کد مطلب: ۲۷۸۶۷
تاریخ انتشار: دوشنبه ۸ آذر ۱۴۰۰

راه‌ها و ریشه‌ها

شرق: «با دهان باز، رو به آفتاب خوابیده‌اند. پسرک و دخترک، دانه‌های عرق بر پیشانی‌‌شان نشسته، لپشان گل انداخته و بزاق خشکیده بر صورتشان سفیدک زده است. صندلی عقب ماشین را کاملا اشغال کرده‌اند، با دست‌وپای باز ولو شده‌اند، سنگین و بی‌تکان. چند وقت یک‌بار، از صندلی کنار راننده نگاهی به عقب می‌اندازم که مطمئن شوم همه‌چیز مرتب است، بعد برمی‌گردم که باز نقشه را بررسی کنم. با سرعت کند گدازه‌واری به سمت بیرون شهر می‌رویم و با عبور از پل جرج واشنگتن وارد بزرگراه میان ایالتی می‌شویم. از بالای سرمان هواپیمایی رد می‌شود و خراش صافی بر پهنه آسمان بی‌ابر برجا می‌گذارد. پشت فرمان، همسرم کلاهش را صاف می‌کند که با پشت دست، عرق پیشانی‌اش را پاک کند». این آغاز رمانی است از والریا لوئیزلی با عنوان «بایگانی کودکان گمشده» که به‌تازگی با ترجمه ویدا اسلامیه در نشر اگر منتشر شده است. والریا لوئیزلی در سال۱۹۸۳  در مکزیکوسیتی به دنیا آمد و دوران کودکی‌اش را در کره‌جنوبی، جنوب آفریقا و هندوستان سپری کرد. در کارنامه او هم آثار داستانی و هم آثار غیرداستانی دیده می‌شود و نویسنده‌ای شناخته‌شده به شمار می‌رود.
«بایگانی کودکان گم‌شده» رمانی ماجرامحور نیست و البته این به معنای آن نیست که ماجرایی در رمان اتفاق نمی‌افتد. در روایت رمان، با سفر طولانی خانواده‌‌ای روبه‌روییم که از نیویورک به سمت مرزهای جنوبی آمریکا می‌روند و در این مسیر و به واسطه خرده‌روایت‌های متعدد با اعضای این خانواده روبه‌رو می‌شویم. رمان از سه زاویه دید مختلف روایت می‌شود: راوی زن، راوی کودک و راوی سوم‌شخص. مترجم درباره شیوه روایت رمان نوشته است: «بخشی از داستان از زبان مادر خانواده و بخشی دیگر از زبان پسر خانواده روایت می‌شود و مجموع این دو روایت در انتهای داستان با روایت دیگری پیوند می‌خورد که روایت داستان کودکانی گمشده است. نویسنده در این کتاب با طنز خاص و بازی‌های زبانی از ملال سفری یکنواخت می‌کاهد و ماهرانه به طرح معضلات اجتماعی می‌پردازد. در آستانه به اوج رسیدن داستان، با زبانی شعرگونه ریتم داستان سرعت می‌گیرد و نفس خواننده را بند می‌آورد. این بخش که از زبان پسر خانواده روایت می‌شود، با روایت داستان کودکان گمشده درهم می‌آمیزد، به‌طوری‌که تشخیص این دو روایت از یکدیگر نیازمند دقت بسیار است. داستان در این بخش با جمله‌ای چندین صفحه‌ای به اوج می‌رسد و نشانه‌گذاری این بخش، عاملی تأثیرگذار بر ساخت فضای داستان و هماهنگ با آن است».
