شهروند: بهرام دبیری نقاش صاحبنامی است اما آنچه باعث میشود برای بحث در مورد
کتاب، مسئولیت اجتماعی هنرمندان و مسائلی که احتمالاً ارتباط چندان مستقیمی با
کتاب ندارند به سراغ او بروید علاقه بیحد و حصری است که او به خواندن دارد. دبیری
مسئولیت اجتماعی هنرمند را نه در سخن بلکه در کارهایی که تا به امروز انجام داده
به نیکی مورد توجه قرار داده است. برگزاری نمایشگاههای بسیاری به نفع
بیماران و گرفتاران یکی از همین اقدامات است. از سوی دیگر بسیاری از اهل فن و
کارشناسان حوزه هنرهای تجسمی، بهرام دبیری را فردی میدانند که میشود بهعنوان یک
صاحب نظر روی او حساب باز کرد. «شهروند» این بار با او درباره کتاب، کتابخوانی،
معضلات پیشرو و البته شعارزدگی که در بسیاری از موارد جای کارهای عمیق را در عرصه
تشویق مردم به مطالعه گرفته گفتوگو کرده است. شرح این گفتوگو را در ادامه مطلب
بخوانید:
نخستین سوالی که میشود درباره کتابخوانی و اوضاع و احوال کتاب در ایران این سالها
پرسید ارزیابی است که شما بهعنوان یک فعال فرهنگی و البته هنرمند از این وضع
دارید. از نگاه شما ماجرای مطالعه در ایران چگونه وضعی دارد؟
ماجرای مطالعه و کتاب در ایران نگران کننده است. اینکه یک کتاب بعد از چاپ با
تیراژ ۱۲۰۰ نسخه وارد بازار میشود و ۵سال طول میکشد تا تمامی
شمارههایش فروخته شود، تلختر است. باید دید مشکل کتاب خواندن در کشور ما کجاست
که وضع نشر اینگونه شده است؟ به نظر من آموزشوپرورش، رسانه ملی و نظامهای کلان
فرهنگی ما باید در مورد ایجاد چنین وضعیتی در کشور توضیح بدهند. بخش کوچکی از این
مشکل را میتوان به گردن وزارت ارشاد انداخت، درحالیکه بخش زیادی از علت بروز این
وضع را باید در جاهایی که نام بردم جستوجو کرد. کجای دنیا ممکن است این وضع پیش
بیاید که برای فروش ۱۲۰۰نسخه کتاب در یک کشور ۸۰میلیون نفره به ۵سال زمان نیاز باشد؟
شاید امروز وضع کمی دچار تغییر شده باشد، چون برخی از کتابها با تیراژ ۳۰۰ نسخه وارد بازار نشر ما
میشوند...
تمایل به کتاب خواندن باید از مدرسه و قبلتر از آن از کودکستان آغاز شود. معلمی
که سر کلاس میرود تا به این کودکان آموزش بدهد باید خودش کتابخوان باشد. کدامیک
از این معلمها واقعاً اهل مطالعه هستند؟ قبلاً هم گفتهام که ملت ایران داوطلبانه
پول میدهد و برای مدت ۱۲سال کودکانش را به
بازداشتگاهی به نام مدرسه میفرستد، با این هدف که در طول این مدت هیچچیزی
نیاموزند. این واقعیت مدارس ما است و فارغالتحصیلهایش بعد از این همهسال از
مدرسه بیرون میآیند، درحالیکه نمیدانند میخواهند چهکاره شوند و به چه چیزی
علاقهمندند.
یعنی کودکان و نوجوانان در مدرسه هیچچیزی یاد نمیگیرند؟
چیزی که بچههای ما در این مدارس یاد میگیرند کارآمد نیست و بلافاصله بعد
از رفتن به مقطع بالاتر یا اتمام تحصیل هم فراموش میشوند. به نظر من باید نکات
آموزشی کودکان و نوجوانان در مدارس را بهروز کرد و کاربردی بودنشان را مدنظر قرار
داد.
چه ارتباطی بین مدرسه با حوزه کتاب وجود دارد؟
این را میتوان از رفتار بچههای ما بعد از هرکدام از امتحانات نهاییشان دید. کتابهایشان
را پاره میکنند به این خاطر که احساس میکنند از دست آن همه مطالب بیهوده خلاص
شدهاند.
فرض کنید من و شما بیاییم و عقلمان را روی هم برزیم و یک شعار خوب پیدا کنیم.
