کد مطلب: ۹۸۴۶
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶

می‌شود لطفاً به یکی اعتقاد پیدا کنم؟!

رویا صدر



اگر دستی در طنز یا علاقه‌ای به آن دارید، خواندن «جزء از کل» را از دست ندهید. این کتاب اثر نویسنده‌ی استرالیاییاستیو تولتز است و حدود یک سالی است که توسط پیمان خاکسار ترجمه و وارد بازار کتاب شده. یک رمان پلیسی ماجرایی است با مضمونی فلسفی، با روایت‌هایی تودرتو و جذاب و پرکشش که در اصطلاحات و تعابیر طنز دست کمی از دایره المعارف شیطان آمبروز بیرس ندارد و تا تمامش نکنید دست از سرتان برنمی‌دارد!
کتاب از زاویه‌ی دید اول شخص روایت می‌شود و به پیش می‌رود. یک پدرفیلسوف مآب و ناسازگار با دنیا و مافیها و پسری که تکلیفش نه با خودش و نه با هیچکس دیگرمشخص نیست، دست‌اندرکار بازگویی زندگی خود می‌شوند و یاد شخصیت آشنای ایگنیشس را در اتحادیه ابلهان در ذهن زنده می‌کنند. راوی با فاصله به دیگران نگاه می‌کند و مخاطب را در گرفتن این فاصله انتقادی با سوژه‌ها با خود همراه می‌سازد. از این رو لحن و دنیای هولدن کالفیلد را درناتوردشت در ذهن زنده می‌کند. «جزء از کل» تجلی بخش نگاه هستی شناسانه‌ی نویسنده است که از رهگذر تعارض نگاه، سبک زندگی، شخصیت و کارکرد قهرمانان اثر با دنیای پیرامونشان به طنزی فلسفی می‌گراید. این طنز با نقب زدن به دنیای درون آدمها و بازتاب موشکافانه و یگانه‌ی دغدغه‌ها و کشاکش‌های روحی و ذهنیشان عمق می‌یابد تا بیانگر سرخوشانه و شوخ‌طبعانه‌ی پیچیده‌ترین و متناقض‌ترین احساسات روح و اندیشه‌ی انسان باشد. طنز در درجه‌ی نخست در توصیف‌ها و تعابیر ظاهر می‌شود و حاصل شخصیت، لحن، زبان و نگاه متفاوت راوی است. صفحه‌ای نیست که شما با تعبیری بدیع، خواندنی و طنزآمیز روبه‌رو نشوید. برخی این استفاده‌ی بیش‌از حد از طنز عبارتی را مورد نقد قرار داده‌اند. گفته‌اند که نویسنده فکر کرده خیلی بامزه است و تعابیر طنز گاه روند ماجرا را تحت تأثیر قرار داده‌است. ولی من به عنوان یک خواننده، زیاد در بند ماجرا نبودم و برایم مهم نبود که ماجراهای رمان چطور پیش می‌رود. (بخصوص پیشبرد ماجرا وسرنوشت برخی قهرمانان کتاب در بخشهای پایانی به نظرم قدری لایتچسبک آمد) با این‌حال لذت درک جدیدی از دنیا و مافیها در قالب تصاویر و تعابیر بدیع کتاب برایم اندازه‌ی دنبال‌کردن سرنوشت تمام قهرمانانش می‌ارزید!
طنز کتاب، در بسیاری از اوقات از جنس گروتسک است. مارتین و تری معلول، مارتین پارانوئید، استرید روان پریش و دیگر آدم‌های داستان مثل تمام قهرمانان داستان‌های گروتسک، به شیوه‌ای اغراق‌آمیز نامعقولند. شخصیت‌های کتاب گاه نفرت‌انگیز و گاه ترحم برانگیز و در مجموع مجنون ومضحک و ناسازگار و متناقضند. مرگ اندیشی بر کل اثر سایه افکنده. شخصیت‌ها وحشت توأم با مسخرگی مصیبت بار زندگی را در جهانی به غایت آشفته، بی نظم و مضحک به نمایش می‌گذارند و مخاطب را در لذت تماشای دنیایی به غایت دیوانه فرو می‌برند! دنیایی که انزجار و خنده در آن درهم می‌آمیزند تا نشان دهند که زندگی چه ماهیت تراژدی- کمیکی دارد.
در کنار این فضای گروتسک، در مضمون اثر نگاهی پوچ گرایانه وجود دارد که فضایی ابزورد را در آن جاری می‌سازد. این فضا که از دل ماهیت داستان زاده می‌شود با گروتسک که در حد یک احساس یا حالت گذرای ذهنی است و به صورت ضربه ناگهانی بر مخاطب وارد می‌شود متفاوت است. این طنز از نوع آبزورد در نگاه، رفتار و گفتار آدم‌های اکثراً دیوانه و یا مضحک رمان متجلی می‌شود. گویی آدم‌ها دست به یکی کرده‌اند تا در صحنه‌ی نمایش دیوانه‌واری به نام زندگی، زمین و زمان را به بازی و ریشخند بگیرند. قهرمان داستان در جایی می‌گوید: «مزخرف نویسی برایم یک جور سرکشی جزئی بود»...رمان پر است از سرکشی‌های جزئی و کلی در کار و حرف آدم‌ها! بخصوص وقتی کار به نوشته‌های جنون‌آمیز «مارتین» برسد که به گونه‌ای هذیانی، دنیا و مافیها را به هجو می‌کشد (ص ۳۲۴)...
بار اصلی طنز کتاب همان گونه که گفته شد بر تضاد استوار است: تضاد حس شخصیت‌ها در رویارویی با مرگ، وقتی برای گریز از فناپذیری به چیزی باور می‌آوریم و حاضر می‌شویم بابت آن باور فدا شویم. تضاد در حس جسپر که نمی‌داند باید به پدرش ترحم بورزد، عاشقش باشد، محاکمه‌اش کند یا بکشدش. تضاد در رفتار مارتین مردم گریز که به قول راوی: «فیلسوفی است که بر گوشه‌ای رانده شده، اجتماع گریزی است که هر وقت با اجتماع وارد تعامل می‌شه، جزئی می‌شه از کلیت یه فاجعه!» او در عین این‌که مردم را ریشخند می‌کند صادقانه می‌خواهد که دوستش داشته‌باشند! او همچنین در زندگی زناشویی میان حس عشق و نفرت معلق است، تضاد در رفتارتری که به خاطر مبارزه با شکستن قانون، قانون‌شکنی می‌کند، تضاد در شخصیت انوک چپی مخالف پولدارها که به پولدارترین زن استرالیا تبدیل می‌شود، تضاد در دستگاه قضا که به‌جای مبارزه با جنایت، جنایتکار تربیت می‌کند و قس علیهذا. کتاب پر است از دوگانه‌های متناقضی که در شخصیت، حس و رفتار شخصیت‌ها و نهادهای اجتماعی وجود دارد. آدم‌ها خاکستریند و سویه خوب و بد آنها معمولاً حس متضادی را در مخاطب برمی‌انگیزد. از رهگذر برخورد با این دوگانه‌هاست که طنزعمیق کتاب آفریده می‌شود. گویی آدم‌های داستان از هری و تری و مارتین و استرید و جسپر گرفته تا دیگران، همگی جزئی هستند از کل دیگری. فرزندان، جزء به محاق رفته یا آشکار از خصوصیات پدران و مادرانشان را به دوش می‌کشند تا همه و همه در جمع تبدیل شوند به جزء دیوانه‌ای از کل مریض اجتماع بشری و دنیای دیوانه‌ای که تمام آدم‌های خاکستریش را در بر می‌گیرد...

