آر.ام. هیر فیلسوف و نظریهپرداز اخلاق انگلیسی
(متولد ۱۹۱۹ متوفی ۲۰۰۲) بیشتر تحتتاثیر آموزههای اخلاقی
امانوئل کانت بود. او تلاش کرد تا درکی عقلانی و کاربردی از مبانی و اصول اخلاقی
ارایه دهد. به همین دلیل نظریات او در مبانی اخلاقی به دیدگاههای تجویری معروف
است. روشی معمول که برآمده از جدال دیالکتیکی در حوزه اخلاق و دریافت مفاهیم غالبا
تجربی است.
نظریه هیر در نقطه مقابل و برخلاف فلسفه احساسگرایی رایج
که معتقد بود اظهارات اخلاقی تنها بیان ترجیحات - اولویتهای فردی هستند برای اولینبار
در کتاب زبان اخلاق (سال ۱۹۵۹) ارایه شد. هیر در ادامه نظریه خود را
در کتاب آزادی و خرد ۱۹۶۳ و در موضوع تفکر اخلاقی توسعه داد. بعدها نگرانیهای خود در
موضوع مفیدگرایی اخلاقی را اضافه کرد. او در میان اندیشمندان و فیلسوفان اخلاقی
متقدم و موخر به راه میانه الزام اصول اخلاقی از جانب شهروندان عادی و سیاستمداران
معتقد است. هیر به زعم خود میخواهد درباره دو روش مختلفی بحث کند که فیلسوفان
اغلب برای مقابله با مشکل به وجود آمده بر اثر پیچیدگی تصمیمات سیاسی از آنها
استفاده میکنند. به این ترتیب او میخواهد ترکیبی ارایه دهد که در نهایت به
التزام به اصول اخلاقی و هم الزامات و ضرورتهای زمانی و مکانی را رعایت کرده
باشد. او نظریات خود در این خصوص را در آثاری همچون دستهبندی اخلاقیات، در زیر
عناوینی چون جستاری در نظریه اخلاق، جستاری در اخلاق سیاسی، جستاری در دین و آموزش
و پرورش و تفکر اخلاقی بسط داد.
فلسفه اخلاق همچنان که در طول تاریخ و به خصوص تاثیرگذاری
و تاثیرپذیری از سیاست از موضوعات چالشی و حساس بوده و همچنان خواهد بود. کتاب
کاربردهای فلسفه اخلاق اگر چه در مجموع ده فصل به ظاهر مستقل درباره شمولیت کاربردهای
اخلاق در حوزههای سیاسی، روانشناسی فردی، معماری و سنت بحث میکند اما به نظر میرسد
فصل اول کتاب با عنوان آیا من میتوانم به دلیل اطاعت از دستورات مورد سرزنش واقع
شوم؟ جذابترین و در عین حال مناسبترین بخش کتاب برای مخاطب ایرانی باشد. به همین
دلیل تمرکز نگارنده بیشتر معطوف به فصل اول شده که به نوعی دلالت بر اهمیت تمامی
بحثهای مطرح در کتاب میکند.
در این بخش هیر تلاش خود را به تبیین نظریه بینابینی در
خصوص جزمیتها و متغیرها در اصول اخلاقی معروف کرده. هر چند آنچنان که باید و شاید
به تبیین همهجانبه و تعمیمپذیری این دیدگاه به دستگاه ارزشی سیستمهای سیاسی نمیپردازد.
اما طرح این نظریه ولو در شکل و شمایل کلیگویی فیالنفسه حاوی نظریات تازه و
ارزشمندی است. شاید به دلایلی از جمله بازخوردهای عملی و حساسیتهای تاریخی و میدانی
به دامن زدن هر چه بیشتر این مباحث بیتاثیر نباشد.
این بحث به خصوص در جوامع در حال گذار یک ضرورت است که
به دلیل رویکرد ایدئولوژیکی به مباحث اخلاق سیاسی از ضرورت مضاعف برخوردار است.
