شرق: بین نمایشگاه کتاب تهران با نمایشگاههای مهم کتاب فاصله خیلی
زیادی وجود دارد. نمایشگاههای کتاب معمولا عرصهای برای بروز فعالیتهای مختلف فرهنگیاند
اما نمایشگاه تهران فقط یک فروشگاه بزرگ کتاب است و در آن هیچ کار فرهنگیای انجام
نمیشود. درحالیکه در چنین فضایی باید به شیوههای مختلف و به شکلی جدی به مسائل
مربوط به نشر و کتاب پرداخته شود. نمایشگاه کتاب عرصهای است که در آن میتوان
سخنرانی، جشن کتاب، جشن امضاء و مراسمهایی اینچنین برگزار کرد. همچنین این فضای
چندروزه بهترین موقعیت برای ارتباط اهل فرهنگ و مخاطبان است.
در نمایشگاه کتاب پاریس تمام نویسندگان و شاعران و اهل
فرهنگ فرانسه حضور دارند و از نزدیک با مخاطبانشان ارتباط برقرار میکنند. رسانهها
و روزنامهها نیز در بعدی وسیع به تبلیغ و اطلاعرسانی چنین مراسمهایی میپردازند
و مردم خیلی راحت در جریان حضور نویسندگان و شاعران در نمایشگاه کتاب قرار میگیرند.
اما در اینجا چنین برنامههایی در این بعد وسیع وجود ندارد و گاهی خود ناشران به
طور محدود از مولفانشان دعوت میکنند تا در غرفههای نمایشگاه حاضر شوند. من دو
سال پیش در نشر مرکز و ثالث که ناشران کتابهایم هستند حاضر شدم و توانستم از
نزدیک با مخاطبان روبرو شوم. این تجربهای بسیار مفید برای من بود و امکان گفتوگو
درباره آثار مختلفم فراهم شد. این نوع ارتباطها هم برای اهل فرهنگ و هم برای مردم
خیلی خوب است و نباید این فرصتها از هر دو طرف گرفته شود. موضوع دیگر، لزوم
برگزاری نشستها و سخنرانیهایی در باب آسیبشناسی کتاب است.
نمایشگاه کتاب بهترین فرصت برای برگزاری این مراسمها
است که متاسفانه از ما دریغ میشود. در این شرایط نمایشگاه کتاب تهران فقط مکانی
است که ناشران مختلف در آن جمع میشوند و شیوه برگزاری آن هیچ جذابیتی ندارد جز
اینکه کتابها با اندکی تخفیف به فروش میرسند. اطلاعرسانی و تبلیغات رسانههای ما
درباره نمایشگاه کتاب هم ضعیف است و آنها نیز بهدرستی وظیفهشان را دراینباره
انجام نمیدهند.
بااینحال نمایشگاه کتاب فرصتی است برای طرح این پرسش که
چرا تیراژ کتاب در ایران تا اینقدر پایین آمده است. مردم ما با مقوله مطالعه آشنا
نیستند و هرروز با کتاب غریبهتر میشوند. نهفقط کتاب که حتی تیراژ روزنامهها
نیز امروز به طرز خندهدار و درعینحال شرمآوری پایین است. کتابنخواندن مردم دلایل
مختلفی دارد که یکی از آنها عدم اعتماد به کتابهای منتشرشده است. ممیزی از این
لحاظ دقیقا اعتماد مخاطبان را نشانه گرفته است و مردم نمیدانند کتابی که در بازار
به آنها عرضه میشود چقدر با کتاب اصلی فاصله دارد. خود من هم واقعا با بیاعتمادی
به سراغ ترجمههای موجود در بازار میروم و مدام این پرسش در ذهنم وجود دارد که از
این کتاب چهچیزهایی حذف شده است. از سوی دیگر، کیفیت آثاری که امروز منتشر میشوند
هم شدیدا افت کرده است. در حوزه ترجمه واقعا بخش قابلتوجهی از آثار به معنای
واقعی مزخرفاند و معلوم نیست براساس چه معیاری منتشر شدهاند. ناشران بیسواد و وزارت
ارشاد در پدیدآمدن این وضعیت سهیماند. ارشاد نباید به هر آدم بیسوادی مجوز نشر
بدهد و ناشران هم نباید هر کتابی را منتشر کنند.
در حوزه تالیف و ترجمه هم وضعیت تعریفی ندارد. بازی خندهداری
است که بخش غالبی از مترجمان منتظرند تا کتابی که نوبل یا جایزههای دیگر ادبی را میبرد
شب تا صبح بهسرعت ترجمه کنند و زودتر از دیگران به بازار بفرستند. در این شرایط است
که امروز وضعیت ترجمه ما افتضاح شده است. مسئله دیگر غلطهای فاحش ویرایشی و چاپی
در کتابهاست. ناشران یا لزوم وجود ویراستاران را درک نمیکنند یا ترجیح میدهند
هزینهای برای ویراستاری کتاب پرداخت نکنند. من امروز فقط چند ناشر را میشناسم که
ویراستار حرفهای دارند و این ویراستاران به مولف کتاب کمک زیادی میکنند. ضروری
است که کتاب بعد از تمامشدن دستکم توسط یک نفر دیگر خوانده شود. آقای نجفی میگفت
اگر در سه صفحه کتاب یک غلط پیدا نشود عجیب است و این طبیعی هم هست. در آثار خود
من هم بارها پیش از چاپ دیگران اشکالاتی پیدا کردهاند و این خیلی بهتر از این است
که اشکالات بعد از انتشار کتاب دیده شوند. در آخر به موضوعی که مدتی است ذهنم را
مشغول کرده اشاره میکنم. من همیشه از علاقهمندان داستانهای ایرانی بودهام و
کتابهای جدید نویسندگان ایرانی را میخوانم. اما متاسفم که باید بگویم این اواخر
هیچ داستان خوبی از نویسندگانمان ندیدهام. درحالیکه تا چندسال پیش هم ما
نویسندگان خوبی داشتیم که همیشه آثارشان را دنبال میکردم اما امروز خبری از آنها
نیست.