نتیجه قرار است چه بشود؟ شعار زمانی کاربرد دارد که ملزومات زیربنایی آماده باشد.
پی و بنیادی بنا گذاشته شده باشد و حالا ما برای یک گام جلو رفتن بخواهیم از آن
بهره بگیریم و درصدی را که از اتفاقی مثل نمایشگاه بیخبر ماندهاند را خبردار یا
علاقهمند کنیم. ناشران، شاعران و نویسندگان در مورد وضع کتاب در ایران تردید
دارند. کمتر کسی امروز در جامعه ما کتاب میخواند. مسأله ما این است که
دستگاهمان کار نمیکند. اگر دستگاه کتاب در کشور ما کاربرد داشت میشد برای بهتر
کار کردنش به دنبال شعار گشت اما الان بیفایده است.
شما در مورد مدیریت فرهنگی بحثهای خوبی را مطرح کردید. به نظرتان چه اتفاقی باید
بیفتد که ما به بالا رفتن سرانه مطالعه امیدوار باشیم؟ اصلاً چه اهمیتی دارد که
این سرانه بالا برود؟
به گمان من تنها راه ممکن برای اصلاح گفتار، رفتار و منش جامعه به نظام آموزشی
کشورمان برمیگردد. دراینبین صحبت در مورد دانشگاهها را ناگفته میگذاریم. نظام
آموزشی ایران یک نظام عقبافتاده، بدون خلاقیت، تعبدی و پذیرنده، بدون گفتوگو بین
معلم و دانشآموز و درواقع با نوعی سرکوب و پذیرش قطعی پیش میرود. درصد زیادی از
متون آموزش ما غلط، عقبافتاده و بدون استفاده است. فاصله موجود بین کتب درسی در
ایران و دانشآموزان (که ما میدانیم اکثراً به اینترنت دسترسی دارند) زیاد
است، ادامه روند آموزشی به این سبک و سیاق آب در هاون کوبیدن است و همان
شعارهای پوچ و توخالی است که در بسیار از موارد آن را میشنویم.
نظام آموزشی ما باید از بنیاد دگرگون شود. اگر این اتفاق بیفتد مسأله کتاب حل
خواهد شد، مضاف بر اینکه اگر تصادفی بین دو خودرو اتفاق بیفتد، رانندهها با آچار
چرخ از خودروشان پایین نمیآیند و کتککاری نمیکنند. نظام آموزشی ما یک نظام
تعبدی است.
یک فرمانده آن بالا وجود دارد و یکمشت برده آن پایین نشستهاند. در کلاس جای هیچ
نوع بحث و خلاقیتی نیست و این قاعده را همه پذیرفتهاند. بهتازگی تصمیم گرفته
بودند درس هنر و نقاشی را هم از برنامه درسی مدارس حذف کنند.
هرکسی از راه میرسد میخواهد پیشنهاد بدهد. واقعاً باید دید کسانی که کتابهای
درسی را مینویسند و ساختار مدیریتی که دارد به زیرمجموعهاش نگاه میکند تا چه
اندازه با جهان امروز آشناست؟
چقدر نسل جوان ایران را میشناسند؟ برخی افراد فکر میکنند آدمیزاد یک گل خام است
و آنها براساس تفکرشان میتوانند او را سامان دهند، درحالیکه این اتفاق غیرممکن
است. به نظر من به غیر از تجدیدنظر در سیستم مدیریتی آموزشوپرورش، ایجاد رویه گفتوگو
و آزادی اندیشه و بهرهگیری از متون خلاقه آموزش و نه محفوظات، راهی برای حل
مشکلات جامعه ایران وجود ندارد و بنیادهایی مثل نمایشگاه کتاب، هفته کتاب و
کتابخوانی و ... هم در آینده باوجود تلاشهای مسئولان و اهالی کتاب نمیتوانند
زیاد تأثیر داشته باشند، چون کودک از ۶سالگی وارد این سیستم شده
و تا ۱۸سالگی آنها خواهد ماند. چیزی نیاموخته که به
او فکر کردن را یاد دهد و در آینده به دردش بخورد. اگر این مسأله مورد بررسی قرار
بگیرد، قطعاً اقدامات مسئولان و فعالان عرصه فرهنگی به سمت اصلاح جامعه حرکت خواهد
کرد و در آیندهای نزدیک شاهد موفقیتهای خوبی در عرصه کتاب و کتابخوانی خواهیم
بود.