از آثار دیگر والریا لوئیزلی می‌توان به مجموعه جستارهایش با عنوان «پیاده‌روها» و رمان‌هایش با نام‌های «چهره‌هایی در جمعیت» و «داستان دندان‌هایم» اشاره کرد. «بگو چطور تمام می‌شود: جستاری با چهل پرسش» نیز تازه‌ترین اثر این نویسنده است. والریا لوئیزلی تاکنون دوبار جایزه کتاب لس‌آنجلس تایمز و یک‌بار جایزه آمریکن‌بوک‌اوارد را دریافت کرده و دوباره نامزد جایزه انجمن ملی منتقدان کتاب و جایزه کرکوس شده است. آثار او به زبان‌های متعددی ترجمه شده‌اند و در این میان رمان «بایگانی کودکان گمشده» اثری قابل توجه بوده است. سفر زمینی خانواده‌ای که در این رمان روایت شده با تاریخ شکل‌گیری آمریکا و بحران مهاجرت در مرزهای جنوب غربی پیوند خورده است. در بخشی دیگر از این رمان می‌خوانیم: «بدبختی ذره‌ذره بزرگ می‌شود. آرام و پنهانی درونت جا خوش می‌کند. آن را می‌پروری و هر روز با تکه‌های وجودت تغذیه‌اش می‌کنی. همان سگی است که در حیاط خلوت پشتی بسته‌ای و اگر مجالش بدهی دستت را با یک گاز قطع می‌کند. بدبختی زمان می‌برد، اما سرانجام به تمامی چیره می‌شود. بعد از آن دیگر خوشبختی -این واژه- فقط گاهی می‌آید و هربار مثل تغییر ناگهانی آب‌وهوا است. در دهمین روز سفرمان خودش را به ما رساند. من به چندین متل در گریس‌لند زنگ زده بودم. هیچ‌کدام جواب ندادند جز یکی. پیرزنی گوشی را برداشت که صدایش مثل ترق‌ترق آتشی دوردست به گوشم رسید: مهمان‌سرای بلوار الویس پریسلی در خدمت شماست. حرفی زد که نفهمیدم درست شنیده‌ام یا نه: بله،‌ خانم. این‌جا اتاق‌های زیادی داریم. به علاوه استخر جدید گی‌-تار. اما آنچه می‌بینم به طور دقیق این است: یک متل تحت اختیار کامل خودمان. متلی با استخر شنایی به شکل گیتار برقی. متلی که در آن به جای انجیلی روی میز پاتختی، کتاب ترانه‌های الویس پریسلی را گذاشته‌اند. متلی که الویس پریسلی در همه‌چیز و همه‌جایش نمایان است. از حوله‌های دست و صورت داخل اتاق‌ها گرفته تا نمکدان و فلفل‌پاش‌هایش در محوطه صرف صبحانه. پسرک و پدرش در پارکینگ می‌مانند که به معمای روزانه باروبندیلمان سروسامان بدهند و من و دخترک به داخل اتاق می‌دویم که دست‌شویی برویم...».
والریا لوئیزلی کار نوشتن «بایگانی کودکان گم‌شده» را از تابستان ۲۰۱۴ و چند سال درگیر نوشتن و بازنویسی‌اش بود. او خود در توضیحی نوشته که این رمان تا حدودی حاصل گفت‌وگو با متن‌های گوناگون بسیار و منابع غیرمتنی دیگر است: «به عبارت دیگر، ارجاع به منابع متنی، موسیقایی، تصویری یا دیداری-شنیداری، همچون یادداشت‌های جانبی یا آرایه‌ها برای تزئین داستان نیستند، بلکه با هدف نشانه‌گذاری‌های درون‌متنی به کار رفته‌اند و در گفت‌وگوی کتاب با گذشته، به صداهای بسیاری اشاره دارند». در بخشی دیگر از رمان می‌خوانیم: «به سمت جنوب می‌رفتیم ممفیس، به سوی قلب روشنایی، من و تو، ساکت و خاموش، شانه به شانه هم، مثل کودکان گمشده‌ای که شاید زیر نور همان خورشید در راه بودند، ولی من تمام مدت حس می‌کردم بر سطح خورشید قدم می‌گذاریم نه زیرش، و از تو پرسیدم به نظرت مثل این نیست که روی خورشید راه می‌رویم، اما تو جوابم را ندادی، هیچ حرفی نمی‌زدی، هیچ حرفی و همین نگرانم می‌کرد، چون مثل این بود که در حال محوشدن باشی، انگار من داشتم دوباره تو را از دست می‌دادم، با اینکه درست کنارم بودی، مثل سایه، به همین دلیل ازت پرسیدم خسته شده‌ای، فقط به این امید که چیزی بگویی، ولی تو فقط با تکان سرت بله گفتی و حرفی نزدی، بنابراین ازت پرسیدم آیا گرسنه‌ای، و تو چیزی نگفتی و فقط با تکان سرت نشان دادی که گرسنه‌ای، همان‌طورکه من بودم، از گرسنگی حس می‌کردم دل و روده‌ام پاره‌پاره می‌شوند، وجودم را از هم می‌درند و از درون من را می‌خورند، چون چیزی نداشتم که درونشان بریزم، شاید هم این نبود، شاید اصلا گرسنگی نبود...». 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST