اعتماد: به دنیای تبلیغات تجاری نگاه کنید. پر است از رنگ، هیجان، زیبایی، جوانی، شادی، خوشبختی و پیشرفت.
در دنیای تبلیغات همهچیز خوب و خوشایند است و دنیا دارد به روی ما لبخند میزند. آسایش امروز و آرامش فردا، قبولی در آزمون دانشگاه در سه سوت، نو کردن لوازم منزل با مبلغی ناچیز، سفرهای سیاحتی دور و دراز با هزینه باورنکردنی.
وقتی به تبلیغات تجاری نگاه میکنیم، میدانیم که جملات و وعدههای آن، تبلیغاتی است، پس توقع نداریم که با واقعیت سازگار باشد. تجربه به ما آموخته است که حرفهای تبلیغاتی را زیاد جدی نگیریم.
بسیاری از حرفهای عاطفی و تعارفی نیز مانند حرفهای تبلیغاتی است. مثلاً وقتی کالایی خریدهایم و میخواهیم پولش را بپردازیم، فروشنده میگوید: قابل شما را ندارد. میدانیم که این فقط تعارف است و منظور فروشنده این نیست که پول نمیخواهد.
یا مثلاً وقتی به عیادتِ پیرِ سالخورده بیمار رفتهایم و به او میگوییم: بزنم به تخته حالتان خیلی خوب است، مثل یک جوان بیست ساله ورزشکار.
هم ما میدانیم که این حرفها برای روحیه دادن است و هم آن پیرِ بیمار، این را میداند که حالش مانند جوان بیست ساله ورزشکار نیست.
جملاتِ عاطفی، تعارفی، تبلیغاتی، کنایی که منطق خاص خودشان را دارند، دروغ نیستند اما بیانگر واقعیت هم نیستند. چون مخاطب میداند که با کارکرد خاص زبان مواجه است و از آن جملات توقع مطابقت با واقعیت ندارد.
اما گزارههای علمی، خبری، تحلیلی، حقوقی و نوشتههای اسناد و قراردادهای رسمی، نباید عاطفی و تعارفی و تبلیغاتی باشد.
سالیانی است که صاحبان مناصب و مدیرانِ ما، این نکته ساده و بدیهی را هنگام سخن گفتن و نوشتن در نظر نمیگیرند.
یعنی به جای سخن گفتنِ مسوولانه و قابلِ استناد و بیان واقعیت، حرفهای عاطفی و تبلیغاتی و تعارفی، میگویند و مینویسند و حتی گاهی به عنوانِ برنامه و طرح و لایحه و بخشنامه، عرضه میکنند.
زمانی رییسجمهور پیشین در سخنرانیاش مدعی شد که جوانانِ ما در آشپزخانه منزلشان اورانیوم غنی میکنند.
یک کارشناس انرژی هستهای نوشته بود: عادت کردهایم که از مسوولان حرفهای غیرمسوولانه بشنویم وگرنه، اگر این سخن رییسجمهور جدی بود، باید در شهر وضعیت فوقالعاده اعلام میشد و شهر تخلیه میشد، تا پاکسازی کامل خانهها از تشعشعات رادیو اکتیو، که ماهها طول میکشد.
در سخنان و تحلیلها و نوشتههای مدیران و مسوولان، تأمل کنید و ببینید، چگونه جملات تبلیغاتی و عاطفی و تعارفی، بر گزارههای عملی و منطقی و مستدل و مستند غالب شده است؛ یکی مثلاً همین اصطلاحِ (حباب قیمت) که معلوم نیست از کدام کهنهفروشی حرفهای به درد نخور به زبان و بیانِ مسوولانِ اقتصادی راه یافته است.