img
img
img
img
img
شهرکتاب ایلام سومین سالگرد تأسیس خود را جشن گرفت

با حضور عبدالجبار کاکایی و استقبال چشمگیر دوستداران فرهنگ و ادب در ایلام:

شهرکتاب ایلام سومین سالگرد تأسیس خود را جشن گرفت

عصر چهارشنبه دوازدهم دی‌ماه ۱۴۰۳، «شهرکتاب ایلام» سومین سالگرد تأسیس خود را با حضور جمعی از شاعران، نویسندگان و علاقه‌مندان شعر و ادب جشن گرفت. در این دیدار، عبدالجبار کاکایی که به زادگاهش سفر کرده بود، ضمن سخنرانی با محوریت مثنوی معنوی و مرور خاطرات کودکی، اشعار فارسی و کردی خود را برای حاضران خواند.

در نخستین بخش این مراسم، که با حضور پرشور دوستداران ادبیات برگزار شد، کاکایی – سراینده مجموعه شعر «آوازهای واپسین» – به تشریح ابعاد عرفانی و انسانی شعر در مثنوی مولانا پرداخت. او سپس به بیان خاطراتی از دوران کودکی و نوجوانی خود در ایلام پرداخت و از اهمیت پیوند شعر با فرهنگ بومی سخن گفت.
در ادامه مراسم که با شعرخوانی‌های پرحرارت عبدالجبار کاکایی و اجرای سنتورنوازی سبحان مؤمنی همراه بود، به درخواست حاضران، استاد کاکایی یکی از اشعار کُردی خود با نام «قلاقیران» را قرائت کرد. شعری پرشور و احساس که به نام کوهی در ایلام، نماد مشهور این استان، اشاره دارد و انتشار ویدئوی آن در فضای مجازی، بازتاب بسیار گسترده‌ای یافت.

شامگاه سیزدهم دی‌ماه نیز نشستی خصوصی با حضور جمعی از شاعران، هنرمندان و فرهیختگان ایلامی در محل شهرکتاب شکل گرفت. در آغاز این برنامه خانم شکیبا عزیزبیگی مدیر شهرکتاب ایلام ضمن خوش‌آمدگویی، گزارشی از سه سال تلاش شهرکتاب برای گسترش فضای ادبی و ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی ارائه کرد و ابراز امیدواری نمود این روند با همراهی فرهیختگان استان تداوم داشته باشد.
در ادامه، استاد کاکایی، دکتر حبیب بخشوده و آقای فرهاد شاهمرادیان با همراهی نوای تنبور خانم مهسا لطفی به شعرخوانی پرداختند. این مراسم با اهدای هدایایی از سوی مجموعه شهرکتاب ایلام و هنرمندان استان به استاد کاکایی و تقدیر از کارکنان شهرکتاب، پایان یافت.

بر اساس فرسته‌ای که عبدالجبار کاکایی در تاریخ ۱۸ دی ۱۳۸۶ در وبلاگ خود منتشر کرده است، شعر کُردی «قلاقیران» در اوج آشنایی او با ولی‌محمد امیدی – شاعر کردزبان ایلامی – سروده شده است. کاکایی با اشاره به تأثیر قدرت تصویرگری و تخیل بومی امیدی، این شعر را به‌عنوان ادای دِینی به او، به‌ویژه به پاس روایت‌های عاشقانه و حماسی‌اش، پیشکش کرده است.

ترجمه این شعر شورانگیز که استاد کاکایی در گردهمایی شهرکتاب خواند، بدین شرح است:
تپه‌هایش بر زانو نشسته‌اند
چون کودکی در چمنزاری وسیع،
چهار دست و پا
گرد او می‌گردند؛

دره‌ها
چون گورهایی خاموش
که لاله‌های سرخ بر آن
در تلألؤ هستند

قلاقیران
غمباد زخم‌ها و رنج‌های ایلام است
که سر برکشیده

ابرها بر پرِ شالش
تکیه داده‌اند
و درختان
در سایه‌سار دست‌هایش
نفسی تازه می‌کنند؛

به جانِ پسران بور و سرمستت
که آوازخوان
تفنگ در دست گرفته‌اند،

به جان دخترانِ سبزه‌روی زیبایت
که در سماعی عرفانی
غوطه‌ور در خون‌اند؛

زخم‌های جانم
چشم گشوده‌اند
چون غارهایی
که دهان باز کرده باشند؛

کوه‌های کهنسال
گرد ما
استوار ایستاده‌اند،
سبز و افراشته،
دست بر شانه یکدیگر

آماده رقص و سماع،
تا دستمالی بچرخانند
و خاک را
به شور بیاورند؛

یک پا پیش
دو پا پس،
گردوخاک
به هوا برمی‌خیزد،

امّا نمی‌دانم
چرا با خویشتن
درجنگیم،
همچو آنان
که در درّه انار
به کاری بیهوده
دل بسته‌اند؛

ولی‌محمد،
دیشب در خواب دیدمت
که شعری سوزناک
همچون دودی
که از چپق برمی‌خاست
بر زبانت جاری شد

«همچون خسرو
در افسون جام،
روحم
به گرد ایلام
مى‌چرخد؛»

که را گویم
که هر شب
تا سپیده
در این شعر
به رنج خوابی آشفته
گرفتارم؛

شعله‌ای مرا
در خود می‌خوانَد
و می‌سوزانَد،
چون تنباکویی در چپق
که آتش را
در خویشتن فرو
می‌کِشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين اخبار مرتبط
تازه‌ترين خبرها
تازه‌های وبلاگ