شرق: فردگرایی یک مکتب فکری است که بیشتر آمریکاییها دنبال آن بودهاند و کاملا برخلاف جمعگرایان یا پیروان «اصالت جمع» است که دورکیم آن را در جامعهشناسی مطرح کرد و گفت هرچه در جامعه وجود دارد نتیجه جمع است و این جمع است که از ایجاد خلقوخو تا انواع آسیب را برعهده دارد. در جمعگرایی، جمع اصل است و فرد فرع. در این نگرش، تئوری امرجنس (Emergence) مطرح شد که براساس آن، در «کل» خاصیتی هست که در تکتک افراد نیست. از دیدگاه گوستاو لوبون، دورکیم و دیگران، جمع اگرچه از افراد تشکیل میشود، اما وقتی که تشکیل شد، دیگر خاصیت فردی ندارد. هنگامی که دو نفر باشیم، دو رابطه وجود دارد: کنش و واکنش. در میان سه نفر، شش رابطه وجود دارد و در میان چهار فرد، ۱۲ رابطه. بر این اساس، ویژگی و کردار و اعمال و رفتار و کنشهای جمع با فرد تفاوت دارد.
روانشناسان تا قرن هجدهم خود فرد را مقصر میدانستند و بحثهایی
مانند اراده آزاد را برای وقوع جرم مطرح میکردند اما جامعهشناسان شرایط اجتماعی
را در وقوع جرم، جنایت یا پدیدههایی مانند آن مطرح میدانند. فردگرایان دم از
آزادی فردی، حقوق شخصی و زندگی خصوصی میزنند که بسیار خوب است، اما وقتی اصالت
فرد را در وقوع جرائم در نظر میگیرند، مسئله ایجاد میشود. روانشناسی اجتماعی حد
فاصل بین جامعهشناسی و روانشناسی است.
اکنون که شهرها دنیای تنهایی، دنیای بیکسی، خودمداری و
خودمحوری شدهاند و افراد را از هم دور میکنند، در جایی مثل انگلستان نیز «وزیر
تنهایی» منصوب کردهاند.
پیشنهاد من این است که ما هم مقامی مانند وزیر
تنهایی داشته باشیم، چون شهرهای بزرگی مانند تهران، کرج، مشهد و اصفهان با دنیایی
از بیهویتی و فردگرایی روبهرو هستند که در نتیجه آن، جرم و آسیب بالا میرود و
در این شهرهای بزرگ کسی، دیگری را نمیشناسد. همچنان که بهگفته جامعهشناسان مکتب
شیکاگو مانند شاو و مککی، مجرمان در انبوه انسانها گم میشوند. در اینجا افراد
بهصورت ربات درمیآیند و خود را میبینند و فردیت به افراط کشیده میشود؛ ویژگی
شهرها این است. نظریه دیگری درباره شهرها هم حاکی از آن است که چون مدار اندیشه بر
مادیات و حسیات است و چون پول است که موجب احترام میشود، «شیءسروری» حاکم است و
افراد وجهه و تشخص خود را از اشیا میگیرند. در جامعهای که مادیات اصالت پیدا میکنند،
معنویات کمرنگ میشوندکه نتیجه آن حرکت به سوی خودخواهی، فردیت و همهچیز را برای
خود خواستن است. در چنین جامعهای هر فرد تا آن اندازه که به او نیاز داریم، ارزش
دارد و بعد فراموش میشود. در شهرهای بزرگی مانند نیویورک با بهرهگیری از انواع
ابزارها مانند فیلم، سریال، موسیقی و گردشهای علمی دانشجویان در مکانهای شاخص
ملی سعی کردهاند انسجام و همبستگی را در جامعه حفظ کنند.
متأسفانه در شهرهای ما از چنین عناصری استفاده نمیشود و
این سبب تشدید تنهایی و فردگرایی در شهرهای بزرگ ما میشود. موسیقی، نقاشی، هنر و
تاریخ عواملیاند که سبب انسجام اجتماعی میشوند و تضعیف آنها سبب دوری افراد جامعه
میشود. اینها از «سرمایههای اجتماعی» هستند و متأسفانه اکنون به آنها بیاعتنایی
میشود و در نتیجه تضعیف آنها، افراد در جامعهای که بیاعتمادی در آن ریشه دوانده
است، بیش از پیش به سوی تنهایی سوق داده میشوند.