کد مطلب: ۹۵۹
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰

کلافِ سردرگمِ انشاء در مدارس ایران

آیدین فرنگی:: چرا باید ساعتی از برنامه‌ی هفتگی مدرسه‌ها را به انشا اختصاص داد؟ بی‌اعتنایی به این درس چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد و وضعیت انشا‌نویسی در مدارس ایران چگونه است؟ اینها پرسش‌هایی بود که کوشیدیم پاسخ‌شان را از زبان مدیرمسؤول و سردبیر فصلنامه‌ی تخصصی «انشا و نویسندگی»، سیدحسین محمدی حسین‌نژاد بشنویم. وی که سال‌ها در مقام معلمی انشا‌ تجربه اندوخته، به عنوان یکی از دست‌اندکاران «انجمن معلمان انشا» در تدوین چندین کتاب آموزش نویسندگی به دانش‌‌آموزان ایرانی نیز نقشی کلیدی داشته است. محمدی حسین‌نژاد معتقد است اگر انشا را از برنامه‌ی درسی مدارس ایران حذف کنیم، اتفاق ناخوشایندی نخواهد افتاد؛ چرا که نحوه‌ی رفتار با این درس در نظام آموزشی ما، سبب شده زنگ انشا در ردیف «برنامه‌های درسیِ پوچ» قرار بگیرد.

..................................................................................

 به‌عنوان اولین پرسش به این مقوله بپردازیم که اصلا چرا باید درسی به نام انشا در برنامه‌ی درسی مدرسه‌ها وجود داشته باشد؟

 پس اجازه بدهید گفت‌وگو را از جهت دیگری شروع کنیم و بگوییم اگر درس انشا در برنامه‌ی درسی مدارس ما نبود، چه اتفاقی می‌افتاد؟ با وضعیتی که الان داریم، اگر درس انشا نبود، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد؛ چون عنوان این درس هست، ولی محتوای خاصی که مراحل آموزش آن را دربربگیرد و دانش‌آموز و معلم بدانند تا آخر سال در سر این کلاس قرار است چه اتفاق‌های بیفتد، نیست. متخصصان برنامه‌ریزی درسی اسم این‌گونه درس‌ها، مثل همین انشا یا هنر را می‌گذارند برنامه‌‌های درسیِ پوچ. یعنی این درس‌ها عنوان دارند، ولی پشت این عنوان چیزی به نام کتاب آموزشیِ درسی وجود ندارد. ما از گذشته دچار این مشکل بوده‌ایم. زمانی که ما درس می‌خواندیم، معلمان به موضوعات آماده‌ای مثل «علم بهتر است یا ثروت»، «در آینده می‌خواهید چه کاره بشوید»، «نامه‌ای به پدر یا مادرتان بنویسید» یا موضوعات مناسبتی علاقه داشتند. امروز هم معلم آماده است تا این موضوعات مشخص را به بچه‌ها بدهد و بچه‌ها هم آماده‌اند تا از پدر و مادرشان کمک بگیرند و درباره‌ی مثلا روزی که هیچ خاطره‌ای از آن ندارند و اصلا سن و سال‌شان اجازه‌ی داشتن خاطره از آن روزها را نمی‌دهد، انشا بنویسند. آن دوره‌ای که به ما می‌گفتند در آینده می‌خواهید چه کاره بشوید، رسم بود که همه بنویسند پزشک یا مهندس یا شغل‌هایی در این ردیف.

 بنابراین انشا از آن درس‌هایی است که نامش از گذشته بوده، ولی محتوای آموزشی معینی برای آن نداشته‌ایم. معلم را هم برای آموزش این درس تربیت نمی‌کردند و از قدیم یک قرار نانوشته‌ای بین معلمان و دانش‌آموزان بوده که اگر متن مناسبی ننویسید هم نمره‌ی قبولی خواهید گرفت. طبق این قرارداد غیر علنی، معلمان می‌گویند اگر ما آموزش نوشتن نمی‌دهیم یا اصلا بلد نیستیم آموزش انشانویسی بدهیم، به دانش‌آموز نیز نباید سخت بگیریم.

  یعنی همیشه وضعیت تقریبا یکسانی در قبال درس انشا داشته‌ایم؟

  بله. البته در یک دوره‌هایی کتاب‌های درسی برای این درس پیش‌بینی شد. از جمله در کتاب‌های دوره‌ی راهنمایی، قبل از سری جدید که تغییر کرد، درس‌هایی برای آموزش انشا و نگارش پیش‌بینی کردند، ولی باز ذوقی عمل می‌شد. یعنی اگر معلمی چیزی در چنته داشت، درس می‌داد و اگر معلمی توانش را نداشت که غالبا هم نداشتند، از روی موضوع عبور می‌کرد. اتفاق بد دیگر این بود که وقتی مدیر یا سایر معلمان مشکل برنامه یا ساعت درسی پیدا می‌کردند، ساعت درس انشا خالی می‌‌شد و در اختیار معلمان علوم و ریاضی و... قرار می‌گرفت. تازه این وقتی بود که ما کتابی داشتیم که خانم «سیما وزیرنیا» تالیفِ قسمت نگارش آن به عهده داشت. برای سال‌های دبیرستان هم کتابی به نام زبان فارسی تهیه شده که آن را دوستان گروه ادبیاتِ دفترِ تالیف تدوین کرده‌اند. منتهی اتفاقی که افتاد و باز باعث به حاشیه رفتن درس انشا شد، گنجانده شدن چهار درس در یک کتاب بود: املا، نگارش، زبان‌شناسی و دستور. تصور کنید معلمی بخواهد چنین درسی را در یک‌ساعت‌ونیم در هفته ارائه کند. مبحث زبان‌شناسی کلی دشواری دارد. دستور زبان هم با توجه به تغییراتی که صورت گرفته بود مشکلات آموزشی زیادی داشت. در نتیجه تمامِ وقت کلاس صرف آموزش دستور می‌شد و کمی هم زبان‌شناسی. از طرف دیگر یکی از مشکلات ما این است که معلمان‌ در دانشگاه برای تدریس درس انشا آموزش نمی‌بینند. هر چه خود داشته باشند را به دانش‌آموز عرضه می‌کنند که عمدتا هم چیز چندانی نیست.   

  پس می‌شود گفت در عمل این درس از دبیرستان‌ها حذف شده است؟

 می‌شود گفت حذف شده؛ البته این حذف رسمی نیست، حذف به صورت عملی است. الان شما یک آماری بگیرید از معلمان ادبیات، خواهند گفت دیگر انشائی نمانده. حتی برخی دبیران ادبیات مدارس به ما گفته‌اند دیگر انشائی نمانده که شما دارید برای آن‌ مجله‌ی تخصصی «انشا و نویسندگی» منتشر می‌کنید. این درس جزء درس‌هایی است که در نظر من از بدو تولد ناقص به دنیا آمد و متناسب با بقیه‌ی درس‌ها و کتاب‌ها پیش نرفت. این درس یک مبنای «یک، دو، سه، چهاری» دارد. یعنی باید اول آموزش مرحله اول را بدهیم، بعد به ترتیب و در خروجی، سرانجام از دانش‌آموزان بخواهیم که بنویسند. اما ما قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، مستقیم از آنها می‌خواهیم ده خط راجع به بهار یا روز فلان بنویسند.

