کتاب، حتی پیش از اختراع ماشین چاپ هم وابسته به فناوری بود. نوشتن بدون ابزار قابل تصور نیست. حداقل باید یک سنگ صاف و یک سنگ نوکتیز در دسترس باشد تا بتوان چیزی نوشت. فناوریهای چاپ فقط ابزارهای پیچیدهتری بودند که کار نشر را ساده کردند. اما این فناوریهای جدیدی که حتی پیش از رونمایی کامل به میدان میآیند و به قول برونو لاتور، «کنشگری» میکنند را دیگر نمیتوان ابزار نامید. آنها خودشان قلم در دست گرفتهاند و وارد کار نوشتن شدهاند.
ما تا همین چند سال پیش در حسرت این بودیم که چطور میشود یک کتاب حروفچینی شده را دوباره ویرایش کرد و نسخه جدیدی به چاپخانه سپرد. طولی نکشید که این کار با نرمافزارهای پردازش متن انجام شد. با فاصله کوتاهی، همین واژهپردازها «فعال» و «دستیار» شدند و شروع کردند به ویرایش متنهایی که مینوشتیم. مثل «ویراستیار» در زبان فارسی که اشتباهات تایپی را نشان میداد و رسمالخط را یکدست میکرد و مثل «گرامرلی» و دوستان که خطاهای دستوری را هم علامت میزدند.
حالا، در میان این همه دغدغههای ذهنی، این خبر هم پخش شد که آن ابزارها و فناوریها الان «هوش مصنوعی» شدهاند و بخشی از فرآیندهای تولید محتوا را هم برعهده گرفتهاند: هوش مصنوعی فقط پردازش نمیکند، بلکه مینویسد و نقاشی میکند و «تولید محتوا» میکند.
نسل سوم «دگرگونسازهای زایای پیشآموخته» (GTP-3) بیش از دو برابر نسل قبلی خودش توانایی پردازش و تولید دارد. این فناوری با هدف یادگیری ماشین طراحی شده و با ۱۷۵ میلیارد پارامتر کار میکند. این یعنی میتوان نقشه کل تاریخ و تجربه یک صنعت را با گزارشهای مختلف از ریز جزئیات آن به ماشین سپرد تا پردازش کند، از آنها بیاموزد، و در موقعیتهای جدید به عنوان تجربه به کار بگیرد.
ما فقط سایهای از بخشی از یک توده عظیم شناور و در حال رشد را میبینیم. این نسل جدید از هوش مصنوعی کاربردهای حیرتانگیزی پیدا خواهند کرد. آنها ماشینهایی هستند که میتوانند زبان واقعی انسانها را بفهمند و به آنها پاسخ دهند، آنها دیگر «دستیار» نیستند و خودشان را به مرتبه «همکار» رساندهاند، شاید هم بالاتر. این هوش مصنوعی، با حجم عظیمی از اطلاعاتی که در حافظه دارد و پیوسته بازخوانی و بازنویسی میکند، میتواند نه تنها یک هواپیما، بلکه کلیت یک شبکه هوایی را در موقعیتهای غیرقابل تصور هدایت کند.
نسل جدید هوش مصنوعی میتواند شخصیتهای بازی ویدیویی واقعیتری خلق کند که با ذائقه هر بازیگر دوباره تنظیم میشود. تصور کنید که بتوان بدون کدنویسی فقط از این هوش مصنوعی خواست که چه نرمافزاری برای چه کاری میخواهیم، تا خودش از صفر تا صد آن را طراحی کند. و مهمتر از همه، چیزی که الان هم در سطح بازیهای در حال انجام روی نوک این کوه یخی آشکار میشود، این هوش مصنوعی میتواند شخصیتهای زنده و پویا خلق کند، داستان بنویسد، شعر بگوید، نقاشی کند، و با انسانها در موقعیتهای روزمره حرف بزند.
این یعنی در شرایطی که کنشگران فرهنگی از این حوزه بیرون میآیند یا رانده میشوند، هوش مصنوعی وارد حوزه کنشگری فرهنگی شده است.
سیویک مهندس طراح این هوش مصنوعی، در ابتدای معرفی آن مقالهای را در نشریه آرشیو منتشر کردند و هشدار دادند که در کنار کاربردهای عالی که میتواند داشته باشد، به سادگی میتوان از آن برای تولید اطلاعات نادرست، هرزنامه، فیشینگ، سوء استفاده از فرآیندهای قانونی و دولتی، مقالهنویسی تقلبی دانشگاهی و بهانهسازی برای مهندسیهای اجتماعی هم استفاده کرد. آنها خواستار پژوهش همهجانبه توسط همه ذینفعان و کاربران شدند تا کاربردهای ناخواسته هوش مصنوعی به حداقل برسد. به این ترتیب، هوش مصنوعی هم با همان استعاره کاربردهای دوگانه چاقوی آشپزخانه قابل توضیح است: در کنار کاربردهای عظیمی که در علم و فرهنگ و جامعه دارد، سویههای تیز و تاریک و نابودگری هم پیدا میکند.
