پسرک روزنامهفروشی که روزی در خیابانهای شرق تهران همراه پدرش روزنامه میفروخت، امروز با پشتکار و تلاش خود بیش از 900عنوان کتاب منتشر کرده است. صحبت از عباس جهانگیری است، مدیر انتشارات بینالمللی حافظ که هر کتابش را با عشق چاپ کرده و حالا پس از 65 سال فعالیت در حوزه فرهنگ و کتاب با حضور در بزرگترین نمایشگاههای کتاب جهان، فرهنگ، هنر و ادبیات، سبک زندگی ایرانی را به جهانیان معرفی کرده است؛ مردی که به یکصد نمایشگاه کتاب خارج از ایران رفته و حالا حاصل تجربیات خود را در کتاب «دور دنیا با کتاب» نگاشته است.
عباس جهانگیری از شش سالگی شروع به کار کرد، ابتدا در یک مغازه عطاری در نزدیکی منزلشان حوالی خیابان نظامآباد مشغول کار شد؛ کارش این بود که مراقب اجناس بیرون مغازه باشد اما بعد از دو سه روز به دلیل گرمی هوا به خانه برگشت و گفت دیگر کار نمیکنم. بعد از ورود به مدرسه، درسش را با جدیت ادامه داد به طوری که وقتی کلاس سوم بود به درخواست خانوادهها به دانشآموزان کلاسهای اول و دوم، درس میداد و دستمزد میگرفت.
نماینده «کیهان» و «اطلاعات»
۱۴ بود و مشغول تحصیل در دوره دبیرستان که به پدرش شغل فروشندگی روزنامه در خیابان تهراننو پیشنهاد و برای اولین بار نمایندگی توزیع روزنامه کیهان در این خیابان به پدرش سپرده شد. هر روز بعد از مدرسه به کمک پدر میرفت و روزنامهها و مجلات کیهان را بعد از تحویل میگرفت از میدان امام حسین (ع) به حوالی خیابان 30متری نارمک میرفت و با مراجعه به در خانهها و مغازهها، روزنامهها را میفروخت. پس از مدتی برای توزیع روزنامه درخواست دوچرخه دادند، پس از آن هر روز صبح با دوچرخه به مدرسه میبرد و بعدازظهرها روزنامهها را توزیع میکرد. کمی بعد نمایندگی روزنامه اطلاعات را هم گرفتند و کمکم کارشان توسعه پیدا کرد و توانستند یک کیوسک روزنامهفروشی در خیابان بلال حبشی بگیرند تا پدرش در آن مستقر شود. بعد از آن عباس جوان تا ساعت 9 شب در نارمک و تهراننو به توزیع روزنامهها میپرداخت و حالا نمایندگی مطبوعات شرق تهران در اختیار آنها بود اما بیشتر شدن حجم کار و مشکلات مالی خانواده و پیری پدر موجب شد او کمتر به درس و مدرسهاش برسد و در کلاس هشتم مجبور به ترک تحصیل شد. عباس حالا بیشتر کار میکرد طوری که دو سال بعد با پشتکار و تلاش توانست عضو هیات مدیره اتحادیه فروشندگان جراید تهران شود.
«حدود دهه ۵۰ در حوالی خیابان بلال حبشی مجموعه ساختمان و مغازه جدید ساخته شده بود. ما با اندوختهای که جمع کرده بودیم، یک مغازه بهصورت مشارکتی خریدیم و مجلات و مطبوعات داخلی و خارجی را از نمایندگیها به آنجا میآوردیم و به مشتریان خاص خود میفروختیم.» جهانگیری با لحن گرم و گیرایش این جمله را میگوید و ادامه میدهد: «کمکم طیف جدیدی به مشتریان و مخاطبان ما افزوده شد و مشتریان خارجی که آن زمان در تهران زیاد بودند، برای تهیه مجلاتی مثل نشریات مد و فشن، تایم، نیوزویک، اشترن و اشپیگل به ما مراجعه میکردند و ما هم از شرکت واردکننده آن در خیابان تخت طاووس (شهید مطهری) تحویل میگرفتیم و به مشتریانمان میفروختیم.»
بعد از انقلاب که واردات نشریات خارجی ممنوع شد، عباس جوان تصمیم گرفت خودش دست به کار شود و تلاش کرد تعدادی کتاب شبیه محتوای مجلات و کتابهای خارجی تولید کند. ابتدا خودآموزهای خیاطی، بافتنی و قلاببافی را چاپ کرد و با استقبال مردم روبهرو شد. پس از آن تلاش کرد برای ارتقای کیفیت کار خود سراغ کتاب و مجلات خارجی که با فرهنگ ایرانی منطبق بود، برود. او درباره آن روزها میگوید: «با کمی تحقیق متوجه شدم سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یا در کشورهای دیگر نمایشگاه برگزار میکند یا در تمام نمایشگاههای خارجی حضور دارد. با مدیران این مجموعه صحبت کردم و قرار شد با بخشی از کتابهایمان به نمایشگاه دوسالانه کتاب دهلی در هند بروم.
در آنجا متوجه شدم در این کشور کرسی زبان فارسی وجود دارد و هندیها علاقه زیادی به فرهنگ ایرانی دارند. دو کتاب از هند را هم به ایران آوردم و ترجمه کردم. دو سال بعد بار دیگر برای حضور در نمایشگاه دهلی درخواست دادم، همان زمان کتابهای ناشران دیگر در حوزه ادبیات و ایرانشناسی را با خودم بردم و حتی با دانشگاه دهلی برای تبادل اطلاعات علمی، ارتباط برقرار کردم و تعاملات خوبی برقرار شد.»
سفرهای خارجی همیشه دستاوردها و ماجراهای سخت و آسان خود را داشت اما عباس جهانگیری که حالا تجربیات خوبی به دست آورده بود با حضور در سایر نمایشگاههای کتاب معتبر مثل توکیو، شارجه، بلاروس، استانبول، لندن، مسکو، پکن، فرانکفورت و… به تعاملات و ارتباطات گستردهای در سطح بینالملل دست پیدا کرده بود.
جهانگیری در صحبتهایش از 13 دی 98 به عنوان یکی از تلخترین روزهای زندگیاش نام میبرد، وقتی میخواهد به شرح واقعه بپردازد، بغض میکند و میگوید: «آخرین سفر من به هند با اتفاق تلخی همراه بود، 13 دی با انتشار خبر شهادت سردار بزرگ اسلام، حاجقاسم سلیمانی، همه ما در غرفه ناراحت بودیم. سریع ابتکار عمل به خرج دادیم و عکسها و تصاویری از حاجقاسم را روی دیوار غرفه نصب کردیم. این شهادت نشان داد این مرد بزرگ چقدر محبوب است و مردم هند چقدر ایشان را دوست دارند. به یاد دارم وقتی عکس سردار را در غرفه قرار دادیم، بسیاری از جوانان هندی با عکس او سلفی میگرفتند. حتی مراسم عزاداری گوناگونی در بسیاری از تکایا و مراکز فرهنگی هند برگزار شد و از تیم فرهنگی ایران و نشر حافظ برای حضور در این برنامه دعوت میکردند.»
برخی کتابهای انتشارات بینالمللی حافظ با اقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان روبهرو شدند، آثاری مثل «آموزش بافتنی» که در شمارگان ۵۰۰۰ نسخه، بیش از ۳۰ بار تجدید چاپ شدند و مخاطبهای واقعی خود را داشتند، انتشار ۵۰ عنوان کتاب آموزشی «قلاببافی» و ۳۰ عنوان آموزش «بافتنی» برخی از کارهای پرمخاطب این انتشارات است. جهانگیری به ذکر خاطرهای هم میپردازد و میگوید: «حدود هشت سال قبل، در مجلسی نشستهبودم. آقایی جلو آمد و گفت من از شما خیلی ممنون هستم، شما زندگی خواهر من را نجات دادید. با تعجب چیستی ماجرا را از او سوال کردم. آن مرد گفت خواهرش مدت زیادی دچار افسردگی بوده، یکی از کتابهای عروسکسازی ما را برایش میخرند و او کمکم چند عروسک درست کرد و به آن علاقهمند شد و حالا خواهرم، صاحب یک آموزشگاه عروسکسازی شده و تعداد زیادی هنرجو دارد. این موضوع من را خیلی خوشحال کرد و خدا را به خاطر راهی که انتخاب کردم و در آن هستم، شکر کردم.»
کتابفروشان، این روزها حال خوبی ندارند، شرایط اقتصادی بر کسب و کار آنها هم تاثیر داشتهاست. کتابفروشی حافظ با اینکه در منطقه ۱۳ کمنظیر است اما پر رفت وآمد نیست. عباس جهانگیری وقتی به نمایشگاههای خارجی میرفت، بعد از پایان ساعت نمایشگاهها، سراغ کتابفروشیهای هر شهر میرفت تا از نزدیک با فضای آنها آشنا شود و بالاخره به آرزویش رسید. خودش در این باره میگوید: «کتابفروشی نه فقط شغلم بود بلکه همیشه بزرگترین علاقه من بوده و خواهدبود. در بازدیدم کتابفروشیهای وسیع و چند طبقهای را میدیدم که هر طبقه و بخش بر اساس موضوعی خاص دستهبندی شدهبود. ایجاد یک کتابفروشی بزرگ و مجهز که مخاطبان بتوانند در آن قدم بزنند و کتاب مورد علاقهشان را جستوجو کنند یکی از آرزوهایم بود. سال ۷۸ یک قطعه زمین در خیابان دماوند، بین ایستگاه سبلان و وحیدیه خریدم و با رویای یک مجموعه فرهنگی کارم را شروع کردم و با همه مشکلاتی که پیش رویم بود، توانستم سال ۷۹ کتابفروشی حافظ را راهاندازی کنم. هرچند این کتابفروشی این روزها مثل سابق رونق ندارد و حال و روزش خیلی خوب نیست، من اما با همه عشقم به کتاب، آن را سرپا نگه داشتهام.»
پدرم؛ محمدحسین جهانگیری: در کودکی شاهد تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر او برای تامین معاش خانواده بودم، مردی که همیشه در تلاش بود.
میرزا تقیخان امیرکبیر: بهدلیل خدمات شایستهای که به کشور کرد، فعالیتهای او گستره وسیعی داشت و تاثیرات آن تا امروز هم باقی است.
شیخ ابوالقاسم فردوسی: به دلیل 30سال تلاش به منظور نگارش شاهنامه و خلق کتابی برای تاریخ و فرهنگ کشور که همچنان ارزشمند است.
دیدگاهتان را بنویسید