آرمان: وقتی پیشنهاد خواندن رمان «زلیخا چشمهایش را باز میکند» که آن سال جایزه بهترین کتاب سال روسیه را از آن خود کرده بود، از طرف چند دوست روسزبانم به من شد، ترغیب شدم به خواندن رمانی که در اصل اولین کتاب نویسندهاش بود: گوزل یاخینا. رمان را که خواندم، خوشم آمد؛ خیلی... آنقدر که در آخر کتاب دانستم بهزودی دست به کار ترجمه آن خواهم شد. و این اتفاق چند روز بعد در شانگهای افتاد. روزهای گرم و دم کرده تابستان شانگهای آدم را خانهنشین میکند و ندانستن زبان چینی، تنها، و همین شد که با فراغبال و بیوسوسه گردش نشستم و بیشتر کتاب را ترجمه کردم و دیرتر در مسکو به سرانجام رساندم. در آپاتمان کوچکی در چین، از قازان تا سواحل آنگارا را در فصلهای مختلف سفر کردم.«زلیخا چشمهایش را باز میکند» تجربه سفر تاریخی، درونی و بیرونی است با زبانی تصویری و پرکشش. مبارزه مدام با خودت و با بیرون از خودت. تجربه زندگی در زیر فشار حکومتی بیرحم و خونریز و در همان حال نوزایی و جور دیگر شدن. بهتر شدن یا بدتر شدن... و در همه جا عشق هست، امید هست، و فردایی که شاید بهتر باشد.چالش اصلی، درآوردن سبک تصویری کتاب بود. نمیخواستم خواننده ایرانی احساس کند ترجمه میخواند. دوست داشتم حس کند فیلم میبیند. همانطور که کتاب به زبان اصلی چنین است. باید پیش از همه خودم تصویر درستی میداشتم: از دهقانهای قازان، بولشویکها، قطارهایی که با بار آدم بهسوی سرزمینهای دوردست بیسکنه میروند و اردوگاههای کار اجباری سیبری. من سالها در روسیه زندگی کردهام ولی با این حال نشستم و بیش از بیست ساعت فیلم مستند را بارها دیدم و در حین کار مدام چیزهای کوچک را با دوستان روسم چک میکردم. (در چین اسکایپ فیلتر است و من باید با استفاده از فیلتر شکن با کمی سختی با دوستانم تماس میگرفتم.)گوزل یاخینا نویسنده کتاب، خودش اهل تاتارستان است و زلیخا قهرمان داستان هم زنی روستایی در خانواده سنتی مسلمان است، همین هم ما را به او و نگاهش نزدیک میکند. نویسنده داستان زلیخا را بر اساس سرگذشت زنـدگـی مـادربـزرگـش و مستندات تاریخی نوشته. این اثر به سرعت در بازار پر رونق کتاب روسیه جا باز کرد و به یکی از پرفروشها تبدیل شد. همچنین توانست در سال ۲۰۱۵ جوایز مهم ادبی کتاب بزرگ روسیه با کسب مقام اول و جایزه معتبر یاسنایا پولیان را از آن خود کند.