  چطور می‌شود درسی وجود داشته باشد، اما مبانی آموزشی‌ای برای آن در نظر نگیرند؟

 من تا به حال، در مدتی که درس خواندم و در مدتی هم که تدریس می‌کردم، ندیدم آموزشی برای این درس در نظر گرفته شده باشد. اگر هم به تازگی تغییراتی صورت گرفته، وضعیت طوری است که درس‌های زبان‌شناسی و نگارش و دستور زبان فارسی جایی برای انشا باقی نمی‌گذارد. تازه بخش انشانویسی هم جنبه‌ی تئوری پیدا کرده است. مثلا در درس‌های گزارش‌نویسی و مقاله‌نویسی به بچه‌ها یاد نمی‌دهد که مقاله یا گزارش چطور نوشته می‌شود؛ بلکه فقط تعریف نظری این کارها را می‌گوید. بعد می‌بینید افراد جزء خروجی‌های آموزش و پرورش هستند، اما چیزی از نوشتن نمی‌دانند یا نمی‌توانند به درستی بنویسند. اگر در شرایط فعلی با این وضعیتی که داریم می‌شد درس انشا را از پیشینه‌مان حذف کنیم، یعنی وجود چیزی به نام انشا را می‌توانستیم از ذهن‌مان پاک کنیم،‌ هیچ اتفاقی نمی‌افتاد؛ در حالیکه در مقایسه با درس ریاضی یا علوم و ... این درس ماندگارتر و اثرگذارتر است. بالاخره وقتی کسی از دبیرستان بیرون رفت، صرفا اگر حافظه‌ی ریاضی خوبی داشته باشد ریاضی به او کمک خواهد رساند، هرچند معلوم نیست آنچه در ریاضی آموخته به کارش بیاید. اما نوشتن و انشا همیشه مورد نیاز انسان‌هاست؛ از سطح پایین و حداقلی آن بگیرید که یک نامه‌نگاری اداری ساده است تا یادداشت‌نویسی روزانه و سرانجام حوزه‌ی خلاقیت‌های نوشتاری، مثلا داستان‌نویسی؛ در همه‌ی اینها انسان نیاز به توانایی نوشتن دارد. حالا درسی به این مفیدی و کارآمدی دچار چنین سرنوشتی است. نمی‌شود گفت اگر به دادش برسند احیا خواهد شد، چون این درس سال‌هاست که «مرحوم» شده است. باید آن را دوباره تعریف کرده و معین کنند که می‌خواهیم خروجی‌مان از دوره ابتدایی چه باشد و عملا راه رسیدن به این خروجی چیست. مثلا الان در راهنمای عملی برنامه‌ی درسی هست که بچه‌ها در دوره ابتدایی باید به این مرحله برسند، در راهنمایی هم هست در دبیرستان هم هست، ولی ابزاری را برای رسیدن به این سطوح تعریف نکرده‌اند.

  دست کم جزوه‌ای هم در اینباره نیست؟ مخصوصِ معلمان.

  نه. مثلا ما در کتاب فارسی ابتداییْ «بخوانیم و بنویسیم» داریم. این بنویسیم وقتی از املا بیرون می‌آید و وارد جمله‌سازی و نوشتن می‌شود، بسته به ذوق معلم مورد توجه قرار می‌گیرد یا مورد توجه قرار نمی‌گیرد. حتی تمرین‌های خیلی ساده هم می‌تواند بچه‌ها را برای نوشتن پرورش بدهد. این شرایط با اهداف راهنمای عملی همخوانی ندارد. انگار چیزهایی که با هم چسب نمی‌خورند کنار هم نشسته باشند. نوشتنِ خلاق خیلی سایه‌ی کم‌رنگی در دوره‌ی ابتدایی دارد و در دوره‌ی راهنمایی هم که اصلا نشانی از آن دیده نمی‌شود.

 یعنی اهداف معین شده اما ابزارها معین نشده؟

 بله. وسایلش چیست؟ یکی آموزش معلم است. اینکه معلم در تربیت معلم آموزش‌هایی ببیند که بخواهد آن را به کلاس درس منتقل کند. اما در تربیت معلم چنین آموزشی به معلمان داده نمی‌شود. دیگری تدوین کتاب درسی است. تدوین کتاب درسی عملا اتفاق نیفتاده است. مثلا در دوره‌ی ابتدایی می‌بینیم که گفته راجع به فلان چیز انشائی بنویسید، ولی نگفته چه جور انشا بنویسید. مرحله‌ی اول و دوم و سومِ نوشتن چیست و چگونه ترس از نوشتن را از بچه‌ها بگیریم؟ پاسخی وجود ندارد.

