ملیت را کسب کند. اما به هر ترتیب ملیت مدرن شامل بخشهای
گوناگونی از هویتهای قومی و زبانی، یک آگاهی عمومی از تجربه تاریخی مشترک، فرهنگ،
اسطورهشناسی و مذهب مشترک میشود.
عبارت «عصر ناسیونالیسم» غالب اوقات در رابطه با اروپای
پس از ناپلئون و جنبشهایی که در وحدت آلمان و ایتالیا به اوج رسید، به کار رفته
است. اهمیت ویژه این دوره آن بود که پارادایمها و رهیافتهای موثری در درک ملیت
ایجاد کرد. قرن بیستم را نیز میتوان بهعنوان عصر ناسیونالیسم توصیف کرد و در
واقع برخی از جلوه نماییهای ملیت در میان ۱۰۰ ملت اتحاد شوروی پس از
سقوط آن در ۱۹۹۱ را پوچ بودن ناسیونالیسم توصیف کردهاند.
روزگار ما
«تئوری جهان وطنی اگر جایگاهی داشته باشد به معنای
اقتصادی و سیاسی آن است و نه فرهنگی و هویتی، چون هیچ فردی بدون هویت و تاریخ و
تعلقات فرهنگیاش وجود ندارد.» این جمله را موسی غنینژاد در نشست «ایران
همین جاست که ایستادهایم» درباره نوع نگاه به ناسیونالیسم مطرح کرد. مسالهای که
متاسفانه اکنون نزد سیاستمداران به یک بازیچه تبدیل شده است. امروز تئوری
ناسیونالیسم به اشتباه وارد حوزههای متعددی شده که سیر ملتسازی و ناسیونالیسم
تقلبی سبب میشود کشوری که مردمانش ریشههای آن را دارند اما در جای دیگری به دنیا
آمدهاند، مجبور به دوری از هویت و ملیت خود شوند. داستان عجیب ناسیونالیسم که
امروز بهشدت دستمایه سیاستمداران و از مفهوم خود به کلی دور شده است.