اعتماد: سال ۲۰۱۷ ادبیات علمی- تخیلی را با آلفاگو، اخبار جعلی و جنگ سایبری احساس کرد. این سال به امکان سکونت در فضا و استقرار در دریا نزدیک شد؛ و از سوی دیگر جنگ هستهای و بیماریهای همهگیر به سوی انسان سرازیر شدند. با تشدید تغییرات تکنولوژیک و زندگی روزمرهای با عصاره پادآرمانشهری، ادبیات علمی- تخیلی به کدام سو میرود؟ آیا «ادبیات جریان اصلی» مسوولیت آن را برعهده میگیرد؟
مجله «Nature» از شش نویسنده پیشتاز ژانر علمی-تخیلی خواسته است درباره ویژگیهایی که این ژانر را در انتهای این سال خارقالعاده میکند، صحبت کنند که نظر دو نویسنده را میخوانید.
لارن بیوکس قدرت Afrofuturism (آیندهگرایی آفریقایی)
آیا ادبیات علمی- تخیلی مناسبِ دورهای است که در آن تغییرات آبوهوایی، بحران پناهندگی و قیام راستگراهای افراطی رخ داده؟ بله اما نه به دلیل آنچه از آینده دنیا پیشبینی میکند بلکه به خاطر چگونگی تحلیلش از کسی که ما در این دوران هستیم.
اورسولا کی. لوگویین در داستان کوتاه «کسانی که از خیر املاس گذشتند» (۱۹۷۳) داستان مدینه فاضلهای را روایت میکند که شهروندانش بهای سنگینی برای ساکن بودن در آن میپردازند؛ کودکی تنها در زیرزمینی تاریک و کثیف شکنجه میشود تا شادی مردم شهر را تأمین کند.
املاس روشی متقاعدکننده برای درک جهانی که در آن بزرگ شدم داشت؛ من سفیدپوستی اهل آفریقای جنوبی هستم که تحت سلطه رژیم آپارتاید بزرگ شدم. سفیدپوستها حدود ۹ درصد جمعیت را تشکیل میدهند اما تا سال ۱۹۹۴، آنها باقی مردم کشور را با رژیمی نژادپرست، غیرانسانی و خشن به گروگان گرفتند؛ مردم رنگینپوست را ملزم به کار و حضور در مدارس غیراستاندارد میکردند و پایداری آنها را با گاز اشکآور و شلیک گلوله پاسخ میدادند.
ادبیات علمی- تخیلی فاصلهای را برای غلبه بر مساله درماندگی در دوره پردردسر ما ایجاد میکند. ما میتوانیم ایدهها و سناریوها را پیاده کنیم چون مخلوقات داستانهای اخلاقی، اسطورهها و تمثیلها، سخنرانیهای تد (Ted Talks)، مساله تراموای اخلاقی هستیم. ادبیات نشان میدهد چگونه با خودمان گلاویز شدهایم. چطور با تصورِ غیرقابل تصورها میتوان حقیقت را تابآور کرد.
Afrofuturism جنبشی هنری، زیباییشناختی و فلسفی است که ادبیات علمی-تخیلی، جادو، اعتقادات سنتی، تاریخ و فرهنگ سیاهپوستان را ترکیب میکند. برای مثال اناندی آکرافور رماننویس نیجریهای- امریکایی در آثارش، سلی رابی کین، کارگردان سنگالی در فیلم «داکار دیگر»، وانوری کاهیو کارگردان کنیایی در اثر هنریاش «AfroBubbleGum» و شادرک چیکوتی، نویسنده اهل مالاوی در کتاب «پادشاهی آزوتوس» با مسائل اجتماعی خاص کشورهای در حال توسعه و روشهای خلاق، جایگزین و غیرمنتظرهای که مردم با آنها زندگیشان را سر میکنند، سروکار دارند. جالبترین جنبه «آیندهگرایی آفریقایی» شاید این باشد که چطور شهامت میکند متصور آیندهای برای «قاره سیاه» شود که به صورت منزجرکنندهای از تاریخها حذف شده است. لزوماً شهرهای جایگزینی را مجسم نمیکند اما شرحی از سازوکار واقعی اختلال و استعمارزدایی که در سراسر این قاره در حال وقوع است، میدهد.
قانون اساسی دموکراتیک که در سال ۱۹۹۷ در آفریقای جنوبی تصویب شد براساس ضابطه فلسفی آفریقایی «اوبونتو» است؛ به این معنی که «آنچه من هستم به خاطر آنچه همه ما هستیم. » این نظریه انسانی عقلانی است که همه با یکدیگر مرتبط و وابسته هستیم. مهیجترین ادبیات علمی-تخیلی به بررسی معنای انسان بودن نه فقط از لنز آنچه تکنولوژی با ما میکند بلکه آنچه ما با تکنولوژی انجام میدهیم، میپردازد. و در آفریقای جنوبی که ما با چالشهای منحصربهفرد و کمبود منابع مواجه هستیم هر زمان نقشه کاری را میریزیم تحت فشار زیاد آن را پی میگیریم. در زبان خوسایی، عبارت «vuku'nzenzele» به معنای «برخیز و دست به کار شو» است.
نوآوری در آفریقا مثل زاغی است که
خودش دست به کار میشود؛ ما بهترین تکهها را از ضوابط و سنن مختلف میرباییم تا
اقداماتی را صورت بدهیم که در شرایط خاص ما پاسخگو باشند. دانش بومی و اجتماعی در کنار
علم و پزشکی قراردادی قرار میگیرد. مثالها طیف گستردهای را از توسعه نرمافزارهای
پرداخت پول تلفنهای هوشمند پیشتاز مانند Mpesa تا ساخت بادبادکهایی
که به عنوان دوربین برای تحقیقات جغرافیایی استفاده میشوند و ارسال پیام یادآوری
مصرف دارو به افرادی که تحت درمان بیماری سل یا ایدز هستند. نرمافزار Vimba افرادی را که
از آزار و اذیت جنسی نجات یافتهاند به سازمانهای بحران مرتبط میکند؛ همچنین
محققان دانشگاه Stellnbosch نزدیک به کیپ
تاون کیسههای چای نانوفیبری را ساختهاند که آب مناطق روستایی را تصفیه میکند.
اما منحصربهفرد بودن ما به چگونگی بیان داستانمان بازمیگردد. این موضوع شامل کشف
انسانتباری ۲۵۰ هزار ساله به نام «انسان نالِدی» میشود.
گروهی از «کاوشگران زیرزمینی» که تمامی اعضای آن زن هستند، از «غار ستاره» نزدیک
ژوهانسبورگ پایین رفتند تا بقایای انسان نالدی را از زیر خاک بیرون بکشند؛ آنها
در این کاوش از زبانی استفاده کردند تا خود را از تاریخ دیرینهشناسی انسانی، که
برای سر پا نگهداشتن نژادپرستی مورد استفاده قرار میگیرد، دور کنند. تمامی این
دستاوردها دلیلی بر نیاز ما به ادبیات علمی- تخیلی در آفریقاست. داستانهایی که
خودمان درباره خودمان میگوییم آنچه هستیم و آنچه میتوانیم باشیم را شکل
میدهند.
کیم استنلی رابینسون: عینکهای ۳D در واقعیت
در حال حاضر ما در رمانی علمی- تخیلی که همه در نوشتن آن سهیم هستیم، زندگی میکنیم. زمان حال فرار است و مشخص نیست در آینده شاهد چه رویدادهایی باشیم. شاید تغییرات آبوهوایی شگرفی روی بدهد. رویداد انقراض جمعیتی، رکود کشاورزی و درگیریهای مرگبار میان گروههای انسانی ناامید که از جمله آنها میتوان به جنگ هستهای اشاره کرد. برای سروکار داشتن با این آیندههای احتمالی، ترجیح میدهم ابتدا به شرح داستانی بپردازم. و روشی از ایدههای سازمانیافته را گسترش بدهم.
ادبیات علمی- تخیلی همان رئالیسم زمانه ما است. این ژانر زمان حال را مثل تیرانداز شکاری که کبوتری را هدف میگیرد و چند لحظه بعد از شلیک را پیشبینی میکند تا آنچه را هنوز به زمان حال نرسیده اما تأثیر خودش را گذاشته، نشان دهد. این مثال استعارهها و نظامی از معانی را به ما میدهد تا لحظهمان را متصور شویم. بنابراین، همان طور که در مورد هرگونه هنر رئالیستی صدق میکند، در این مورد هم فقط یک رشته از تاروپود کل موقعیت را بیرون میکشی و هر جا رفت آن را دنبال میکنی. چون یک رمان یک دنیا نیست. حتی اگر درباره یک دنیا باشد، یکی از صدمیلیون داستانی است که میتوان گفت بنابراین قرار نیست در آن همهچیز توصیف شود.
ما داستان میخوانیم تا دو تجربه علمی-تخیلی را کسب کنیم: سفر زمان و تلهپاتی. داستان ما را به زمانها و مکانهای دیگر (مانند دوره نیابت سلطنت انگلستان، عصر یخبندان، قمرهای مشتری) و به درون ذهن افراد میبرد؛ جایی که افکار آنها را میشنویم و احساساتشان را احساس میکنیم.
و ادبیات علمی- تخیلی هر زمانی را میتواند توصیف کند؛ از فردا تا میلیاردها سال پس از آن. این ژانر وسعتی پهناور دارد و زیرژانرهای بسیاری خلق میکند که هر کدام ویژگیهای خودش را دارد. داستان زیرژانری مثل «اپرای فضایی» در آیندهای دور رخ میدهد که گاهی نویسنده برای تأثیر نمایشی بیشتر، کل جهان هستی را مکان داستان قرار میدهد. ادبیات علمی- تخیلی که داستانهای آن در آیندهای نزدیک روی میدهد رئالیسم مقدماتیای است که در بالا شرح دادم. در میان اینها، مثلاً از یک تا سه قرن بعد، منطقه داستانی کمجمعیتتری وجود دارد که به نظرم جالب است. میتوانیم آن را «تاریخ آینده» بنامیم. داستانهایی که در این منطقه واقع شدهاند شبیه به رمانهای اجتماعی قرن نوزدهم هستند؛ شخصیتها نه تنها با یکدیگر تعامل میکنند بلکه با جوامع و حتی سیارههای خود وارد تعامل میشوند. ما که با پیچیدگیهای سردرنیاوردنی روزگارمان روبهرو میشویم، رویدادها از یک قرن پس از حالا برایمان شرح داده میشوند و این امکان را برای ما فراهم میکنند که عناصر انتخابی را برای بررسی شفافتر در نظر بگیریم.
فکر میکنم کارکرد زیباییشناختی ادبیات علمی- تخیلی در همین مورد است. پیشبینیای در کار نیست. در عوض دوکاره عمل میکند مانند لنز عینکهای سهبعدی. از طریق یک لنز مصرانه میکوشیم آینده احتمالی را تصویر کنیم. از طریق لنز دیگر، شبیه حالای خود را میبینیم؛ به شکل تشبیهی قهرمانانه میبینیم که میگوید: «گویی جهان ما مانند آن است.» وقتی این دو نگرش با یکدیگر ادغام میشوند، بعد مصنوعی سوم که به عرصه وجود میرسد «تاریخ» است. ما خودمان، جامعه و سیارهمان را همان طور که مارسل پروست میگوید «مانند غولهایی میبینیم که در سالها شیرجه زدهاند.» بنابراین چهارمین بعد است که وارد دید میشود: زمانی گسترده و جایگاه ما در آن. برخی خوانندهها نمیتوانند این ادغام را درک کنند؛ در نتیجه از ادبیات علمی- تخیلی خوششان نمیآید؛ به چشم آنها سوسویی غیرواقعی میزند و سرشان را درد میآورد. ولی به چشمهایتان استراحتی بدهید و نتایج در وضوح خود خواهند درخشید.