 سابقه‌ی درس انشا به چه زمانی در ایران برمی‌گردد و هدف اصلی از وجود این درس چیست؟

 اینکه از کی آموزش و پروش ما به فکر افتاد که لازم است کسانی که توانایی نوشتن را دارند، پرورش بدهیم، از جهت تاریخ مکتوب به همان کتاب‌های درسی حول و حوش ۱۳۰۰ شمسی برمی‌گردد. بخش‌هایی از کتاب‌های فارسی به جمله‌نویسی اختصاص داشت و اینجا به تبعیت از روش‌هایی که در کشورهای دیگر بود، رگه‌هایی را می‌بینیم که اگر آن رگه‌ها ادامه می‌یافت می‌توانستیم با بومی کردن‌شان به جاهای خوبی برسیم. مثلا آن موقع گفته می‌شد درباره‌ی چیزهایی که امروز در بیرون از خانه، در مسیر آمدن به مدرسه، شنیده یا دیده‌اید انشائی بنویسید. این کار آن موقع کار جدیدی بود؛ منتهی برای دوره‌ای که نسبت به مقطع تاریخی خود دوره‌ی خیلی پیشتازی بوده. اما متاسفانه ما از این سطح بالاتر نرفته‌ایم و دنباله‌ی کار گرفته نشده است. متاسفانه درس نگرفتن از تجارب گذشته یکی از ویژگی‌های فرهنگی ماست.

 استنباطم از آنچه گفتید و آنچه در مدارس مشاهده می‌شود این است که پسرفت هم داشته‌ایم.

 بله. می‌توانستیم دنباله‌ی کار را بگیریم. در برخی دوره‌ها اتفاق‌های خوبی افتاده، اما انگار هر فردی که می‌آید و متصدی می‌شود، دوست دارد دستاوردهای قبلی را از میان ببرد و چیزی را که می‌پسندد، از نو بنا کند. این یکی از مشکلات ماست در سطح ملی. اگر بخش‌های خوبِ آن وضعیت‌های قدیم ادامه پیدا می‌کرد، به جاهای ارزشمندی می‌رسیدیم. اینجا لازم است از آقای «سلیم نیساری» یاد کنم که دیوان حافظی را هم با نام حافظ نیساری تصحیح کرده‌اند. ایشان معلم انشا بودند و شاید اولین کسی بودند که درس انشا را به صورت تقریبا مدرن پایه‌گذاری کردند. روش‌های آموزشی‌شان را آن موقع در کلاس ششم دبیرستان، به صورت تصادفی یکی از دانش‌آموزانش موبه‌مو می‌نوشته است. وی بعدها این درس‌ها را در قالب کتاب به آموزش و پرورش ارائه می‌کند و اداره هم تصمیم به چاپ آن می‌گیرد. کتاب بسیار ارزشمندی است و در دوره‌ی خودش خیلی پیشرفته؛ هنوز هم بسیاری از روش‌هایش قابل اجراست. این کار به اواسط دهه‌ی ۳۰ برمی‌گردد. اگر به گذشته توجه می‌کردیم و می‌توانستیم مثلا در همین کتاب سال‌به‌سال تغییراتی بدهیم و جلو می‌آمدیم، می‌شد در مقوله‌ی درس انشا موفق باشیم. باز یک کار ارزشمند دیگری که ایشان در آن سال‌ها کرده این است که انشائی داده با موضوع «در برابرِ ... ». جواب‌هایی که برای این موضوع آمده در نوع خودش بسیار پیشرفته است. اما متاسفانه دیگر پس از آن موقع شاهد چنین رفتارهایی نیستیم.

 بعد از سال ۶۴ آموزش و پرورش آمد برای درس انشا منبع آموزشی تعیین کرد. درس آیین نگارش ۵ نمره‌ی کتبی داشت و پانزده نمره‌ی دیگر برای انشا بود. باز اتفاقی که افتاد چه بود؟ این بود که معلم چیزی از آن قواعد نظری درس نمی‌داد. یک موضوع انشا می‌داد ۱۵ نمره و چند سوال هم به عنوان پرسش‌های مهم یا امتحانی می‌گفت. مثلا گزارش‌نویسی یا مقاله‌نویسی چیست؟ جواب‌ها هم یک سطر بیشتر نبود. آموزش و پروش زحمت کشید، اما چون اولا این روش‌ها محققانه نیست و ثانیا برگرفته از کشورهایی نیست که در این زمینه روشمند بودند، ما راه به جایی نبردیم و عملا داریم درجا می‌زنیم.