این‌هم نمونه‌هایی از جمله‌ها و تعابیر متن که به نظرم جالب آمد:
-فایده‌ی تکاملیِ گریستن چیست؟ برانگیختن همدلی؟ آیا تکامل، گرایشی ماکیاولیستی دارد؟
- گذشته توموری بدخیم و لاعلاج است که تا زمان حال خود را می‌گسترد.
- وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط وقتی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.
- «نگران نباش» یا «همه چی درست می‌شه»: نه تنها غیرکاربردی بلکه به شکل وحشتناکی زجرآور. جوری که باید صبر کنی تا کسی که این حرف را به تو زده بیماری لاعلاجی بگیرد تا بتوانی با لذت تمام جمله‌ی خودش را به خودش تحویل بدهی.
- خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که تنها چیزی که با خود به گور می‌بود شرمِ زندگی نکردن است.
- ترحم، برادرِ هاج وواج و گم شده‌ی همدردی است که نمی‌داند با خودش چه کند و برای همین می‌گوید واای‌ی چه بد.
- وقتی این همه زور می‌زنی کسی را فراموش کنی، خود این تلاش می‌شود یک خاطره. بعد مجبوری فراموشی را فراموش کنی و این خودش خیلی خاطره‌انگیز است.
- مشکل قانون این است که دائم دنبال راهی است تا جنایتکارهای خطرناک را با هم آشنا کند و همه را مستقیم به یک شبکه وصل کند. (در باره‌ی زندان‌ها)
-وقتی بچه هستی، مدام از تو می‌پرسند: حالا فرض می‌کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه تو هم باید این کارو بکنی؟ وقتی بزرگ می‌شی ماجرا فرق می‌کند. آدم‌ها بهت می‌گن همه دارن می‌پرن توی چاه، تو چرا نمی‌پری؟!
- می‌شود لطفاً به یکی اعتقاد پیدا کنم؟
- (هنگام مدیتیشن) ذهنم مثل یک قایق سوراخ بود و هر بار یک سطل از افکارم را بیرون می‌ریختم دوباره افکار جدیدی توش نشت می‌کردند!

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST