ایران: در لغتنامه آکسفورد، «پسا-حقیقت» اینگونه تعریف شده است؛
«دورانی است که حقایق عینی در شکلدهی افکار عمومی در مقایسه با توسل به احساسات و
باورهای فردی نقش کمرنگتری داشته باشد.» وبسایت Oxford English Corpus که سالانه میلیونها
کلمه انگلیسی را از منابع مختلف، مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد، اعلام کرده است
که از سال پیش واژه «پسا-حقیقت» ۲۰۰۰ درصد بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است؛ به طوری که کلمه سال
۲۰۱۶ معرفی شد.
شاید مفهوم «پسا-حقیقت» برای دانشمندان بیگانه به نظر
برسد؛ چرا که در مسیر جستوجوی دانش فرض بر این است که حقیقت هم هدف و هم ابزار حل
مسأله باشد، پس چطور ممکن است که از ماهیت خود دور شده باشد؟
ادعای رالف کیس (Ralph Keyes) در پی مبارزات انتخاباتی
به ظاهر بیپایان ریاست جمهوری امریکا و پس از اعلام نتایج به واقعیت نشست. وی در
سال ۲۰۰۴ اظهار کرده بود که دیگر وارد دوران «پسا-حقیقت» شدهایم.
در واقع، «پسا-حقیقت» به دروغهای آشکاری اشاره میکند
که در جامعه عادی به نظر میرسند و سیاستمداران نیز بدون اینکه مورد بازخواست قرار
گیرند، به دور از واقعیت، ادعاهایی را مطرح میکنند. مفهوم این واژه با دیدگاه کلیشهای
همیشگی تفاوت دارد که «همه سیاستمداران دروغ میگویند و به وعدههای خود جامه عمل
نمیپوشانند» چرا که در این حالت، فرض بر وجود «صداقت» است. در جهان «پسا-حقیقت» دیگر
این انتظار هم وجود ندارد.
پیشتر، فلاسفه، منتقدان فرهنگی و دانشمندان علوم
اجتماعی «پسا- مدرن» این ایده را ارائه داده بودند که ما در دنیایی زندگی میکنیم
که از رسانهها اشباع شده است و درک مردم از جهان، اغلب منعکسکننده برداشتها، دیدگاهها
و نظرات فردی است. برای مثال «پست مدرنیستها» در نظریههای اجتماعی خود اغلب نسبت
به ایدههای «مدرن» چند قرن گذشته، بویژه ایدئولوژیهای سیاسی و نظریههای
اجتماعی، مانند مارکسیسم و کارکردگرایی ساختاری، که از عقلانیت روشنگری ظاهر شدند،
با نوعی بیاعتمادی بدبینانه یا شک و تردید برخورد میکردند. اساساً، «پست
مدرنیسم» هرگونه ادعایی نسبت به واقعیت عینی و قوانین حاکی از حقایق مطلق را زیر
سؤال میبرد.
در جوامع امروزی، «پسا- حقیقت» وضعیت سیاسی کنونی را در
ایالات متحده و کشورهای دیگر بخوبی توضیح میدهد. میزان تحمل جامعه از اتهامات
نادرست و بیدفاع، اظهارات نامربوط در پاسخ به سؤالات سخت و انکار آشکار حقایق تکان
دهنده بسیار بالا رفته است. برای مثال، «پسا-حقیقت» را میتوان در میزان نارضایتی
عمومی در مقابل اظهار ناباوری چهرههای سیاسی در پاسخ به اثبات علمی تغییرات
اقلیمی مشاهده کرد. اگر سیاستمداری در پاسخ به سؤال خبرنگاران بگوید: «اینها فقط
یکسری آمار هستند» دیگر مزاح به حساب نمیآید، بلکه «موضعی سیاسی» است، فراموش نکنیم که
جریان همیشه هم اینطور نبوده است:
زمانی دروغهای سیاسی با خشم عموم مردم روبهرو میشد.
ممکن است بخواهید فلسفه «پسا-حقیقت» را مقصر بدانید.
برخی، از دیدگاه نسبیگرایی معرفتی به جریان امور مینگرند و بر این عقیده هستند
که حقیقت میتواند نسبت به شرایط متفاوت به نظر برسد. با این حال، نسبیت به خودی
خود نسبی است. یک نسبیگرای افراطی بخوبی میداند که حقیقت از فردی به فرد دیگر
فرق میکند. در واقع، این چشمانداز جایی برای بحث نمیگذارد؛ اما دیدگاه منطقیتر
این است که موضع نسبیگرایی حد معینی داشته باشد. برای مثال، امانوئل کانت، فیلسوف
قرن هجدهم میلادی، از دیدگاه معقول و در عین حال نسبیگرایانه، استدلال میکند که
ما هرگز حقیقت را (مستقل از چارچوب درک ذهنی خود) آنگونه که هست، نخواهیم شناخت.