هر چند بر این باور باشیم که سیاستمداران راهیافته بیتناقض
چندان رغبتی برای اینگونه مسائل نداشته باشند. آنها بدون تردید مشروعیت رفتار خود
به عنوان سیاستمداران اخلاقمدار از شارحین ایدئولوژیکی کسب میکنند. با این حال
آنچه حایز اهمیت است اینکه پایبندی به اصول اخلاقی چه در حوزه فردی و چه سیاسی بهرغم
همه تلاشها برای پایبندی بدون تناقض اما همچنان دست به گریبان انسان بوده و هست و
خواهد بود. ضرورت و فلسفه طرح این موضوع بیشتر از آنجا ناشی میشود که ما به لحاظ
فردی و چه مسوولیتهایی که داریم و هم قدرتها و نظامهای سیاسی با هر نوع ترجیح
اعتقادی و گرایش ایدئولوژیکی برای حفظ توامان موجودیت و موضوعیت ایدئولوژیکی و
قدرت سیاسی به نظریهبافی در نقطه مقابل نظریهپردازی و ابداع راهکارهای متغیر
ظاهرا اخلاقی که تضمین توامان کسب و حفظ قدرت در اولویتشان باشد نیازمند هستند. اینکه
اصول اخلاقی را همواره تابع متغیرها میکنیم، آنچنان که مشاهده میشود:
«افرادی که میگویند اصول اخلاقی اعمالشده در زندگی
خصوصی باید بدون تغییر در سیاست به کار گرفته شوند، به اشتباه دیگری دچارند، آنها
عامل وابسته به شرایط را نادیده گرفتهاند که از نظر اخلاقی مرتبط است.» بر گرفته
از متن کتاب ص ۲۶.
دلیل سادهاش این است که با پیچیده کردن صورت
مساله به نوعی در پی یافتن راهکارهای پراتیکال و موجه برای عبور از اصولی هستیم که
با ساده بودن صورت مساله توفیقی در گریز و توجیه آن نخواهیم یافت. هر چند بخشی از
این پیچیدگیها برآمده و محصول پیچیدگی شرایط و اجتنابناپذیر جلوه کنند. اما نمیتوان
از این حقیقت چشم پوشید که هیچ توجیه و راهکاری قادر به توجیه وجدان فردی و النهایه
قضاوت اخلاقی در مورد خودمان نیست. اگر قضاوت امر اخلاقی در فردیت ما به واقع
معطوف به سادگی رجوع به انگیزههای پنهان در ناخودآگاه و خودآگاه باشد، تعمیم این
قاعده در موضع سیاسی قادر به مستثنیکردن تکلیف و وظیفه از امر اخلاقی نبوده و
نخواهد بود، مگر با پیچیدهنمایی.
تا زمانی که مشروعیت امر و فعل اخلاقی را به متغیرها
معطوف و مبتنی بر آنها تعریف کنیم، چارهای نخواهیم داشت که مدام و مستمرا اصول و
مبانی اخلاقی را بازتعریف کنیم. آن هم در شرایطی که سیستمهای مجابسازی در عصر ما
توان واقعی تغییر احساس انسانی و تبدیل آن به ضدخود را با سادهترین شیوههای کلامی
و تجربی دنبال و اعمال میکنند. مساله اینجاست کسانی که قادرند با تغییر مفاهیم بدیهی
چون آزادی انسان را وادار سازند که اسارت را ماهیتا مترادف آزادی بدانند، در این
صورت میتوانند به راحتی و با تکیه بر همین متغیرها اصول اخلاقی را به ضد خود
بازتعریف کنند، چنانکه بعضا کوشش هیر در القای این معنی و هدف است. اگر در شرایط
حاضر رهبران فرقهها توان تغییر جهان ارزشی برای اعضای خود و در نتیجه تبدیل مبانی
و مفاهیم اخلاقی به ضد خود دارند، چرا سیاستمداران خود را از بهرهمندی این شیوهها
که مبتنی بر راهکارهای تجربی و توامان علمی است محروم کنند. اگر چالش اصلی
قدرتمندان منوط و معطوف به مشروعیت بخشیدن و تنظیم رابطه اخلاقی با شهروندان خودی
و توامان معترضان سیاسی باشد، در این صورت هیچ مرز و محدودیت اخلاقی کردن حتی در
انجام قتل نفس احساس نخواهند کرد.
