مهر: مدتی است که شاهد موفقیت رمان نویسان جوان در حوزه ادبیات جهان هستیم. نمونههای بارز این جریان، استیو تولتز استرالیایی و فردریک بکمن سوئدی هستند که هر دو با کتاب اولشان، اصطلاحاً به هدف زده و توانستهاند توجهات زیادی را به سمت خود جلب کنند؛ استیو تولتز با رمان «جزء از کل» و فردریک بکمن با «مردی به نام اوه».
راز موفقیت این دو نویسنده جوان هم در این است که فن قصهگویی را به خوبی یاد گرفته و از داستان سرایی خسته نمیشوند. البته از اطناب بیهوده اجتناب دارند و روایتهای طولانیشان را با چاشنی جذابیت رویدادها و روایت خوب ارائه میکنند. هر دو نویسنده در کتابهای اولشان، کارهای بسیار خوبی منتشر کردهاند که البته کارشان را در مورد آثار بعدیشان سخت میکند چون ممکن است موفق نشوند موفقیت کتاب اولشان را تکرار کنند.
به هر حال «مردی به نام اوه» در حوزه ادبیات بین الملل کتابی شناخته شده است که اولین چاپش در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. در سال ۲۰۱۵ هم فیلمی با اقتباس از آن ساخته شد که مانند رمان، شخصیتهایش توسط بازیگران سوئدی و ایرانی نمایش داده شدهاند. بکمن با یک زن ایرانی ازدواج کرده و به این ترتیب، یک زن ایرانی و خانوادهاش را در رمانش راه داده تا برخی اتفاقات اصلی را رقم بزنند. آشنایی بکمن با فرهنگ ایرانی، موجب شده که حداقل در این اثر _خلاف آثار مغرضانه دیگر _ چهره واقعگرایانهتری از ایرانیها و فرهنگشان به تصویر کشیده شود. ترجمه این رمان سال ۹۵ توسط چند ناشر در ایران منتشر شد.
اما جدا از فن قصه گویی و حفظ کردن جذابیت روایت داستان، مهندسی محتوا و پیام اثر هم از جمله مسائلی است که هم فردریک بکمن و هم استیو تولتز در کتاب اولشان به آن توجه داشتهاند. فلسفه جاری و موجود در «مردی به نام اوه» به اندازه «جزء از کل» نیست و پیامش بیشتر شامل مفاهیم انسان دوستانه و عاطفی میشود. نویسنده در این رمان، لحظههایی را خلق کرده که به خوبی میتوان در یک فیلم سینمایی به تصویرشان کشید؛ لحظات بکری که پس از گذشت مدتی تنفر، به بهت و حیرت، بی تفاوتی و سرانجام لحظات عاطفی و احساسی ختم میشوند البته بکمن به هیچ وجه در خلق این لحظات زیاده روی نکرده و سعی کرده همه عناصر داستانش در حالت تعادل باشند.
«مردی به نام اوه» خلاف «جزء از کل» فصل بندیهای زیادی دارد و همین کار، خواندنش را آسانتر میکند. هر فصل هم از نظر داستانی، مربوط به اتفاقات مستقل و جدا از همی میشود که برای پیرمرد داستان یعنی اوه رخ میدهد. از نظر بستر مکانی، «مردی به نام اوه» در چند مکان و لوکیشن محدود جریان دارد و این هم یکی از تفاوتهایش با «جزء از کل» است. امتیاز ویژه این رمان، روایت زندگی خسته کننده و ملال آور یک پیرمرد بازنشسته با جذابیت و طنز زیرکانهای است که موجب شود مخاطب خسته نشده و دنبال داستان را بگیرد. طنز موجود در سطور رمان هم ناشی از یک روایت درونی درباره احساسات اوه و درونیات اوست.
مخاطب این رمان، متوجه میشود که پیرمردهای غرغرو و بداخلاق، موجودات بدذات و بدخواهی نیستند بلکه آنها هم روزی جوان بوده و مسیری را برای این چنین شدنشان طی کردهاند. هر آدمی هم به اصطلاح قلق و تنظیماتی دارد که در صورت راه یابی به این تنظیمات میتوان با او ارتباط برقرار کرد. یکی از موضوعاتی که میتوان از پنجره آن، این رمان را نقد کرد، حوزه بینافرهنگی است. تقابل بین فرهنگ مردمان به جا مانده از دوران جنگ جهانی دوم و جوانان امروزی و همچنین تقابل بین فرهنگی شرقی و غربی. چون همان طور که راوی دانای کل داستان هم در قصه گویی هایش اشاره میکند، زن ایرانی و خانوادهاش با آمدن به شهرکی که محل سکونت اوه است، شرایط را تغییر دادند.
یک نکته دیگر درباره این رمان، پایان بندی آن است. در سطور بالا به تلاش نویسنده برای رعایت تعادل در داستان نویسیاش اشاره شد. این تلاش را میتوان در پایان بندی اثر هم مشاهده کرد. درست همان جا که مرحله پیش از پایان داستان، به سمت کلیشههای متداول تمایل پیدا میکند، نویسنده آن را نجات میدهد و پایان را کمی عقبتر میاندازد.
«مردی به نام اوه» از جمله رمانهای خوب خارجی است که چندی است ترجمههایی از آن در بازار نشر کشور عرضه شده و مطالعهاش باعث میشود که مخاطبان، منتظر رمانهای بعدی فردریک بکمن باشند _ مانند استیو تولتز با رمان «جزء از کل» اش؛ چون بکمن، آن گونه که شواهد نشان میدهد، راه زندگی خود را پیدا کرده و پس از این کتاب، تقریباً هر سال یک رمان نوشته است.