دیدگاه وی به این معنی است که آنچه برای انسانها حقیقت دارد شاید برای یک حشره
شکل دیگری داشته باشد. حشرهشناسان به یقین این امر را تأیید میکنند.
اشکال افراطیتر نسبیت، اغلب به دلیل تضعیف ارزشهای
اساسی رد میشوند. فردریش نیچه، فیلسوف نسبیگرای قرن نوزدهم، که اغلب مفهوم
«پسا-حقیقت» را توجیه میکند، استدلال میآورد که فریب در جامعه شایع شده است و
مطلقاً نباید انکار شود. نیچه قصد داشت دیدگاه انسانها را نسبت به رفتارها پیچیده
کند و در مقابلِ قطعیت اخلاقی و قضاوتهای سیاه و سفید نیز به اعتراض برخیزد.
بنابراین، او وجود حقایق اخلاقی را انکار میکند و معتقد است، فقط یک سری
«تفسیرهای اخلاقی» داریم و هرگونه اظهار قطعی و اخلاقی بدون قید و شرط را رد میکند،
اما این امر بدان معنا نیست که هیچ حقیقتی وجود ندارد. نیچه حتی زمانی که حقایق را «خطاهایی
انکارناپذیر» معرفی میکند، همچنان به وضوح اغراقآمیز انتزاعیات در مقایسه با
واقعیت تجربی اشاره میکند.
در واقع، برخلاف چیزی که اغلب از او به تصویر
کشیده شده است، نیچه برای «صداقت روشنفکرانه» اهمیت ویژهای قائل است. او در انکار سختگیرانه
خود از «حقیقت» به اظهاراتی اشاره میکند که فرض بر راستین بودن آنها است، نه خود حقیقت.
بله، نیچه نخبهای است که نسبت به دموکراسی تردید دارد و در نوشتههایش از رهبران
سیاسی در متقاعد کردن مردم خرده نمیگیرد.
هنگامی که برخی رهبران سیاسی به خود زحمت نمیدهند تصور
کنند که «حقایقی» که ارائه میدهند مورد بررسی مخاطبانشان قرار میگیرد، فقط
این معنی را میدهد که دیدگاه متکبرانهای نسبت به عوام دارند. آنها حق دروغگویی
را برای خود مسلم میدانند، بویژه زمانی که دروغشان هویدا شده باشد. به نظر میرسد
که بسیاری از رأیدهندگان هم احساس تحقیر نمیکنند، شاید به این دلیل است که دوست
دارند اینگونه فکر کنند که حداقل نامزد مورد علاقهشان حسن نیت دارد و آنها را از
روی تعمد گمراه نمیکند.
بسیاری از مردم آنچه را که «میخواهند» میشنوند، زیرا
اخبار را از منابعی دریافت میکنند که با تعصبات آنها همسو است. رهبران و رأیدهندگانی
که با تشویق و هیاهوی جمعیت راضی میشوند؛ ایده دموکراسی و حکومت مردم بر مردم را زیر
سؤال میبرند. نکته طعنهدار این است که سیاستمدارانی که از گرایشهای «پسا-حقیقی» سود میبرند
حقیقت را همیشه در نظر دارند، اما نه به خاطر اینکه به آن پایبند باشند، بلکه آنها
به ذات نیک مردمی تکیه میکنند که تصور میکنند همه در بیشتر مواقع راستگو هستند.
دانشمندان و فلاسفه باید از ایده «پسا-حقیقت» حیرتزده شوند و زمانی که یافتههای
علمی توسط قدرت نادیده گرفته میشود به سخن آیند. آنها باید همیشه اهمیت رسالت علم
را به جامعه یادآوری کنند، تا بهترین اطلاعات ممکن را بهعنوان مبنای «سیاست عمومی»
ارائه دهند. دانشمندان باید آشکارا بر ارزشهای روشنفکرانه، مانند «تفکر انتقادی»،
«پرسوجوی دائمی» و «تجدیدنظر در باورها براساس شواهد» تأکید کنند که خود، الگوی آنها در
جامعه هستند.
*منبع: هفته نامه بینالمللی علمی Nature، ۲۸ نوامبر ۲۰۱۶