وقتی به زعم هیر معتقد باشیم:
«نمیتوان انتظار داشت که تصمیمگیریهای سیاسی از اصول
اخلاقی نسبتا سادهای پیروی کنند که برای بیشتر قسمتهای زندگی خصوصی کفایت میکنند.»
متن کتاب ص ۳۰
به این معنی است که اصول اخلاقی ساده و خصوصی فیالنفسه
قابلیت تعمیم و کاربردی در راهحلهای سیاسی را نخواهند داشت.
تاکید هیر بر پیچیدهتر شدن تصمیمات سیاسی:
«... نتیجهگیری من این بود که اصول اخلاقی در تصمیمگیریهای
سیاسی قابل اجرا هستند، اما به دلیل اینکه تاثیر تصمیمات سیاسی بر مردم بسیار
گسترده است و نیز عوامل گوناگونی در آن دخالت دارند، تصمیمگیریها بسیار پیچیده میشود.»
متن کتاب ص ۳۰
به خودی خود راه را بر هر گونه تصمیم و راهکار که به میزانی
از اصول اخلاقی عدول و به توجیه اولویت منافع کلان ختم میشود، باز میگذارد.
کتاب هیر میخواهد میان ازلیت و ابدی بودن اصول اخلاقی و
تابعیت همان اصول از شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی که به زعم او قابلیت دور زدن
اصول اخلاقی و انتفاع و بهرهبرداری به سمت یک طبقه یا قدرت سیاسی را زمینهسازی میکند،
راه سومی انتخاب کند.
«هر کسی باید اصول کلی مشخصی داشته باشد. با وجود این کاربرد
اصول کلی، ما را از تامل بیشتر حتی در مورد خود اصول تبرئه نمیکند.» ص ۳۴.
این ادعا با علم به اینکه اصول کلی اخلاقی کاملا قابل
تحریف و مصادر به مطلوب هستند، مطرح میشود:
«گرچه اصول اخلاقی ساده که همه ما بهطور طبیعی در زمان
مواجه شدن با واژه اصول به آن فکر میکنیم در پرتو تامل در موارد خاص از اصلاح یا
تحریف در امان نیستند، اما نباید بیش از حد آماده تغییر یا اصلاح آنها باشیم.» ص ۳۵.
این فرض که اعمال شکنجه به مثابه یکی از راهکارهای غیراخلاقی
بتواند جان شماری انسان را نجات بدهد همیشه وجود داشته اما همین استثناء قاعده غیراخلاقی
بودن شکنجه همواره به یک اصل اخلاقی از جانب قدرتمندان برای حفظ قدرت سیاسی و
برخورد با بر هم زنندگان امنیت و آرامش روانی و جانی تبدیل شده و در نتیجه بر اصول
کلی و بدیهی اخلاقی سایه انداخته است.
مساله اینجاست که مخاطبان ما در تحلیل و تبیین اصول
اخلاقی همیشه سیاستمداران صالح و به معنی واقعی کلمه اخلاقمدار نبوده و نیستند.
آنها که صالح هستند محل و موضوعی برای چالشهای اخلاقی اینگونه نیستند، بلکه در نقطه
مقابل صاحبان قدرتهای نامشروع هستند که همواره برای اخلاقی جلوه دادن رفتار خود
به دنبال توجیه و نظریهبافی میگردند. اندیشههای فلسفی هیر در اغلب آثارش و به
خصوص در بخش نخست کتاب حول این موضوع متمرکز شده است.
کتاب هیر به لحاظ تمامی جنبههای انتقادپذیری برای خوانش
و تامل درباره فلسفه و کارکرد اخلاق در حوزه قدرت سیاسی و روابط فردی و اجتماعی
ارزشمند و به علاقهمندان این حوزه توصیه میشود.
چاپ نخست کتاب کاربردهای فلسفه اخلاق را کوروش الماسی
ترجمه و انتشارات ماهریس آن را در ۱۵۶ صفحه چاپ و روانه بازار کتاب کرده است.