ایران: این روزها نقدهای بسیار به روشنفکران میشود حتی
روشنفکرانی هستند که همقطاران خود را زیر سؤال میبرند و اغلب هم بر این امر اتفاقنظر
دارند که روشنفکران کمتر به «مردم» و خواست و نیاز آنها توجه دارند و بیشتر هواداران
و همفکران خود را طرف صحبت قرار میدهند از این رو است که ظهور مفهوم «روشنفکران
مردممدار» معنا مییابد. وظیفه روشنفکران مردممدار این است که مخاطبان را سخت بهکار
گیرند و به ایشان کمک کنند که به چیزی بهتر از آنچه هستند، تبدیل شوند.
«بنجامین آلدیس وورگَفت» در مجله اندیشهای LARB مقالهای
با عنوان «روشنفکران در زمانه مردم مداری» به رشته تحریر درآورده است. او در این مقاله
که به قلم مهدی منتظری به فارسی ترجمه و در سایت ترجمان انتشار یافته است، به چند
پرسش محوری پاسخ میگوید از جمله اینکه؛ کاربرد مفهوم «روشنفکر مردممدار» میتواند چه چیزی
درباره خودمان به ما بگوید؟ چرا برای عدهای مفهوم «مردمگرایی» به خودی خود از
اعتبار بالایی برخوردار است و با مفهوم نوعدوستی مترادف فرض میشود، تا جایی که
اگر «مردممدار» را در کنار اسم هر رشتهای ببینند شأن و منزلت ویژهای برای آن
قائل میشوند؟ اینکه استادان دانشگاهی در برابر حوزههای خارج از مطالعاتشان چه
باید بکنند؟ مشروعیت چنین چهرههایی در فضای گفتمانی سیاسی یا فرهنگی از کجا میآید؟
به زعم بنجامین آلدیس وورگَفت، «روشنفکر مردممدار»
مفهومی است که در بدو امر، خود سرچشمه ابهام است. وی به چند مقاله برجسته ارجاع میدهد
که موضوع «روشنفکر مردممدار» را به تأمل گذاشتهاند؛ به عنوان مثال مقاله «مشکل روشنفکران
مردممدار چیست؟» اثر مارک گریف و مقاله «روشنفکران چگونه حوزه عمومی را شکل میدهند؟»
اثر کوری رابین که وجه مشترک این نوشتهها، نوعی سرخوردگی درباره مفهوم «روشنفکر
مردممدار» است. گریف و رابین، هر دو در این نظر اشتراک دارند که «مردمان» موجودیتهای
دائمی و ثابتی نیستند و تماماً اعتبار محضاند که آفریده و بازآفریده یا تفسیر و
بازتفسیر میشوند.
«بنجامین آلدیس وورگَفت» این ایده سنتی را به عنوان راه
حل معرفی میکند که اندیشمندان علوم انسانی «حکمت» فراگیرند تا در فضاهای سیاسی
فرهنگی بتوانند اظهار نظر کنند. یا اینکه از افراد هوشمند و تحصیلکرده بخواهیم برای
توده مردم غیردانشگاهی بنویسند.
«وورگَفت» هانا آرنت، فیلسوف و نظریهپرداز آلمانی را به
عنوان نمونهای قابل تحسین از روشنفکر مردممدار معرفی میکند! این در حالی است که
خود آرنت اغلب مفهوم «روشنفکر» را با تمسخر به کار میبرد. آرنت با نقدی تند روشنفکران
را طبقهای توصیف میکرد که موجوداتی بازاری هستند و برایشان مقتضیات بازار بیش از
حیات ذهن اهمیت دارد. او بر این باور است که اساساً روشنفکران مهارتشان را برای
ارتزاق به کار میبرند. آرنت هیچ گاه درصدد همگامکردن حیات ذهن با زودگذری و زمانمندی
بیرحمانه ژورنالیستی نبود. علاقه توأمان او به «سیاست» و «فلسفه» باعث نشد که یکی را فدای
دیگری کند، یا اینکه تناقضات میان آنها را به دست فراموشی بسپارد.