img
img
img
img
img
جا و ناکجا | سید محمد بهشتی

جا و ناکجا | سید محمد بهشتی

ما اغلب از واژه «جا» استفاده می کنیم. به طور مثال می پرسیم فلان «جا» کجاست؟ در مقابل این کلمه، واژه دیگری هم داریم: «ناکجا». البته «ناکجا» هم «جای» مشخصی است. به این معنا که می‌توان آدرس آن را داد. اما برخلاف «ناکجا»، «جا» مکان آشنایی است که نیازی به «آدرس» ندارد.

به طور مثال ساختمان «پلاسکو» یک «جا» بود. کافی بود بگوییم: ایران، تهران، ساختمان پلاسکو، روبه رویش، نرسیده یا کمی جلوتر از آن. حتی پس از حادثه‌ای که برای این مکان رخ داد، «جا»ی ساختمان پلاسکو همچنان باقی است. «جایی» که قبلا ما را یاد چیزهایی می انداخت، حالا ياد چیزهای دیگری. حالا وقایع دیگری هم با آن مکان گره خورده‌اند؛ مثلا تصویر همدردی همه اهل شهر و از خودگذشتگی و حماسه. پس از این واقعه دردناک، هرکجا که به آتش‌نشانی برخورد کنیم، به اعتبار ساختمان پلاسکو و وقایعی که بر سرش آمد، رفتار متفاوتی خواهیم دید. در صورتی که ما در طول عمرمان، بارها شاهد سوختن و ویران شدن ساختمان‌ها و حضور آتش‌نشانان در اطراف حادثه بوده‌ایم. اما این حادثه بود که باعث تغییر رفتار ما شد. پلاسکو پس از آن چه بر سرش آمد، برای ما «جای» تازه‌ای شد.

پس این تغيير حال و هوا، بسته به دگرگونی تصویر ما از آن «جا»ست. این دگرگونی ناشی از وجه معنایی آن مکان است، نه به صرف کارکرد عملی آن. اگر مکانی صرفا کارکردی مثل عرضه کالا داشته باشد، آن طور که مدنظر است، «جا» نخواهد بود. به این ترتیب، باید گفت که بزرگ‌ترین ثروت شهرها وابسته به همین گونه جاهایی است که در شهر هستی دارند. هر شهری به همان میزانی که «جا» داشته باشد، ثروتمند است. اگر شهری همه لوازم و ابزار کاربردی مثل سیستم آب و فاضلاب، بیمارستان، مدارس، مراکز خرید و غیره را داشته باشد اما فاقد «جا» باشد، می‌توان گفت شهر نیست، بلکه ناکجاست. آن شهر صرفا محلی است که جمعیتی در آن ساکن شده‌اند.
باید گفت «جا» حکایتی است از «زندگی»، در حالی که ناکجا صرفأ حکایت از «زنده» بودن دارد و فاصله این دو، از زمین تا آسمان است. شهری که زندگی در آن جاریست‌، گویی آسمان دارد. در صورتی که شهری که زندگی ندارد، صرفاً یک «زمین» است.

با این تفصیل، در حال حاضر در شهر تهران، با دو جریان متفاوت مواجه هستیم: جریانی که جاها را ناکجا، و جریانی که ناکجاها را به جا بدل می‌کند. متأسفم از این که باید بگویم جریان اول به مراتب فعال‌تر از دومی است. زیرا کارشان سهل‌تر است و پشتوانه‌شان قدرت و پول. کاری که این جریان می‌کند تنها به کمک کلنگ و بولدوزر شدنی است. اما پدید‌آوردن و ساختن جا، کار ساده‌ای نیست. کسانی که جاها را به ناکجا تبدیل می‌کنند، خودشان هم «ناکس» هستند. پس به این ترتیب باید بگوییم، پدید آوردن ناکجا هنر «ناکسان» است. در حالی که فعالیت دومی، یعنی سازندگان، تبدیل کردن «ناچیزها» به «چیزی» است. کار اینان را می‌توانیم به باغبانی تشبیه کنیم؛ کاری که صبر، حوصله و شکیبایی طلب می‌کند.

«جا» شدن یک مکان، کار یک فرد نیست؛ یعنی مدیر یا مؤسسان شهرکتاب به تنهایی نمی توانند مکان شهرکتاب را به جایی تبدیل کنند. چه کسانی در کار ساختن چنین جایی شریک‌اند؟ بدون شک «اهالی شهرکتاب». این اهلیت و فعالیت است که مکانی را به جا تبدیل می‌کند. برای مثال، در تاریخ معاصر محلی داریم که به نیت یادآوری شاه نزد مردم شهر بنا شد؛ یعنی «برج شهیاد». اما اهل تهران آن را به برج «آزادی» بدل کردند. پس این جا دو گونه تلاش است که باید در جهت «جایی» شدن یک مکان صورت گیرد؛ اول آنی که باغبانی می‌کند و سازنده است، و دوم آنی که اهل آن مکان است.

فکر می‌کنم جاها در شهر، به چراغی که فضاها را روشن می‌کند، می‌مانند. از همین روست که این گونه مکان‌ها، مثل بنای پلاسکو نیازی به آدرس ندارند، زیرا فضای اطراف آن‌ها به خاطر وجودشان روشن است. در مقابل، ناکجاها گویی در تاریکی مطلق به سر می‌برند. بدین‌گونه است که می‌بایست سپاسگزار کسانی باشیم که بر روشنایی شهرمان می‌افزایند و تاریکی را از شهر می‌رانند. همان‌هایی که ناکجاها را به جای‌ها تبدیل می‌کنند. فکر می‌کنم اگر می‌خواهید شهرکتاب چراغی باشد برای روشن‌تر کردن شهر باید کاری کرد که دیگر نگوییم شهرکتاب، واقع در خیابان فلان نرسیده به چهارراه بهمان، بلکه نشانی‌ها را نسبت به شهرکتاب بدهیم: بالاتر از شهرکتاب، یا روبه‌روی شهرکتاب.