img
img
img
img
img
«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

ادای احترام به ستارگان خاموش و ماندگار ادبیات کشور؛

«یاد بعضی نفرات»؛ از تجربه مواجهه با سوگ تا یادآوری امید

پدران از فرزند از دست رفته و مواجهه‌شان از سوگ می‌گویند. مردی فراموش شدن خود را یادآوری می‌کند و از همسر نویسنده‌اش سخن می‌گوید. فرزندی پدرش را از دست داده و از مهجور بودن پدرش بغض دارد و شاگردی هم مرگ معلمش را باور ندارد اما دیگری دوستش را از دست داده و از امید می‌گوید و می‌خواهد آن را از هم دریغ نکنیم.

به گزارش ایسنا، مراسم یادبود محمود حکیمی، منیژه وکیلی، محمدعلی علومی، کورش صفوی، نیلوفر امرایی، بتول فیروزان و اکرم امینی با عنوان «یاد بعضی نفرات» روز، پنجشنبه هشتم آذر در محل انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برگزار شد.

فریدون عموزاده خلیلی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و رئیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با اشاره به اینکه این نشست برای یادبود نویسندگان و  فعالان ادبیات کودک و نوجوان برگزار می‌شود، گفت: از آنجا که نویسنده با آثارش تعریف می‌شود و وجود و هویت او، قلمش بوده و اثری که برجای می‌گذارد، می‌توانیم بگوییم این عزیزان در میان ما هستند و همچنان می توانیم از نقش و احساس و دانش آن‌ها استفاده کنیم.»

او  با بیان اینکه انجمن باید زودتر و بیشتر از عزیزان یاد می‌کرد و یادشان را گرامی می‌داشت و با اشاره به نقش علی کاشفی خوانساری برای برگزاری این مراسم، گفت: امیدوارم توان این را داشته باشیم تا نویسندگان و کسانی که روحشان را در خدمت قلم گذاشته‌اند، بیشتر پاس بداریم.

سپس علی کاشفی خوانساری، نویسنده، منتقد و از اعضای انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در سخنانی گفت: انجمن نهاد است مدنی که بیش از ۲۷ سال از عمرش می‌گذرد؛ نهادی غیردولتی و غیرسیاسی که حدود ۸۰۰ نویسنده، شاعر، مترجم، منتقد و روزنامه‌نگار در آن عضویت دارند. از جمله برنامه‌ها و سنت‌هایی که کمابیش در این انجمن برگزار می‌شود، گرامیداشت یاد همکاران نویسنده است که به‌مرور با نام «یاد بعضی ‌نفرات» جا افتاده است.

او افزود: در این مراسم یادی می‌کنیم از چند دوست و همکارمان که اخیرا از میان ما رفتند و جایشان خالی است. این حداقل کاری است که به پاس یک عمر دوستی و همراهی از ما برمی‌آید. دوستانی که امروز از آن‌ها یاد می‌شود، سن و سال و شرایط و موقعیت‌های متفاوت و مختلفی داشتند؛ کسانی که سال‌های طولانی زحمت کشیدند و از دست‌دادنشان دریغ است و افرادی هم جوان بودند و نبودنشان با درد همراه است.

 

 حکیمی ایران‌دوست و مسلمانی معتقد بود

سیدعلی‌محمد رفیعی، نویسنده و منتقد ادبی، در سخنانی مکتوب درباره محمود حکیمی، با اشاره به کتاب «با پیشگامان آزادی: اندیشه‌ها و کوشش‌های فرهنگی و سیاسی حاج میرزا حسن رشدیه تبریزی» گفت: حکیمی درباره شخصیت‌های گوناگون نوشت که همه یک ویژگی مشترک داشتند و آن خدمت به ایران و پیشرفت و سربلندی ایران بود.حکیمی ایران‌دوست بود و  مسلمانی معتقد.

او خاطرنشان کرد: ایران را با اسلام می‌خواست اما اسلامی که آگاهی و آزادی و عدالت با خود بیاورد. رفاه، امنیت و پیشرفت ایران را به مردمش ببخشد و جلوه‌هایی درخشان از معنویت، اخلاق، آزادگی و کرامت انسانی را به جهان هدیه کند. این ۱۰ ویژگی کلیدواژه‌های آثار حکیمی و ده فرمان زندگی و نویسندگی او بود. نوشته‌های او با همه تنوع موضوع و قالب، با جهت‌گیری در راستای تحقق این ویژگی‌ها و ستیز با موانع آن‌ها است.

رفیعی سپس اظهار کرد: حکیمی یک مصلح اجتماعی بود، از «آنان که با قلم تباهی درد را به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند.»

این نویسنده و منتقد ادبی با اشاره به‌ آشنایی‌اش با حکیمی گفت: با آشنایی نزدیک با او متوجه شدم که همچون هر انسان دغدغه‌مند و متعهد، وقت‌شناس است و هر روز اخبار را از منابع متعدد می‌شنود و می‌خواند و به‌راستی به این آیه عمل می‌کند که برای هدایت به راه راست و رسیدن به اندیشۀ درست، باید سخنان گوناگون را شنید و بهترینش را برگزید. حکیمی بسیار می‌نوشت اما بیش از آن، می‌خواند و می‌شنید.

او افزود: حکیمی ستایشگر امیرکبیر، مصدق، شریعتی و بازرگان بود. در دوران موج اسلام‌گرایی در ایران که علی شریعتی در پهنۀ نظر و مبارزان انقلابی در عرصۀ عمل، ذهنیت نسل جوان را تسخیر کرده بودند، داستان‌های حکیمی ذهن نوجوانان آرمان‌گرا را می‌ساخت. بسیاری از اهالی امروز فرهنگ، محمود حکیمی را خاطره ناب دوران نوجوانی خود می‌دانند.

رفیعی در بخش دیگری از نوشته‌های خود، گفت: حکیمی انسانی شاد و سرزنده و برون‌گرا و بسیار اهل معاشرت بود. او با آوانگاردیسم در هنر و ادبیاتی که مردم عادی آن را نفهمند مشکل داشت و آن را به طنز می‌گرفت.

او در بخش دیگری از یادداشت خود با بیان اینکه می‌توان حکیمی را صاحب جریانی متعالی و بیدارگر در نگارش برای کودکان و نوجوانان دانست، به نام بردن برخی از آثار محمود حکیمی پرداخت.

 

 مراقبتی که باید از پوراحمدها می‌شد اما…

وحید نیکخواه آزاد، تهیه‌کننده و نویسنده هم سخنران دیگر مراسم بود که در سخنانی به خاطره‌گویی درباره کیومرث پوراحمد پرداخت و گفت: «بعد از اینکه «کیومرث پوراحمد» رفت، خیلی‌ پیش آمد که از من می‌پرسیدند «بالاخره چه شد که کیومرث از دنیا رفت؟» حرف‌وحدیث و شایعه دربارۀ این اتفاق زیاد است. شاید مهم باشد که چطور از دنیا رفت، اما مهمتر این است که چطور زندگی کرد؟

او سپس با اشاره به آشنایی‌ و  همکاری‌اش با پوراحمد از دهۀ ۱۳۶۰ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دربارۀ کتاب «زنگ اول، زنگ دوم» که در کانون منتشرشده و کتابی بر اساس فیلم «زنگ اول زنگ دوم» پوراحمد است، توضیح داد.

او در سخنانی گفت: در خارج از ایران «اقتباس فیلم از کتاب» بسیار رایج است. البته عکس این مسئله هم رایج است؛ یعنی کتابی که از تصاویر فیلم تهیه می‌شود. خیلی سال قبل، کیومرث این کار را کرد؛ اما نتوانستیم بقیه را قانع کنیم که چنین کاری را انجام دهند. حتی وقتی از نویسنده‌ها می‌خواهیم این کار را انجام دهند، امتناع می‌کنند و می‌گویند این کار اوریژینال نیست و فکر می‌کنند کارشان فقط خلق ادبی است؛ اما این نکتۀ مغفول است که فیلم گاهی به‌دست فراموشی سپرده می‌شود اما ممکن است کتاب بارهای بار تجدید چاپ شود. در این کار کمتر موفق بوده‌ایم.

نیکخواه آزاد در بخش دیگری از سخنرانی‌اش گفت: گاه به‌شوخی به کیومرث می‌گفتم شاید قطعاً مسلمان نباشی؛ اما قطعاً اهل‌کتاب هستی. می‌گفت چطور؟ گفتم فیلم‌های بسیاری از روی کتاب ساختی و این بی‌نظیر است. کسی نیست که این‌قدر اقتباس کرده باشد. البته او در جایی گفته بود کتاب می‌خوانم که ببینم می‌شود از آن فیلم درآورد یا نه.

او سپس کارهای پوراحمد را که بر اساس داستان‌ها ساخته شده‌اند، برشمرد.

نیکخواه آزاد دربارۀ شخصیت پوراحمد گفت: کیومرث پوراحمد فردی سمج و  پیگیر و دارای پشتکار بود. اگر می‌گفت کاری را انجام می‌دهد، حتماً انجام می‌داد.

او در ادامۀ سخنانش خاطرنشان کرد: چقدر حیف که مدیران فرهنگی ما مراقبت لازم را نسبت به افرادی مثل کیومرث که با تلاش شخصی، مرارت و خون جگرخوردن و با صرف بودجۀ عمومی و آزمون وخطا استاد شده‌اند و به جایی می‌رسند، ندارند. فیلم‌سازان ما به مراقبت نیاز دارند. متأسفانه آخرین فیلم‌های فیلمسازان مطرح ما، بدترین فیلم آن‌ها است. علتش هم مشخص است. آن‌ها شأن و جایگاه بالایی دارند ونیروی جوانی هم ندارند که به هر دری بزنند و هر شرایطی را بپذیرند. چون شأن این فیلم‌سازان رعایت نمی‌شود، کار را کوچک می‌کنند که عملی شود. پوراحمد و مهرجویی بدترین فیلم‌هایشان را سال‌های آخر ساختند و در مصاحبه‌هایی که داشتند، صریحاً گفته‌اند این‌ها بلایی است که سانسور سرشان آوردهاست. نسبت به آن‌ها بی‌اعتمادی بوده  و  شرایطی که برایشان ایجاد شد، شرایطی نیست که آن‌ها به آن تن بدهند. امیدوارم در دورۀ جدید دیگر این شرایط حاکم نباشد.

 

سه جمله طلایی بتول

مهدی فیروزان، نویسنده و فعال فرهنگی، سخنان خود را دربارۀ دخترش بتول فیروزان با شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) با عنوان «سماع سوختن» (آه از آن رفتگان بی‌برگشت) آغاز کرد و گفت: حتماً دوست ندارید، حال‌وهوای خودم را بگویم، حال وهوای یک پدر که فرزند خودش، آن هم یک دختر را ازدست‌داده است. بعد از او احساس کردم دیگر بابا نیستم؛ فقط پدرم. پدر دو پسر شاخ شمشاد، اما بابا نیستم. بتول هم دختر عادی‌ای نبود.

او ادامه داد: اگر یکی از تعاریف انسان، انتخاب و عمل باشد، بتول آدم اخلاقی چه در انتخاب و آدم اخلاقی چه در عمل بود. بسیار سخت‌کوش بود. در عمل بسیار بسیار فرد اخلاقی، منضبط و معتقدی بود.

فیروزان با بیان اینکه بتول برای خواندن در مقطع دکتری در خارج از ایران اقدام کرده بود و با اشاره به روند دانشجو شدن در مقطع دکتری در خارج  از ایران گفت: در آنجا مدرک نمی‌خواهند بلکه دلیل این را که چرا می‌خواهید دکتری بخوانید، می‌پرسند. او درباره دلیل ادامه تحصیل خود نوشته بود، «به عنوان کسی که حامل هویت ایرانی و لبنانی هستم، دغدغه‌های منطقه دارم و می‌خواهم به آن دغدغه‌ها برسم. من تا امروز جز تفکر انتقادی از طریق باورها و هویت راه دیگری پیدا نکرده‌ام و می‌خواهم در ۱۰ سال آینده، تفکر انتقادی را در سرزمین خودم و منطقه جاری کنم.»

فیروزان در بخش دیگری از سخنانش دربارۀ تجربۀ مواجهه خودشان با سوک، گفت: ما سنتی در خانوادۀ خودمان داریم که یک وعده را حتماً دور هم باشیم و  گفت‌وگو کنیم. امیدوارم هیچ‌کس گرفتار نشود، گاهی چیزهای شیرین، جای خالی‌شان بیشتر به چشم می‌آید. بتول از کوچک‌ترین گفت‌وگوها ایراد می‌گرفت. او سه جمله طلایی داشت: «حکم کلی صادر نکن»، «پیش‌فرض جنسیتی را کنار بگذار» و سومین جمله این بود: «اگر کار اخلاقی است، حتماً انجام می‌دهم» اما اگر کاری اخلاقی نبود، بیچاره‌مان می‌کرد تا تصمیم ما اخلاقی باشد. فکر کنید چنین آدم پر وجودی که زندگی‌اش با توصیه‌ها و تذکراتش ساخته شده است، بخواهد کتابی را برای ترجمه انتخاب کند.

او با اشاره به کتاب «نقطه» ترجمه بتول فیروزان که همزمان با چهلمش منتشر شد، گفت: هرکسی بخواهد بتول را بشناسد، «نقطه» را بخواند.

این فعال فرهنگی به مهربانی و دست‌گیری بتول فیروزان از دوستانش اشاره کرد و گفت: ان‌شاءالله کسی گرفتار این بلا نشود. لحظه سوک، لحظۀ عجیبی است. روزهای اول مردم معمولاً در تسلی گفتن‌ها، آدم را عصبی می‌کنند. توصیه می‌شود «صبوری کنید، صبوری کنید». باید سوال کنیم، صبوری چیست؟باید چه‌کار کنیم؟ تجربۀ ما این بود که سوکوارانی بودیم که باهم حرف می‌زدیم. تجربه یکسال سوکواری را نوشتم که تجربۀ شخصی است و لزوما مبنای علمی ندارد.

او ادامه داد: مناسک سوک در گذر از دوران سوک هم اثر دارد. سوم و هفتم و چهلم همۀ این مناسک ارزشمند است، مبادا این‌ها را از دست بدهید. سوک دو چیز را همراه دارد: آتش حسرت که بسیار سوزاننده است و بُعد دیگر سوک، دلتنگی است که به‌ موازات آتش حسرت اتفاق می‌افتد. آتش به‌مرور رفع می‌شود اما دلتنگی باقی می‌ماند. البته این دلتنگی ارزشِ ساخت می‌دهد. ما این انرژی منفی را به کارهایی که او داشت، تبدیل کردیم و نتیجه کار، شکل‌گیری «جایزه تفکر انتقادی» بود. چون خودش فرد سخت‌گیری بود، ما هم با سختگیری کار می‌کنیم. نمی‌خواهیم کار بزرگ انجام دهیم. سایتی برای او راه‌اندازی شد که در این سایت پایان‌نامه‌اش را قرار دادیم و همچنین مطالب خواندنی‌ با نگاهی دیگر به داعش دارد که در سایت آمده است. جلسات این‌چنینی، هم آدم را منقلب و هم خوشحال می‌کند.

 

نباید هنرمند این‌قدر مهجور باشد

دیگر سخنران این مراسم، عرفان علومی، فرزند محمدعلی علومی بود که در سخنانی مکتوب درباره جهان‌بینی این نویسنده گفت و یادآور شد: او در دوره نوجوانی با آرمان‌های انقلابی و عدالت‌خواهی آشنا شده بود و چون پتانسیلش را داشت این مفاهیم در روح و روانش اثر گذاشت و این موضوعات در آثار و رفتارش نمود داشت.

افزود: زندگی‌اش به‌خاطر ارزش‌هایی که به آن معتقد بود، پر بود از مشکلات و سختی‌ها. هنرمندانی که عاشق کارشان هستند نمی‌توانند زندگی عادی داشته باشند و باید با کسی ازدواج کنند که حاضر به فداکاری بسیار باشد.

علومی با اشاره به کتابی که پدرش برای نوجوانان نوشته است، گفت: او در این کتاب به زیبایی دربارۀ زندگی گفته و ارزش‌های والای زندگی را دیدگاه خود تفسیر بیان کرده و بعد نوجوان را در لایه‌های داستانی به ارزش‌های والا سوق داده است.

او با اشاره به اینکه آثار علومی در جامعه چندان‌که شایسته است، شناخته نشده‌اند، گفت: پدرم آدمی کم‌توقع و قانع بود. او فقط می‌خواست حداقل‌هایی برای زندگی داشته باشد. با شناختی که از او دارم کلبه کاه‌گلی را به کاخ ترجیح می‌داد. آثارش تحت تأثیر ارزش‌های والا و روحیۀ عدالت‌خواهی خواهد بود و مخاطب باید ربط موارد داستان را رمزگشایی کند تا متوجه اصل پیام‌ها شود.

علومی ادامه داد: کسانی که می‌خواهند تصمیمات فرهنگی در سطح کلان تأثیرگذار باشد، باید یاد بگیرند هنر و فرهنگ چیست؟ فرهنگ‌سازی چطور اتفاق می‌افتد؟ بسیاری با خون‌جگر خوردن و سرسختی و مقاومت در راه ناهموار، به کوهی از دانش تبدیل شدند. چرا نباید از آن‌ها استفاده شود. نباید در جامعه، هنرمندان این‌قدر مهجور باشند.

او در پایان سخنانش که با بغض و گریه همراه شد، گفت: پدرم معتقد بود فرهنگ و هنر به درد جامعه اکنون نمی‌خورد. من و خواهر و مادرم افتخار می‌کنیم، ارثی که پدرمان برایمان گذاشت، ارث معنوی بوده است.

 

 نمی‌توانم متصور شوم که نیست

ندا عابد، مدیر مجلۀ آزما هم در سخنانی از «کوروش صفوی» یاد کرد و گفت: او آنقدر سرزنده و شوخ‌طبع بود که بعد از گذشت بیش از یک سال نمی‌توانم متصور شوم که نیست.

او با تأکید بر اینکه اگر صفوی درباره زبان‌شناسی نمی‌نوشت، چیزی از زبان‌شناسی نمی‌دانستیم، گفت: او با ترجمه و نوشتن کتاب‌هایش دریچه‌ تازه‌ای به زبان‌شناسی باز کرد. اگر فارغ‌التحصیلانی در حوزه زبان‌شناسی داریم به دلیل چیزهایی است که او نوشت. صفوی خلق و خوی مهربانی داشت. عاشقانه‌ معلم بود و کسانی که الان صاحبان کرسی زبان‌شناسی هستند، از شاگردان او بودند.

عابد کوروش صفوی را فرد تیزهوشی خواند که پیش‌بینی‌های عجیب‌وغریبی داشت، گفت: کوروش صفوی بچه‌ها را دوست داشت.‌ اولین مترجم کتاب «دنیای سوفی» بود. کتاب به زبان آلمانی نوشته شده است؛ اما او از زبان انگلیسی ترجمه کرد؛ درحالی‌که او بر زبان آلمانی مسلط بود و وقتی دلیل این موضوع را از او پرسیدم، گفت که تا کتاب به زبان آلمانی به دستم برسد، دیر می‌شود و اگر چیزی از من بماند، این است و کتاب «از زبان‌شناسی به ادبیات». چون طرف حرف حسابی زده و حرف حسابی است که می‌ماند نه مزخرفات دانشگاهی. این پیش‌بینی عجیب وغریبی بود.

او با اشاره به ترجمه‌هایی متعدد که از کتاب‌ «دنیای سوفی» وجود دارد، گفت: نثر ترجمه دکتر صفوی برای نوجوانان قابل فهم‌تر است. نبودنش را باور نمی‌کنم واقعا جایش میان ما خالی است. او معلم بود و مهربان. خدا این معلم‌ها را زیاد کند.

علیرضا حافظی، نویسنده و از اعضای انجمن، دربارۀ منیژه وکیلی، همسرش سخن گفت.

او با بیان اینکه فکر می‌کردم دوستان من را فراموش کرده‌اند زیرا در این چند سال سراغم نیامده‌اند و الان ذهن نقاد کاشفی باعث شده در این مراسم باشم، اظهار کرد: همسرم مراحلی متفاوت و متضاد را در زندگی ادبی سپری کرد؛ ایامی در داستان‌های فولکلور آذربایجان شرقی کار کرد و ایامی داستان نوشت و بعد هم به‌شیوه داستان‌گویی بزرگان و فنون داستان‌نویسی در ادبیات کهن پرداخت و می‌خواست بداند چه فنونی در داستان‌نویسی بزرگان داشتیم؛ اما این  نتیجۀ تحقیقات عرضه نشده است؛ چون فکر می‌کنم ناتمام باشد. او همچنین قصه نیمه بلندی دارد که برای ویراستاری به من سپرد؛ اما ویراستاری نکردم.

او این نکته را هم بیان کرد که چرا تنها از رفتگان یاد می‌کنید، زنده‌ها را هم دریابید.

 

باقیات صالحات نیلو

اسدالله امرایی، مترجم و پدر نیلوفر امرایی هم با بیان اینکه وقتی لیست را نگاه می‌کردم دیدم صاحب‌عزای همه هستم و با هرکدام خاطره‌ای دارم، گفت: درباره سوک زیاد گفتند. نیلوفر مانند هر دختر دیگری عشق و علاقۀ خاصی به پدر داشت و در واقع یک‌جورهایی مراقب من بود. او کتاب‌های کتابخانه من را منظم و مرتب چیده بود و به آن‌ها مهر زده بود تا اگر کسی کتاب را امانت می‌گیرد، برگرداند که این اتفاق هم افتاد؛ برخی کتاب‌هایی را که نیلوفر روی آن‌ها مهر زده بود، برگرداندند.

او در ادامه به فعالیت‌های اجتماعی این مترجم جوان فقید از کمک در زلزلۀ ورزقان تا به سرپرستی گرفتن کودک بی‌سرپرست و تأمین دارو برای بیماران سرطانی و تأمین کتاب برای کتابخانۀ زندان قرچک گفت و خاطرنشان کرد: از بسیاری از فعالیت‌های عام‌المنفعه او خبر نداشتیم و بعد از مرگش بود که متوجه این موارد شدیم.

امرایی با تأکید بر اینکه دخترش مراقب او بوده است، گفت: نیلو  در خانه یاور مادرش و کمک‌کار من بود. او با کتاب بزرگ‌شده بود و اسباب‌بازی‌هایش کتاب بود و تا آخر هم همین‌طور بود، باقیات صالحاتش هم کتابخانه‌ است؛ کتابخانه‌ای در روستای دور افتاده‌ای در کهگیلویه و بویراحمد و مدرسه‌ای در تایباد. از غم بزرگ سعی کردیم کار بزرگ بسازیم. مرگ فرزند، سوک بزرگی است؛ اما در مقابل مرگ چاره‌ای نداریم.

 

امید را دریغ نکنید

رضا نساجی، جامعه‌شناس  و مدیر انتشارات مردم‌نگار هم سخنران پایانی مراسم بود که دربارۀ اکرم امینی صحبت کرد.

او با اشاره به اینکه دوستی را از دست داد، افزود: ناراحتی دیگرم از جنس فقدان هم‌نسل خودم است. نسلی که گاهی امیدی به زندگی ندارد و به همین دلیل زندگی‌ای تشکیل نداده و فرزندی ندارد.

نساجی با اشاره به کاهش امید به زندگی در نسل دهۀ ۱۳۶۰ گفت: زمانی که میزان مرگ‌ومیر را برای دو گروه سنی دهۀ ۱۳۶۰ کنار هم گذاشتیم، دیدیم چه بلایی سر این نسل آمده که به‌اصطلاح جوان‌مرگ می‌شود و امید به زندگی‌شان کم است. در سال ۱۳۹۵، گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ بودند، امید به زندگی‌شان تا ۵۰ سال دیگر بود. این رقم در سال ۱۴۰۱، یک سال کمتر شده است و این کم‌شدن بی‌دلیل نیست؛ از آسمان و زمین اندوه می‌بارد.

او با اشاره به موضوع جوان‌مرگی و تلاش‌هایی که برای پیداکردن دارو برای اکرم امینی داشتند، اما به نتیجه نرسیدند، گفت: حسرت و اندوه، بیماری‌های عجیب‌وغریب، سرطان و گاه انتحار در جوانان را می‌بینیم که حقشان نیست. انتحار امر روان‌شناسانه نیست بلکه امر جامعه‌شناسانه است. شاید جوانان بسیار دوندگی کنند، اما به‌جایی نرسند. برایمان اندوه می‌بارد و باید هوای هم را داشته باشیم.

نساجی خاطرنشان کرد: امید را از هم دریغ نکنید. امید شاید عینیت نداشته باشد. امید مانند چک بی‌محل است و شاید لازم است این چک بی‌محل را به هم قرض بدهیم تا فرد، چند روز بیشتر دوام بیاورد. امید را دریغ نکنیم، به هم رحم کنیم و هوای