به هر حال، تا اینجا آشکار شده که هوش مصنوعی به همین زودی وارد صنعت نشر شده و به دیگر مراکز تولید محتوا مثل دانشگاهها و رسانهها هم سر میزند. مقالههایی که هوش مصنوعی مینویسد را نمیتوان از مقالههای نوشته شده توسط عامل انسانی تشخیص داد، امری که با لحن خشک مطالب علمی تشدید میشود. ماشینی را فرض کنید که تمام متونهای ادبی و تاریخی و علمی فارسی را در حافظه فعال خود دارد و از آنها به عنوان الگوهایی برای تولید متون جدید استفاده میکند. به همین زودی کتابهایی نوشته شده که علاوه بر متن، تصاویر و طراحی آن هم توسط هوش مصنوعی انجام شده است.
نکته دیگر این که، این بار به لطف حجم عظیمی از دادههای زبانشناختی از پیش موجود و پردازش همیشگی آنها، موانع و فاصلههای زبانی هم برداشته شده و ورود رباتها به حوزه زبان فارسی بدون تأخیر و همزمان با دیگر زبانها است.
هوش مصنوعی میتواند تولید محتوا و صنعت نشر را متحول کند. این تحول محدود به کار ترجمه نیست، توصیف پدیدهها، گزارشنویسی، داستاننویسی، شخصیتپردازی، موقعیتپردازی، ایجاد موقعیتهای واقعی یا خیالی حاصل از مواجهه میان دو شخصیت یا دو ایده، همگی از جمله کارهایی است که ماشینهای هوشمند برعهده میگیرند. متنهای هوشمندانهای که ماشین برای آنها تولید میکند، مجالی برای تأکید بر خلاقیت انسانی نمیگذارد.
ماشینهای هوشمند کاربردهای پیچیده و تازهای برای صنعت نشر خواهند یافت. آنها کار تولید و انتشار را ساده خواهند کرد. حتی به شکلهای تازهای با مخاطب ارتباط برقرار خواهند کرد. اما این که کتابفروشی چه خواهد شد، پرسش سختی است. باید منتظر بود و دید. به رغم همه موانع همچون کندی اینترنت و دسترسیهای محال، باید برای آن آماده شویم. دیوار بلند فیلترینگ باعث خواهد شد که ما بخشهایی از فرآیند رشد و کنشگری هوش مصنوعی را نخواهیم دید و با آن تمرین نخواهیم کرد. و این البته مانع از ورود هوش مصنوعی به حوزه محتوای فارسیزبان نخواهد شد. بارها دیدهایم که بسته بودن فضا فقط باعث بسته ماندن دست کنشگران محلی در مرحله طراحی و توسعه ابزارها شده است.
اگر ماشینهای هوشمند در امتداد اینترنت هستند، در نگاه اول، چنین به نظر میرسد که کار دور زدن کتابفروشیها تشدید خواهد شد. درست مثل مسیری که در دوران شیوع اینترنت مشاهده کردیم، محتواهای جدید، خیلی کمتر از مسیر کتابفروشی (و همینطور از مسیر رسانه حرفهای و دانشگاه) عبور خواهند کرد. آنها دسترسیهای مستقیمی به مخاطبان خود خواهند داشت و کار کتابفروشی این خواهد شد که زیر تابلوی خود بنویسد: «در این مکان، کتابهای ارگانیک عرضه میشود».
جدای از این شوخی، با آن که ممکن است در کل زنجیره نشر، کتابفروشی آن حلقهای باشد که بیشترین اثر را بپذیرد و به همین خاطر باید بیشترین آمادگی را پیدا کند. شاید بهترین راه بر عهده گرفتن مسئولیتهای بیشتری در هدایت صنعت نشر باشد. کتابفروشی به خصوص در جامعه ایرانی همیشه مرکز مشاوره مهمی برای دیگر حلقهها بوده است. همه دیگر عوامل صنعت نشر، از پدیدآورندگان تا طراحان و صحافان و ناشران و خوانندگان کتاب در کتابفروشی دور هم جمع میشدند. اگرچه نمیتوان گفت که کتابفروشی رهبری صنعت نشر را برعهده داشت، اما کار هدایت جمعی این صنعت در کتابفروشی انجام میشد.
گام نخست، حرکت به سوی بازیابی آن موقعیت سخنگویی و دبیری است. کتابفروشی دوباره محل بیان میان تجربهها و خواستههای اجزای مختلف صنعت نشر میشود. در جریان این گفتوگوها، کتابفروشی به شناختی از نقشه جدید صنعت نشر در دنیای معاصر و موقعیت خود در آن میرسد. با این شناخت حتی خواهد توانست وارد مذاکره با عوامل و طراحان الگوریتمهای هوش ماشینی هم بشود و از آنها بخواهد که موقعیت بهتری در اختیار کتابفروشیها قرار دهند.
از طرف دیگر، از آنجا که عوامل فرهنگی و انسانی زیادی در معرض خطر قرار میگیرند، کتابفروشی میتواند راه آنها را هم برای ورود به این میدان باز کند. ماشینهای هوشمند با هر حجمی از دادهای که پردازش میکنند و به کار میگیرند، توانایی تشخیص و کار با مفاهیم بنیادینی از جنس آزاداندیشی، آرمانگرایی، اخلاق، امید، عدالت، تفکر انتقادی، خلاقیتهای انسانی، و تخیل فرهیخته را ندارند. کتابفروشی همچنان میتواند همه این ظرفیتها را به عنوان ظرفیتها و سرمایههای خود به کار بگیرد. و وقتی این ظرفیتها و سرمایهها فعال باشند و به کار گرفته شوند، هوش ماشینی را هم هدایت خواهند کرد که به توسعه بیشتر و بهتر این صنعت کمک کند.
اسماعیل یزدانپور