 حتی برای این درس حل المسائل هم منتشر شد.

 متاسفانه. در دوره‌هایی که معلم‌ها خیلی سخت می‌گرفتند کتاب‌هایی به نام راهنمای انشانویسی آمده بود که راجع به بهار، مادر، پاییز، روزهای خاص و... در آنها انشاهایی چاپ شده بود. در حالیکه نوشتن از یک نظر عین سخن گفتن است. باید به بچه‌ها بگوییم تو همانطور که بهار را به دوستت تعریف می‌کنی، می توانی بهار را در دو خط، نه بیشتر، بنویسی؛ هر جور که خودت فکر می‌کنی.

 این بی اعتنایی به درس انشا چه تبعات مشهودی در جامعه ایرانی داشته است؟

 تبعاتش؟ چقدر نویسنده داریم؟ چقدر داستان‌نویس خوب داریم؟ چقدر فیلمنامه‌های خوب داریم؟ چقدر نوشته‌های داستانی و سینمایی غیر تکراری داریم؟ چقدر سریال‌های قشنگ داریم؟ چقدر نمایشنامه‌های ارزشمند داریم؟ خیلی کم. اتفاقی که از بی‌اعتنایی به درس انشاء می‌افتد همین است. بچه‌ها توانایی‌ در عرصه‌ی نوشتن پیدا نمی‌کنند. چه بسا آن کودک می‌توانست در آینده نمایشنامه‌نویس، شاعر یا روزنامه‌نگار خلاقی باشد. وقتی روشی نیست برای شناسایی او، مثل گلی است که پژمرده خواهد شد. فیلمنامه‌ها‌ و داستان‌های تکراری، کتابسازی به جای کتاب‌نویسی و ضعف عمومی حاکم در مقوله‌ی نوشتن نتیجه‌ی بی‌توجهی به درس انشاست. نبود این درس نبود اندیشه است. در جامعه‌ای که نوشتن رواج داشته باشد، درصد زیادی ازکارها به جای درگیری‌های زبانی می‌تواند از طریق قلم پیش برود. نقد، جایگاه خودش را پیدا می‌کند. دیگر شاهد نقدهایی مثل «از این داستان خوشم آمد، فیلم بی‌خودی بود، نمایشنامه‌ی به درد نخوری بود» نمی‌شویم. اگر این فرد یاد گرفته باشد که برای بیان مقصود خود مبنی بر بی‌خودی یا مفید بودن یک سریال چند سطر با استدلال بنویسد، دیگر نقدهای تک‌کلمه‌ای از رده خارج می‌شود. وقتی نمی‌نویسیم، تبعاتش این است که همه چیز فله‌ای می‌شود و قضاوت‌های فله‌ای جای قضاوت‌های نکته‌سنجانه را می‌گیرد. در جوامع غربی در آموزش نوشتن به صورت روشمند حرکت می‌کنند و می‌دانند بچه‌ای که از ابتدایی خارج می‌شود، باید به سطح چه تولیداتی برسد و در پایه‌های بعدی در سطحِ توانایی عرضه‌ی چه تولیداتی قرار بگیرد و وقتی به دانشگاه رسید باید در چه سطحی باشد. الان خروجی رشته‌های ادبیات ما در دانشگاه چیست؟ خروجی‌هاشان فقط حفظیات است. به‌ همین خاطر فارغ‌التحصیل رشته‌ی ادبیات در ساده‌ترین مطلبی که می‌خواهد بنویسد دچار مشکل می‌شود. دانشجویان ما به قصد نوشتن کتاب و روزنامه و فیلمنامه تربیت نمی‌شوند. شاید در کل دو سه واحد نگارش داشته باشند که آن هم صرف ویرایش می‌شود. این کلاف، هم در آموزش و پرورش سردرگم است و هم در آموزش عالی.

0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    بدون نام سه شنبه 14 تیر 1390
    گفتگوی بسیار مفیدی بود. در دانشگاه هم دانشجویان در فارسی نویسی بسیار مشکل دارند. علّت آن کم بها دادن (یا راستش اصلاً بها ندادن) به زبان ملی است.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST