اعتماد: یکی از مهمترین شاخصههای زندگی فلسفی نگرش خردورزانه و برخورد انتقادی با همه امور است و تا جایی که فرد، مدعی زیست فلسفی است، این سبک زندگی هیچ استثنایی را بر نمیتابد و به سراسر مسائل روزمره تسری مییابد. فیلسوف یا کسی که میخواهد فلسفی زندگی کند، تا جایی که چنین ادعایی دارد، حق ندارد چیزی را سرسری بپذیرد و بدون نگرش انتقادی یا دستکم تأمل و فکر به کاری اشتغال ورزد. شاید به همین دلیل است که بسیاری بر این باورند که زندگی فلسفی تا نهایت آن نه ممکن است و نه مطلوب. چرا که اگر انسان بخواهد در مواجهه با هر امر ولو جزیی در زندگیاش مته به خشخاش بگذارد و طلب دلیل و استدلال کند و... کار از پیش نمیرود، گو اینکه خود فیلسوفان یا لااقل تاریخ چند هزار ساله فلسفه به ما نشان داده است که حتی در به ظاهر بدیهیترین امور دست یافتن به یقین فلسفی ناممکن است، چه برسد که آدم بخواهد قبل از انجام هر کاری تأمل کند و تمام جوانب امور را بسنجد. مثال جالب توجه در این زمینه فیلم کوتاهی از مجموعه مانتیپایتون با عنوان مسابقه فوتبال فیلسوفان است که در دو سوی آن دو تیم از فیلسوفان برجسته دو سرزمین فلسفه خیز رویاروی یکدیگر قرار گرفتهاند، یعنی یک طرف تیم فیلسوفان یونان و طرف مقابل تیم فیلسوفان آلمان. برای آلمان این نامها توپ میزنند: لایب نیتس، کانت، هگل (کاپیتان)، شوپنهاور، شلینگ، بکن باور!، یاسپرس، شلگل، ویتگنشتاین، نیچه و هگل و بازیکنان تیم یونان عبارتند از: افلاطون، اپیکتتوس، ارسطو، سوفوکلس، امپدوکلس، فلوطین، اپیکور، هراکلیتوس، دموکریتوس، سقراط (کاپیتان) و ارشمیدس. در ابتدا شاهدیم که تیمها به رسم همه مسابقات فوتبال از رختکن به زمین بازی وارد میشوند و بازیکنان تا قبل از سوت آغاز تمرین میکنند و خودشان را گرم میکنند. تصاویر نشان از آن دارد که با بازیکنان ماهری طرف هستیم که به خوبی توپ را میشناسند. بعد داوران وارد میشوند: داور اصلی مسابقه کنفوسیوس حکیم شرقی است و کمکهای او در امر داوری دو حکیم متأله سدههای میانه: سنت آگوستینوس و توماس آکویناس با دو هاله نور مشهوری که در تمثالها دور سر ایشان دیده میشود!بیصبرانه منتظریم ببینیم چه اتفاقی میافتد و این دو هماورد قدیمی چگونه در زمین فوتبال با یکدیگر چالش میکنند. بعد از اینکه کاپیتانهای دو تیم به رسم معمول با یکدیگر دست میدهند، کنفوسیوس یعنی داور در سوت شروع میدمد، اما آنچه پس از آن رخ میدهد، ناامیدکننده و حتی مضحک است. در کمال تعجب و مسخرگی شاهدیم که به جای اینکه بازیکنان (فیلسوفان) به سمت توپ حرکت کنند و بازی را آغاز کنند، به یکباره هر یک انگار در خود فرو میروند و شروع به فکر کردن میکنند. توپ همین طور بلاتکلیف وسط زمین مانده و فیلسوفان ما در حال تأمل و اندیشه و نهایتاً بحث و فحص با یکدیگر هستند و با خود یا دیگر حرف میزنند. جالب است که در میانه این بیعملی هگل به داور اعتراض میکند که از اراده آزاد برخوردار نیست و نهایتاً نیز کارت زرد میگیرد. در نیمه دوم در کنار زمین مارکس را میبینیم، یار ذخیره آلمانیها که با همان ریش و موی جو گندمی انبوه و شکم بر آمدهاش، بسیار پر جنب و جوش است و در حالی که گرمکنی سرخ رنگ به تن دارد و احتمالاً مانیفستش را در دست، خود را گرم میکند. قرار است او با ویتگنشتاین تعویض شود. ورود مارکس به بازی هم تغییری در کل ماجرا ایجاد نمیکند. بازیکنان کماکان در حال تأمل و فکر کردن هستند و دستهایشان را به نشانه بحث با مخاطبی فرضی در آسمان تکان میدهند. ناگهان این ارشمیدس است که یک دقیقه مانده به پایان مسابقه فریاد میزند: یافتم! (اورکا) و به سمت توپ حملهور میشود. جوششی در تیم یونان پدید میآید. همزمان با بیعملی آلمانیها، شاهد پاسکاری و حرکات تند و فنی یونانیان هستیم که توپ را به پشت دروازه آلمان میرسانند و نهایتاً با ضربه سر سقراط وارد دروازه لایب نیتس میکنند. آلمانیها بهتزده و معترضاند و با داور بحث میکنند، در حالی که فلاسفه باستانی یونان با همان لباسهای سنتی سفید شاد و سرخوش (دیونیزوس وار!) جام پیروزی در دست دارند و رقص و پایکوبی میکنند. نتیجهای که با توجه به بحث فعلی میشود از این فیلم کوتاه گرفت، چیست و فیلم غیر از شوخی با فلسفه و فیلسوفان چه چیزی را میخواهد نشان بدهد؟ آیا هدف نشان دادن این است که فیلسوفان عالمان بیعمل و زنبوران بیعسلی هستند که فقط بلدند رطب و یابس به هم ببافند و حرفهای قلنبه سلمبه سر هم کنند و ای بسا بهتر است به تعبیر لئو اشتراوس وارد عمل نشوند، زیرا وقتی چنین میکنند، چنان که مارک لی لا در «روشنفکران و سیاست» مدعی میشود، گند میزنند؟! قطعاً این نتیجهگیری تند از سوی دیگر بام افتادن است. اما در هر صورت میتواند انذاری باشد به اینکه روی دیگر کوبیدن بر طبل ضرورت فلسفی زیستن به معنای حاد طلب استدلال عقلی کردن در برابر هر چیزی، انفعال و بیعملی و انزوا و در خودنگری منفی است. البته برخی معتقدند که زندگی فلسفی یا فلسفی زیستن به این معنای تنگ نظرانهای که گفتیم نیست و فلسفی زیستن بدین معنی نیست که برای هر چیزی استدلال عقلی طلب کنیم و تا به یقین فلسفی و خدشهناپذیر نرسیدیم، دست به عمل نزنیم. بلکه از نظر ایشان اعتماد مشروط به عقل سلیم یا حس مشترک (common sense) خود نشانهای از خردمندانه زیستن و حیات اعتدالی است.