اعتماد: لشکر پرشمارِ لایک و کامنت و هیجان و جنجال، حالا آمده است به سراغ مولوی و زندگی و آثار او.
اما راستش را بخواهید، نه سوادش را دارد که مثنوی و دیوان شمس و فیهمافیه بخواند و نه حوصلهاش را دارد که «بحر در کوزه» و پله پله تا ملاقات خدا را مطالعه کند.
لشکر زردِ سهلپسند و هیجانزده، حاشیه و شایعه و جنجال را دوست دارد؛ پس این شبکه ماهوارهای میزگرد تشکیل میدهد درباره همجنسگرایی شمس تبریزی و آن یکی درباره کیمیا خاتون و فمنیسم داد سخن میدهد.
این خواننده لایکخور، برقصا برقصا میخواند و آن یکی جملاتی بیبنیان سرهم میکند به خیال آنکه دارد مثل مولوی، غزل عرفانی میسراید. چیزهایی از این دست:
این نه منم من نه من منم من
یا از آن بیمعناتر:
گر جان به جان من کنی جان و جهان من تویی
یکی دیگر خشماگین است کهای داد! مولانای ما را همسایهها به نام خود سند زدند و بردند.
آن یکی میرود به سراغ طلاب و مراجع که: چه نشستهاید منحرفان دارند طرح فیلمنامه از زندگی شمس تبریزی را پیریزی میکنند و قصد دارند بنیان دین و اخلاق مردم را بر باد دهند.
یکی دیگر در شبکه ماهوارهای شرح مثنوی دارد و میکوشد لاطائلاتی از قبیل انرژیدرمانی و انرژی مثبت و منفی را از ابیات مثنوی کشف کند، همان طور که روزگاری جوانان هیجانزده چپگرا، جان میکندند تا از ابیات مثنوی اصول ماتریالیسم دیالکتیک را استنباط کنند و برای خودشان پیشینه تاریخی و ادبی درست کنند.
به راستی از این میان مولوی و آثارش از آنِ کیست؟ لشکر هیجان زده لایک و کامنت و جنجال که حوصله و سواد کتاب خواندن ندارد. خواننده پرفروش و شرکای تجاری او نیز که باید باب طبع همین لشکر زرد، قطعات هیجانی و پرحاشیه درست کنند.
دانشگاه هم که مدتهاست، مشغل تولید انبوه مقاله و مدرک و استاد است و کاری به کار کتاب و مطالعه و تحقیق ندارد.
کشور همسایه ما نیز که سودای مالکیت مولوی و آثارش را به سر دارد، بیش از جاذبه گردشگری و جلب توریست و اجرای توریست پسندِ سماع/ دانس در لابی هتلها، عقلش به جای دیگر قد نمیدهد.
پس مولانا از آن کیست؟
من بر آنم که جلالالدین محمد بلخی رومی، از آنِ هر کسی است که در هر گوشهای از این جهان پهناور، اشعار و نوشتههای او را میخواند و لذت میبرد و حالش خوش میشود. البته از این میان آنان که با زبان فارسی و عربی آشنا هستند و اهل مطالعه متون کهن، طبعاً بهرهشان افزونتر است.
مولوی نه ایرانی است و نه ترکیهای و افغانستانی، چنان که هیچ یک از انسانهای بزرگ، محصور در مرزها و ملیتها نیستند.
باخ، موتزارت، چاپلین، نرودا، پوشکین، تولستوی، چخوف، سعدی، نزار قبانی، آدونیس، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و همه هنرمندان و متفکران بزرگ، فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی، زیستهاند و خواهند زیست.
لشکر سهلپسند زرد همان بهتر که برود به سراغِ رکوردشکنی میلیونی در صفحات مجازی و دست از سر مولوی و آثارش بردارد.
دانشجو و طلبه هم البته اگر برود به سراغ درس و نمرهاش، در پایان سال نتیجه بهتری عایدش خواهد شد.