ابتکار: برخی گروههای اجتماعی کمتر فرصت مییابند تا در
عرصههای عمومی ظهور و بروزی داشته و زمینهای برای بیان خواستهها و مطالباتشان
پیدا کنند. «کارگران» را میتوان جدیترین گروه اجتماعی دانست که دارای چنین وضعیتی است. «کارگران»
به دلیل ماهیت شغلی و کاری خودشان و به جهت عدم بهرهمندی از ظرفیتها و امکانات
اجتماعی معمول در سایر اقشار و دهکهای اجتماعی، از کمترین فرصتها برای بیان
خواستههایشان برخوردارند. همین امر موجب میشود تا از حداقل فرصتها به جدیترین
شکل ممکن استفاده کرده و این فرصتها را به بیانی جهانشمول و عمومی در ابعاد بینالمللی
تبدیل کنند. شاید از همین روست که، روز جهانی کارگر دارای ماهیتی متفاوت با سایر
مناسبتهای ملی و بینالمللی است. ماهیتی که ریشه در تاریخ مبارزات طبقاتی کارگران
جهان دارد. مبارزاتی که هدفشان بهبود شرایط زندگی کارگران، کسب حقوق برابر با سایر
گروهها و طبقات اجتماعی و مهمتر از همه مقابله با استثمار همه جانبه و روزافزون
نوع بشر در چارچوب نظام سرمایهداری جهانی است.
ایده بزرگداشت روز کارگر به عنوان ابزاری جهت
دستیابی به هشت ساعت کار روزانه نخستین بار در استرالیا شکل گرفت. کارگران
استرالیایی در سال ۱۸۵۶ تصمیم گرفتند
در یک روز خاص با توقف کامل کار و برگزاری گردهماییها و انجام سرگرمیهای مختلف،
خواسته خود یعنی تحقق حداکثر هشت ساعت کار در روز را مطرح کنند. این روز ۲۱ آوریل
بود. در ابتدا، کارگران استرالیایی قصد داشتند این برنامه را تنها در همان سال
یعنی ۱۸۵۶ اجرا
کنند، اما از آنجا که اجرای این مراسم تأثیر عمیقی بر تودههای کارگری استرالیا بر
جای گذاشت و شور و اشتیاق و روحیه مبارزه جویانه جدیدی را در آنها برانگیخت،
کارگران تصمیم گرفتند این مراسم را هر ساله برگزار کنند. کارگران آمریکایی نخستین کارگرانی
بودند که از کارگران استرالیایی پیروی کردند. مقایسه میزان اعتصابات کارگری سالهای
۱۸۸۵ تا ۱۸۸۶ با سالهای
پیش از آن نشانگر افزایش روحیه مبارزهجویانه جنبشهای کارگری در این دوره است. در
طول سالهای ۱۸۸۴ _ ۱۸۸۱ به طور متوسط تعداد اعتصابات کارگری در سال
کمتر از ۵۰۰ و تعداد
متوسط کارگران شرکت کننده ۱۵۰ هزار نفر بود. در سال ۱۸۸۵ تعداد اعتصابات به ۷۰۰ و تعداد
کارگران در یک جهش ناگهانی به ۲۵۰ هزار نفر افزایش یافت. در سال ۱۸۸۶ تعداد اعتصابات به بیش از دو برابر سال ۱۸۸۵ یعنی ۱۵۷۲ و تعداد
کارگران به ۶۰۰ هزار
نفر رسید. در اول ماه مه، ۱۸۸۶ شیکاگو
شاهد اجتماع عظیم کارگرانی بود که ابزارهای کار خود را با فراخوان جنبش سازمان
یافته کارگری شهر شیکاگو، زمین گذاشته و به خیابانها ریخته بودند، این نخستین بار
بود که جنبش کارگری میتوانست انسجام طبقات کارگری را به گونهای عینی به نمایش
گذارد. اما از آنجا که پیش از پیروزی هر انقلابی، در برابر انقلابیون همواره گروههای
ضدانقلاب نیز وجود دارند، گردهمایی کارگران در کارخانه ماشین آلات مک کورمیک (Mc Cormick) توسط
پلیس به خشونت کشیده شد که در نتیجه آن ۶ کارگر کشته و تعداد زیادی نیز زخمی شدند. در واکنش به این اقدام
پلیس، کارگران در ۴ مه در
میدان هی مارکت (Haymarket) تظاهراتی را برگزارکردند. گردهمایی با آرامش برگزار شده بود و جمعیت
در حال متفرق شدن بودند که پلیس ناگهان به تظاهرکنندگان حمله ور شد و در همین میان
نیز بمبی به داخل جمعیت پرتاب شد. این انفجار موجب کشته شدن ۷ پلیس و ۴ کارگر
شد. پس از سرکوب و بازداشت رهبران جنبش کارگری شیکاگو، فدراسیون کارگری آمریکا در گردهمایی
۱۸۸۸ خود در
سنت لوئیس (St. Louis) تصمیم به احیای جنبش هشت ساعت کار روزانه گرفت. در ۱۴ جولای ۱۸۸۹ و در
صدمین سالگرد سقوط زندان باستیل فرانسه، رهبران جنبشهای کارگری کشورهای مختلف در
پاریس گردهم آمدند تا یک بار دیگر پس از گذشت ۲۵ سال از شکل گیری انترناسیونال اول توسط
آموزگار بزرگ کارگران (کارل مارکس)، انترناسیونال را احیا نمایند. کنگره پاریس روز
اول ماه مه را به دلیل عملکرد قابل توجه کارگران آمریکایی در ۱۸۸۶ به
عنوان روز جهانی کارگر (May
Day) انتخاب کرد. با آغاز جنگ جهانی اول به دلیل شکل گیری شرایط جنگی و با
حمایت روسای اتحادیههای کارگری از سرمایه داران، کارگران مجبور شدند در روز جهانی
کارگر نیز همچون سایر روزهای عادی به سر کارهای خود بروند. در این زمان بود که
لنین، لوگزامبورگ و لیبنخت (Liebknecht)
بر علیه وطن پرستی افراطی سران احزاب سوسیالیست اروپا به پا خاستند،
اعتصابهای پراکنده و درگیریهای خیابانی در اول ماه مه ۱۹۱۶ نشان دهنده این واقعیت بود که کارگران
کشورهای درگیر جنگ، خود را از تاثیرات زهرآلود رهبران خیانتکارشان رها ساختهاند.
در این زمان بود که پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ لنین با اعتقاد به اینکه در دوره جنگ سران
احزاب سوسیالیست کشورهای اروپایی درگیر جنگ، در جهت منافع سرمایه داران و غارت منابع
کشورهای مستعمره حرکت کرده و انترناسیونال سوم را به بیراهه کشیدهاند، در ۱۹۱۹ کمینترن (Comintern) یا
انترناسیونال کمونیستی را پایه گذاری کرد که در واقع به ابزار بینالمللی اتحاد
شوروی برای کنترل و هدایت احزاب کمونیستی سایر کشورها تبدیل شد.
مارکس و روز جهانی کارگر
مارکس در سال ۱۸۶۷ در فصلی از جلد اول کاپیتال درباره
عملکردهای اتحادیه ملی کارگران آمریکا مینویسد: «در ایالات متحده آمریکا، هر نوع
جنبش مستقل کارگری تا زمانی که بردهداری چهره یک بخش از کشور را آلوده کرده بود، نمیتوانست
شکل بگیرد. کارگر سفیدپوست نمیتواند رهایی یابد هنگامی که کارگر سیاهپوست داغ
بردگی خورده است. اما با از بین رفتن برده داری زندگی پرنشاطی شکل گرفت. نخستین
ثمره جنگ داخلی در آمریکا شکل گیری مبارزه برای تحقق هشت ساعت کار روزانه و به
دنبال آن جنبشی بود که با سرعت فراوانی مسیر خود از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام
و از نیوانگلند تا کالیفرنیا طی کرد.»
لنین و روز جهانی کارگر
لنین در باب اهمیت روز جهانی کارگر (May Day) خطاب به
کارگران روسیه گفته است: «در فرانسه، انگلستان، آلمان و سایر کشورهایی که کارگران قبلاً در اتحادیههای
قدرتمند کارگری با یکدیگر متحد شده و موفق به کسب حقوق ارزشمندی شده بودند، اول
ماه مه را به عنوان روز تعطیل عمومی برای کارگران اعلام کردند. در این
روز کارگران با ترک کارخانههای خفقان آور به خیابانها ریخته و با در دست داشتن پرچمهای
برافراشته و خواندن سرود در خیابانهای اصلی شهرها به حرکت درمی آیند تا به روسای کارخانهها
نشان دهند که قدرتشان مرتباً در حال افزایش است. آنها در گروههای بزرگ گردهم میآیند
و درباره پیروزیهای سال گذشته خود در برابر کارخانه داران و همچنین برنامههای
مبارزاتی آتی خود به گفت وگو و ایراد سخنرانی میپردازند. به دلیل خطر شکل گیری اعتصابات،
کارخانه داران جرات نمیکنند کارگران را در این روز به دلیل عدم حضور در کارخانهها
جریمه کنند. همچنین در این روز کارگران خواستههای خود را به روسا گوشزد میکنند: ۸ ساعت
کار، ۸ ساعت
استراحت و ۸ ساعت تفریح.
این هدفی است که امروز کارگران سایر کشورها به دنبال تحقق آن هستند.»
روز جهانی کارگر و ایران
در ایران روز جهانی کارگر بیشتر تبدیل به رویدادی
نمادین و سطحی شده است. رویدادی که بیش از توجه به مطالبات کارگری درگیر و دار مباحث غیرصنفی
باقی میماند. گذشته از این نباید فراموش کرد که جنبشهای کارگری در ایران معاصر بیش
از هر جریان و گروه دیگری از احزاب و وابستگان چپگرای فعال در ایران صدمه دیده و
لطمه خورده است. جریانهایی که عمدتاً یا به دلیل وابستگیهای ساختاری و نهادی و
یا به علت عدم شناخت مناسب از وضعیت ایران و جغرافیای فرهنگی کارگران کشور،
نتوانستند یا نخواستند ارتباط و تعاملی صحیح و مناسب با بدنه کارگری کشور داشته
باشند. همین مسئله موجب شده تا جریانهای راستگرا و مخالفان گروههای کارگری
بتوانند با استفاده از برچسب چپ در برابر هر نوع جنبش کارگری مقاومت و با اتهاماتی
مختلف از فعالیت آنها جلوگیری کنند.