اعتماد: یکی از اشتباهات رایج و آشنای ما که معمولاً در گفت و شنودهای روزمره نیز شنیده میشود، قضاوت ناروا و نادرست درباره گذشتگان است، بدین صورت که نادانی یا کمبود اطلاعات آنها را به حساب فهم غلط یا فقدان شعور آنها مینویسیم. به عبارت دیگر میان اطلاعات، فهم و شعور تمایز قائل نمیشویم و آنها را به اشتباه به جای یکدیگر به کار میبریم. البته لازم به یادآوری است که مراد نگارنده از سه اصطلاح «فهم»، «شعور» و «اطلاعات» معانی عرفی و روزمره آنهاست، به همان معنایی که وقتی در یک جمله روزمره میگوییم «فلانی فرد مطلعی است» یا «فرد باشعوری است» یا «فرد فهیمی است»، مخاطب منظور ما را درک میکند.
شکی نیست که رشد و توسعه علم و دانایی در سدههای اخیر شگفتانگیز و چشمگیر بوده و با همه اعصار و قرون گذشته قابل مقایسه نیست و بر اساس تصاعدی هندسی صورت گرفته است. امروز ای بسا یک جوان دانشجو، بارها از یک دانشمند کهنسال که هزار سال پیش از دنیا رفته، دانش بیشتر و درستتری داشته باشد. حجم و تنوع اطلاعات و دادههایی که این جوان هر روز از رسانههای مختلف دریافت میکند، چندین برابر معلوماتی است که دانشمند پیر در طول سالیان به تجربه و تلاش، در طول دهها سال از کتابهایی محدود یا از طریق شاگردی کردن در محضر اساتیدی دشواریاب یا از طریق تجربه و آزمایش با وسائلی ابتدایی به دست آورده، دقت و درستی اطلاعات دانشجوی قصه ما نیز با دانش دانشمند کهنسال نیست. بسیاری از مفروضات و بنیانهای معرفتی که مبنای دانایی پیرمرد بودند، اینک به کلی دگرگون شدهاند و به تاریخ علم پیوستهاند، ضمن آنکه انباشت تجربه و معرفت بشری باعث شده که جوان از ارتفاعی بالاتر به افقهای دانش بنگرد و فاصلههایی دورتر را ببیند، بلندایی که بدون شک، چنانکه نیوتن میگفت، از ایستادن روی شانه غولها ناشی شده است.
اما این برتری کیفی و کمی دانش و اطلاعات نسبت به گذشتگان، گاهی ما را غره میکند و دچار این تصور غلط که لابد ما فهم و شعور بیشتری از آنها داریم، در حالی که دانش و اطلاعات بیشتر ربط مستقیمی به فهم و شعور ندارند، اگرچه کاملاً بدون ارتباط نیز نیستند. به عبارت دیگر، اطلاعات معرفتی یا دادههای دانایی، مجموعهای از باورهای درست (صادق) هستند که به صورت گزارههایی زبانی یا به شکل تصویری یا شنیداری یا از طریق سایر حواس به ذهن ما وارد میشوند و در انبان حافظه ما تلنبار. بر این اساس فرد مطلعتر در هر حوزهای و در همه حوزهها، فردی است که باورهای صادق بیشتری داشته باشد. اما لزوماً چنین فردی، انسان فهیمتر و باشعورتری نیست، اگرچه تردیدی نیست که دانایی بیشتر به انسان کمک میکند هم باشعورتر باشد و هم فهیمتر. ممکن است عموم ما به این گزاره یعنی «لزوماً، فرد مطلعتر، انسان فهیمتر و باشعورتر نیست» باور داشته باشیم، به خصوص در مواجهه با همعصران خودمان. اما مشکل چنانکه در بدو سخن آمد، اینجاست که در مواجهه با گذشتگان، همیشه چنین رهیافتی نداریم و معمولاً تصور میکنیم، ما امروزیها از آنها فهیمتر و باشعورتر هستیم و بهطور ناخواسته، چیزی که این باور را در ما تقویت میکند، دانایی و اطلاعات بیشتر ماست. به همین دلیل بد نیست با دقت بیشتر به تمایز دانایی با فهم و شعور نگاه کنیم.
فهم در معنای عرفی نوعی توانایی انسان در برقرار کردن رابطه میان اطلاعات است. یعنی مهم نیست اطلاعات انباشته در ذهن من نسبت به دیگری بیشتر یا کمتر باشد، بلکه من زمانی نسبت به او فهیمتر تلقی میشوم که خواه بر اساس هوش ذاتی یا به دلیل ممارست و تمرین یا به دلیل شرایط بیرونی (نگارنده بیشتر با دو عامل اخیر موافق است)، بتوانم رابطه بهتر و دقیقتری میان اطلاعاتی (ولو محدود) که در ذهن دارم، برقرار کنم و نتایج دقیقتر و بدیعتری بگیرم. شعور نیز (چنانکه از ریشه «شعر» و احساس بر میآید)، بیشتر به توان و ظرفیت اخلاقی فرد در درک دیگری و از خود برون شدن و قدرت تخیل باز میگردد، امری که باز مستقیماً به اطلاعات و حتی فهم بیشتر ارتباط ندارد، اگرچه قطعاً دانایی و فهم بیشتر به من کمک میکند که باشعورتر باشم. به عبارت دیگر انسان باشعور، با انسان فهیم و انسان مطلع، سه واقعیت مجزا و در عین حال مرتبط است و ای بسا آدمهایی که به دلیل شرایط زمانه فرصت نکردهاند یا نتوانستهاند، دانایی بیشتری کسب کنند، اما نسبت به دانشمندان قرنهای پس از خود انسانهای فهیمتر و باشعورتری باشند. کوتاه سخن آنکه ممکن است ما نسبت به گذشتگان داناتر (مطلعتر) باشیم، اما این واقعیت به هیچ وجه به معنای آن نیست که از آنها باهوشتر هستیم یا اخلاقیتر (باشعورتر) رفتار میکنیم و این یکی از علل اصلی نیازمندی ما به تجربه و معرفت گذشتگان است.